بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب معمولی، مثل بقیه | طاقچه
کتاب معمولی، مثل بقیه اثر باربارا دی

بریده‌هایی از کتاب معمولی، مثل بقیه

نویسنده:باربارا دی
امتیاز:
۴.۸از ۳۳ رأی
۴٫۸
(۳۳)
نه، معلم‌هام رو هم دوست دارم. اما نه اون‌قدر که تو رو دوست دارم. عایشه: آره دیگه، تا ابد لوست کردم. هاها. من: آره واقعاً. اما فکر کنم بیشتر از هر چیزی خوبه که دوباره با هم‌کلاسی‌هام هستم. عایشه: آره. هم‌کلاسی داشتن خیلی خوبه. شاید بیشتر از هر چیز دیگه‌ای.
mahzooni
«چی داری درست می‌کنی؟» «مرغ ناردونی. یه غذای ایرانی قدیمیه، خیلی‌خیلی هم خوشمزه‌ست.»
Ms.red
خانم کاسترو بالاخره ولم کرد و گفت: «من خانم کاسترو، مشاورت هستم. بذار یه چیزی بهت بگم، از برگشتنت خیلی خوشحالم. دیگه بیشتر از این نمی‌تونستم خوشحال باشم.» چه عجیب! آن خانم تا یک دقیقه قبل حتی یک بار هم من را ندیده بود. چطور از برگشتنم این‌قدر خوشحال بود؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
هم‌دلی سخت‌تره، چون شما خودتون رو جای شخص دیگه‌ای می‌ذارین، انگار کفش‌های اون رو پوشیدین. گاهی اوقات مسائلی رو احساس می‌کنین که نمی‌خواین. به هر حال، فکر نمی‌کنم هم‌دلی همیشه امکان‌پذیر باشه.» خانم فارل، که داشت موهایش را پشت گوشش می‌زد، پرسید: «چطور؟» «چون بعضی وقت‌ها تجربهٔ اون شخص اون‌قدر عجیبه که نمی‌تونین خودتون رو بذارین جاش. منظورم اینه که ممکنه فکر کنین می‌تونین، اما در حقیقت این‌طور نیست.»
starlight
زود گفتم: «اشکالی نداره.» «منظورم اینه، دیدنت توی اون وضعیت و بقیهٔ بچه‌های...» چشم‌هایش پر از اشک شد. اوه، لعنتی. الان که نمی‌خواد گریه کنه، درسته؟ خودم را وادار به لبخند زدن کردم. «آره، می‌دونم. اون‌قدر خوب به‌نظر نمی‌رسیدیم.»
melina
دستانش را دور من حلقه کرد، حتی برایم مهم نبود که او پر از میکروب بود. چون آن‌ها میکروب‌های بهترین دوستم بودند، میکروب‌هایی که حال آدم رو بهتر می‌کنند.
starlight
باعث شد بفهمم که تونستم از پس هر چیزی تو زندگی بربیام، حتی الهه‌ها و هیولاهای ناشناخته و بدجنس. پس هرگز نمی‌خوام فراموشش کنم.
رودخونه‌ی‌کتابخوان📖🫧
«مرغ ناردونی. یه غذای ایرانی قدیمیه، خیلی‌خیلی هم خوشمزه‌ست.»
رودخونه‌ی‌کتابخوان📖🫧
به خودم گفتم، اهمیتی نده. بذار آدیسون هر طور دلش می‌خواد، فکر کنه. چه فرقی می‌کنه؟ اون حتی دوستت هم نیست. اما باز این موضوع آزارم می‌داد. متنفر بودم از اینکه کسی فکر کند می‌خواهم سر دیگران کلاه بگذارم و یا اینکه سرطان را بهانه کرده‌ام تا به اهدافم برسم. مثلاً من نبودم که پام رو گذاشتم روی انگشت‌های پات، سرطان بود. یا ممکنه لطفاً یه قاشق اضافی بستنی بخورم؟ آخه سرطان دارم...! به هر حال، تصمیم گرفتم دربارهٔ رفتار گستاخانه و ناراحت‌کنندهٔ آدیسون به هارپر چیزی نگویم. چون دیدم موقع شروع کلاس مطالعات اجتماعی، هر دو دارند با هم صحبت می‌کنند، پس معلوم بود که هارپر به دلایلی از آدیسون خوشش می‌آمد. همین که من و هارپر رفتیم توی رستوران، مکث کردم. مطمئن نبودم که بروم تو یا نه. هاپر فوراً متوجه شد. «نورا، حالت خوبه؟ پرستار رو صدا کنم؟»
melina
خانم کاسترو، من سرطان داشتم. اگه اسم سرطان رو به زبون بیارین، خدا شما رو با اون از بین نمی‌بره.
maybe the sadgirl

حجم

۱۸۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۸۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد