بریدههایی از کتاب باد در میان پرده های اتاق می وزید
۴٫۴
(۴۵)
نمیتوانم تصور کنم کسی که بهجای طبیعت، بهجای درخت، دریا، رودخانه، پرنده، درونش پر از ساختمانهای سیمانی است، چهجور آدمی است؟ و دلش چطور و با چه چیز به رحم درمیآید؟ منظورم بچههای نسل جدید است که در شهرهای بزرگی مثل تهران متولد و بزرگ میشوند. شاید باورتان نشود، ولی من از قطع شدن یک درخت بیشتر از کشته شدن یک انسان، ناراحت میشوم. مادرم میگفت، زمانی باید از یک شهر ناامید شد که پرندههایش آن شهر را ترک کرده باشند.
زهرا۵۸
سقوط از طبقهٔ مرفه و متوسط به طبقهٔ فرودست جامعه یک سقوط ذهنی است. یک عده هم در ذهنشان سقوط میکنند. سقوط در ذهن میتواند از سقوط از یک آپارتمان دهطبقه هم کشندهتر باشد. احتمالش زیاد است که در یک سقوط ذهنی، فرد قبل از فرود آمدن کشته شود.
زهرا۵۸
اگر قرار است که عذاب بکشیم، برای عذاب کشیدن انسان، تنها گذشتهاش کافی است.
زهرا۵۸
در جایی خواندم دیگر از یک جایی به بعد، آدمیزاد بیحس میشود، دیگر فرقی نمیکند که برایش چه اتفاقی بیفتد. به نظرم این جملات بیشتر برای تنهایی، غم غربت و مسائل خالهزنکی کاربرد دارند. در مورد ترس اصلاً اینطور نیست. هر روز بدتر از دیروز میشود. بیحسی هم در کار نیست. آشفتگی امواج دریا جلوی آشفتگی افکار آدم کم میآورد.
زهرا۵۸
بیشتر تلاشهای ما دست و پا زدنهای بیهوده هستند. دست و پا زدن انسان را در باتلاقی که در آن گیر کرده است بیشتر فرو میبرد. گاهی کاری نکردن بهترین کاری است که یک فرد گرفتار میتواند انجام دهد.
زهرا۵۸
بدبختی برای کسانی است که فکر میکنند چیزی به اسم خوشبختی هم وجود دارد.
زهرا۵۸
بزرگترین انتقام از دنیا این است که خودمان را مقطوعالنسل کنیم. اینطور خوب حالش گرفته میشود. مثل اربابی میشود که فکر از دست دادن رعیتها عذابش میدهد.
زهرا۵۸
این گفته را که انسان هرچه بیشتر بفهمد، بیشتر عذاب میکشد قبول ندارم. یا باید خیلی دانست یا اصلاً نباید چیزی دانست.
بیمار: شاید جهالت انسان کمک میکند تا زندگی برای انسان تحملپذیر و حتی شیرین شود. مثلاً اگر انسان میدانست که در چه تاریخی میمیرد، به موجود ناامیدی تبدیل میشد که دیگر انگیزهای برای انجام هیچ کاری نداشت. پس آگاهیِ زیاد هم میتواند خطرناک باشد.
پزشک: البته من منظورم این نوع از آگاهی نبود، ولی در مورد چیزی که گفتید با شما مخالفم. چون در آن صورت انسان تمام تلاشش را صرف این میکرد که چطور از زندگیاش لذت ببرد و به مرگ فکر نکند.
زهرا۵۸
انسان از جایی ضربه میخورد که انتظارش را ندارد. پس همیشه نباید منتظر اتفاقهای بیرون از خود بود.
زهرا۵۸
برای اینکه بفهمیم سکوت چیست، باید جایی برویم که هیچ سروصدایی در آنجا نباشد. برای رسیدن به درکی از خود هم باید از دیگران، از انسانها فاصله گرفت.
زهرا۵۸
ما در هر حالی و در هر سن و شرایطی، زندگی را به مرگ ترجیح میدهیم. نگویید پس چرا فلانی خودکشی کرد؟ در آدمهایی که دست به خودکشی میزنند، میل به مرگ از میل به زندگی بیشتر است. اگر همین آدمهایی که به ته خط رسیدهاند بدانند که چطور میتوان از مخمصه بیرون آمد، شک نکنید که باز زندگی را انتخاب میکنند. انگار کسی دوست ندارد که نباشد. کسانی هستند که روزی صدمرتبه آرزوی مرگ میکنند، ولی باز برای زنده ماندن خود تلاش میکنند و به هر دری میزنند
صائب
تنهایی و فاصله گرفتن از انسانها فرصتی برای پیدا کردن خود است و همچنین فرصتی است برای رها شدن از افکاری که ما را به تسخیر خودشان درآوردهاند
صائب
تنهایی اصلاً چیز بدی نیست، این احساس تنهایی کردن است که عذابآور ست. هرگز نباید اجازه داد که چیزی تنهایی انسان را غیرقابل تحمل کند. اگر از دیگران عینکی ساختهاید تا جهان را بهتر و زیباتر ببیند، یک روز هم با رفتنشان متوجه میشوید که دیگر چشم دیدن دنیا را ندارید.
صائب
آنچه در درون میگذرد، نمود بیرونی هم پیدا میکند. اگر در درونتان در حال مبارزه باشید، کار به دنیای بیرون هم میکشد. همهچیز از درون شروع میشود، جنگ و حتی صلح.
صائب
لذت بردن هم میتواند دلیل محکمی برای رفتن به راه غلط باشد. چون جاذبهای که در راه غلط وجود دارد، در راه درست وجود ندارد. اشتباه ما آنجاست که فکر میکنیم اگر راه درست را به مردم نشان بدهیم، آنها هم حتماً راه درست را خواهند رفت.
صائب
مادرم میگفت: همه چیز انسان حتی خاطراتش با او بزرگ میشود. هیچ چیز، درون انسان کوچک نمیماند. مادرم راست میگفت، خاطرات هم، بزرگ و مهم میشوند
صائب
کسی که به هدفش ایمان آورده، نیمی از راه را رفته است
صائب
بدترین چیز این است که وقتی همهٔ راههای بیرون بسته باشند، هیچ راهی هم در درون باز نباشد.
صائب
نقشپذیری در جامعه بهایش فراموش کردن خود واقعی است. وقتی خود واقعی در کار نباشد، عشق واقعی به خود هم وجود ندارد. ما در نهایت عاشق نقابهایمان میشویم. این نقاب است که به درد جامعه میخورد.
صائب
اینکه بیشتر مردم نمیتوانند خوب زندگی کنند، نشان میدهد که برخلاف تصور رایج، خوب و راحت زندگی کردن کار سختی است. به نظر من هنر اول نه موسیقی است، نه رقص و نه سینما؛ هنر اول، زندگی کردن است و مثل هر هنر دیگری باید آن را آموخت و در نهایت در آن استاد شد.
پریسا آناهید
حجم
۱۲۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه
حجم
۱۲۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان