بریدههایی از کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی
۳٫۷
(۱۸)
چه جویی همی زین سرای سپنج
کز آغاز رنج است و فرجام رنج
عرفان
چنین است رسم سرای سپنج
بخواهد که مانی بدو در به رنج
بخور هر چه داری منه باز پس
تو رنجی چرا ماند باید به کس
عرفان
چو رستم پدر باشد و من پسر
نباید به گیتی کسی تاجور
چو روشن بود روی خورشید و ماه
ستاره چرا برفرازد کلاه
عرفان
آیا نمیدانی که جهانی زیر فرمان و ایران جایگاه و تختگاه پادشاهی ماست. پلنگ هرچند که تیزدندان باشد نتواند که به گله شیران زند.»
عرفان
چنین است کردار این چرخ پیر
چه با اردوان و چه با اردشیر
که را تا ستاره برآرد بلند
سپارد مراو را به خاک نژند
عرفان
چنین است کار سرای سپنج
گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
عرفان
حکیم فردوسی، مجد و عظمت آذرمیدختها و پوراندختها، یعنی زنان ایران را در پهنه تاریخ ایران و جهان زنده کرد و به گونهای خاص احترام عمیقی به زن میگذارد.
Sky_Blue
چنین گفت با نامداران به درد
که یکسر به یزدان نیایش کنید
ستایش ورا در فزایش کنید
نخواهم که آید شما را گزند
مباشید با من به بد یا رمند
عرفان
رستم به شعبه گفت: «به سعد بگوی به راستی که تو شهریار نیستی. ستارهشناسی هستی که بخت تیره را میبینی و دلت آرزوی تخت و تاج کرده است. لذا من به کیش خود عشق میورزم و آن را دوست دارم و کیش کهن خود را رها نمیسازم. خیال میکردم که ما میتوانیم سپاهیانمان را به کشتن ندهیم، اما تو راه عناد در پیش گرفتهای. پس در جنگ و نبرد، مردانه با نام آوری مردن بهتر است تا با خواری زنده بودن و کیش خود رها کردن که دشمن به آن شادکام باشد.»
عرفان
عمر سعد وقاص را با سپاه
فرستاد تا جنگ جوید ز شاه
چو آگاه شد زان سخن یزدگرد
ز هر سو سپاه اندر آورد گرد
عرفان
که تخم بدی تا توانی مکار
چو کارت برت بردهد روزگار
عرفان
همه تنش پر زخم شمشیر بود
که فرزند شیران بدو شیر بود
سرانجام بر دست غرنده شیر
گرفتار شد نامدار دلیر
بَرِ بهمن آوردش از رزمگاه
بدو کرد کیندار چندی نگاه
چو دیدش ندادش به جان زینهار
بفرمود داری زدن شهریار
فرامرز را زنده بر دار کرد
کن پیلوارش نگونسار کرد
از آن پس بفرمود شاه اردشیر
ز کینه بکشتش به باران تیر
عرفان
به بیشه درون شیر و نر اژدها
ز چنگ زمانه نیابد رها
عرفان
چو دانی که بر تو نماند جهان
چه پیچی تو زان جای نوشین روان
بخور آنچ داری و بیشی مجوی
که از آز کاهد همی آبروی
عرفان
جهان سربه سر حکمت و عبرت است
چرا بهره ما همه غفلت است
عرفان
این وصف، زبان حال وی آن است، چندان که در این جهان به سر میبری و زیست میکنی، سخنگوی و خردمند و جهانجوی باش.
عرفان
فردوسی در داستان بیژن و منیژه برگرفته از روح احساسی و عاطفی و مهربانی او از زن ایرانی میباشد. او در این داستان احترام خاصی برای زن قائل است و در خطبه آغازین بیژن و منیژه با چه احترام، محبت و مهربانی نسبت به او سخن میگوید و تفاوت چندانی بین زن و مرد قائل نیست و به زن به صورت یک انسان دارای صفات حمیده نگاه میکند
Sky_Blue
در سنت ایرانیان قدیم میان جهانداری و جهانگیری تفاوت وجود داشت. ایرانیان کوروش را جهاندار و اسکندر را جهانگیر میدانستند.
Sky_Blue
سرآمد کنون قصه یزدگرد
به ماه سپندارمذ روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
که گفتم من این نامه شهریار
چو این نامور نامه آمد به بن
ز من روی کشور شود پر سخن
از آن پس نمیرم که من زندهام
که تخم سخن من پراکندهام
هر آن کس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
عرفان
خرد باید و نام و فرّ و نژاد
بدین چار گردد سپهر از تو یاد
دگر بخشش و دانش و رسم گاه
دلش پر ز بخشایش دادخواه
عرفان
حجم
۸۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۹۰ صفحه
حجم
۸۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۹۰ صفحه
قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۱۰۸,۰۰۰۱۰%
تومان