بریدههایی از کتاب صدای مردگان
۴٫۷
(۶۸)
ناگهان، خاطرهای شفاف از صدای خشک و بیجان دختری در ذهن کوکو نقش بست که میگفت، دنبال استخونهام میگردم. با وجود گرمای آتشی که توی سالن غذاخوری روشن بود، ناگهان سردش شد. کوکو با خودش گفت، ای کاش آقای ولاند به آنجا نیامده بود. نگاهی به پنجره انداخت. برف از قبل هم تندتر و شدیدتر میبارید. سوزیِ سوبارو کاملاً زیر برف مدفون شده بود.
آقای ولاند با لحنی اطمینانبخش به خانم ویلسون گفت: «اصلاً نگران نباشین، خانم. یه داستان اشباح خوب، حسابی به کاروبار آدم رونق میده؛ چه حقیقت داشته باشه، چه نداشته باشه.»
درست در همان لحظه، تمام چراغهای سالن غذاخوری سوسو زدند. کوکو سرش را بلند کرد. تکههیزمی توی شومینه در بارشی از جرقههای آتش فروریخت و یک نفر دور از دید آنها سوت زد.
اُلی پرسید: «اون دیگه چی بود؟ فکر میکردم فقط ما اینجاییم.»
خانم ویلسون قاطعانه گفت: «اوه! ژنراتورها دوباره قاتی کردن. اون هم صدای زنگ ساعت من بود... رأس هر ساعت صدای پرنده میده، قشنگ نیست؟»
به نظر کوکو اصلاً هم قشنگ نبود. زنگ ساعت درست شبیه صدای دختر کوچولویی بود که توی راهروها سوت میزد. اُلی، برایان و کوکو همگی نگاهی با هم ردوبدل کردند و کوکو بازتاب همان فکر را توی صورت آنها هم دید.
F.Shetabivash
اگه داری کار خطرناکی میکنی، نباید به آینده فکر کنی. باید فقط به الان فکر کنی. و اگه فقط به الان فکر کنی، دیگه نمیترسی.
Hlia
حتی توی خواب هم دلش میخواست بخوابد.
=o
از کتاب خواندن هم بهاندازهٔ گُل زدن خوشش میآمد
🕊️📚kerm ketab
وقتی میترسی، معنیش اینه که داری به آینده فکر میکنی. به چیزی فکر میکنی که ممکنه اتفاق بیفته. اگه داری کار خطرناکی میکنی، نباید به آینده فکر کنی. باید فقط به الان فکر کنی. و اگه فقط به الان فکر کنی، دیگه نمیترسی.
Amaya:) ~
«ماوراءالطبیعه خیلی با شیرینی کرهٔ بادامزمینی جور درمیآد!»
بهسا کیانی
کتاب نوشتن کار یک نفر نیست؛ واقعاً نیست. درست است، فقط یک نفر کلمات را تایپ میکند. اما چیزی که شما موقع خواندن یک کتاب نمیبینید، تمام آدمهایی هستند که مشاوره دادهاند، حمایت کردهاند، باور کردهاند و نقد کردهاند.
🕊️📚kerm ketab
وقتی میترسی، معنیش اینه که داری به آینده فکر میکنی. به چیزی فکر میکنی که ممکنه اتفاق بیفته. اگه داری کار خطرناکی میکنی، نباید به آینده فکر کنی. باید فقط به الان فکر کنی. و اگه فقط به الان فکر کنی، دیگه نمیترسی.
🕊️📚kerm ketab
خودت باید تصمیم بگیری به چی اعتقاد داری، اُلی گوگولی. این هم یه قسمتی از بزرگ شدنه.
بهسا کیانی
اگه برنده شدن غیرممکن بود که دیگه اسمش بازی نبود.
=o
«چهرهٔ آدم به چه دردی میخوره؟ به درد دروغ گفتن و گمراه کردن.»
zohreh
، اینکه مسابقهٔ هاکی نیست؛ یه دوئل توی کتابهای فانتزی که دوست داری بخونیشون هم نیست. نمیتونی مثل همیشه از همه فرزتر و قویتر و شجاعتر باشی و برنده بشی
=o
کتاب نوشتن کار یک نفر نیست؛ واقعاً نیست. درست است، فقط یک نفر کلمات را تایپ میکند. اما چیزی که شما موقع خواندن یک کتاب نمیبینید، تمام آدمهایی هستند که مشاوره دادهاند، حمایت کردهاند، باور کردهاند و نقد کردهاند.
zohreh
وقتی میترسی، معنیش اینه که داری به آینده فکر میکنی. به چیزی فکر میکنی که ممکنه اتفاق بیفته. اگه داری کار خطرناکی میکنی، نباید به آینده فکر کنی. باید فقط به الان فکر کنی. و اگه فقط به الان فکر کنی، دیگه نمیترسی.
zohreh
من به خاطرات اعتقاد دارم. به این اعتقاد دارم که وقتی یکی رو دوست داری، اون رو اونقدر خوب به یاد میآری که یهجورهایی شبیه یه شبح میشه. اونقدر زیاد یادشون میافتی که حس میکنی توی اتاق بغلیان، یا همین نزدیکیها و هر لحظه ممکنه بیان تو.
zohreh
مثل برقگرفتهها از جا جهید. «تو قول دادهای!»
🕊️📚kerm ketab
او قول داده بود اگر کوکو برنده شود ساعت را بهش بدهد. اما قول نداده بود بعد از آن، کار خبیثانهای انجام ندهد.
🕊️📚kerm ketab
این هم بدیِ فسقلی بودن بود. مردم فکر میکنند هشت سالت است. با لبخندهایی بیش از حد مهربان موهای صورتیات را بههم میریزند. اما هرگز این فکر به ذهنشان خطور نمیکند که اِ! چه دختر باهوشی!
🕊️📚kerm ketab
«باشد که بهترینِ ما برنده شود.»
🕊️📚kerm ketab
اگه برنده شدن غیرممکن بود که دیگه اسمش بازی نبود.
🕊️📚kerm ketab
حجم
۱۷۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۷۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
قیمت:
۸۱,۰۰۰
تومان