بریدههایی از کتاب پس از بیست سال
۴٫۸
(۴۶۴)
«آه هشام... آدمی وقتی در جنگ با خویش قرار میگیرد ناتوانترین موجود است. من و تو خوب میدانستیم این معرکه چگونه مردابی است. ولی گاه خودمان را فریب دادیم تا راه را بر آرزوهایمان سد نکنیم و گاه که عاجز میشدیم، آرزو میکردیم کسی سر برسد و فریبمان دهد. برای همین است که تمجیدهای دروغین را به سرزنشهای باارزش ترجیح دادهایم.»
mah
او از ذریّهٔ علی است و چون ظاهر شود، مسیح به زمین بازخواهد گشت... بهخدایی که حق را بر ما هویدا ساخت، انتظارْ مقصد حوادث روزگار تا رستاخیز است.»
کاربر ۳۷۳۱۰۸۲
مرد با صدایی دردآگین گفت: «چه درست گفت عمار... پس از بیست سال... تنها پس از بیست سال»
«پس از بیست سال چه؟»
«تنها بیست سال از علی گذشته و مسلمین قصد جان فرزندش را کردهاند... بهخدا سوگند آنچه عمار وعده داده و علی از آن سخن گفته بود واقع شد. کربلا میوهٔ درختی است که پس از پیامبر کاشته شد و در صفین قد برافراشت و شاخه دواند و تنومند گشت.
سرباز صفر
همیشه قسمت بزرگی از حقیقت پنهان است فرزندم، چراکه واقعیتها آنان را پوشاندهاند و مردمان همیشه فریبخوردهٔ این واقعیتها هستند.
آنکه وقت یاریِ امامش خفته باشد، با لگد دشمنش بیدار خواهد شد.»
کاربر ۱۳۲۳۴۶۳
در فضیلت او همین بس که نه پیامبر است و نه رسول، امّا تنها برگزیدهٔ خدا در زمین است
mah
سپس مکثی کرد، بغضش را فروخورد و ادامه داد: «کوفیان با حسین معاملهای کردند که پیش از این با برادر و پدرش کرده بودند... میبینی سلیم؟ تاریخ انگار به تکرار نشسته است.»
«نه راحیل... تاریخ تکرار نمیشود؛ بلکه این مردان تکراریاند که بدون عبرت، رفتار گذشتگان را دربرابر آزمونهای روزگار تکرار میکنند.»
حسین افشار
راهب دستان جوان را فشرد و گفت: «نه... نه... از امروز انتظار دیگری آغاز شده است.»
«انتظار تازه؟ انتظار چه کسی؟»
«انسان کامل.»
«انسان کامل؟ او کیست؟»
«آری فرزندم. او از ذریّهٔ علی است و چون ظاهر شود، مسیح به زمین بازخواهد گشت... بهخدایی که حق را بر ما هویدا ساخت، انتظارْ مقصد حوادث روزگار تا رستاخیز است.»
حسین افشار
راحیل نشست و به سلیم تعارف کرد. سلیم نشست و گفت: «شما که فراموش نکردهاید؟»
«چه را؟»
سلیم بهسختی گفت: «اینکه من شما را فراموش نکردهام.»
حسین افشار
گفت: «اگر صبر بر ظلم نزد خداوند اجر داشت، چرا شام را از چنگ رومیان به این بهانه که ظالماند گرفتی
محمد جواد
نمیگذاشتید. بهخدا سوگند دوست داشتم خداوند مرا بهصورت درختی میآفرید تا مردم از میوهام بخورند و در سایهام بیاسایند و عاقبت نیز بریده میشد و از میان میرفت.
محمد جواد
«آیا گمان میکنید چون حسین را خون ریختید، کامیابی شما آغاز شده است؟ نه، به خدایی که حسین را آفرید، از این پس نام و سنّت و سیرهٔ حسین خواب و خوراک و آسایش از شما و آیندگانتان خواهد ستاند. دیروز سرش را از تن جدا کردید و از امروز با کلامش باید بجنگید که حنجرهها را میتوان برید ولی فریادها را هرگز. از این زمان که حسین بر فرعون و قارون و باعورای عصر خویش چون تمام پیامبران شورید، تا آن روز که قیامت سربرسد، هرکس در هرجای جهان بر زر و زور و تزویر بشورد، پرچم حسین را برافراشته خواهد کرد. بهخدا سوگند که حسین را تا ابد در قلب و جان مردمان زنده کردید و درعوض ننگ و نفرین را برای خود به ارث گذاشتید. وای بر شما و بر مردان شما و وای بر بنیامیّه، آن شجرهٔ خبیثهٔ ملعونه که بهزودی در چشمههای شعلهوری که از کربلا جوشیدن خواهد گرفت غرق خواهید شد.»
عاطفه
جنگی که در صلح ادامه یابد، مصیبتبارتر است برادر. جنگی که بر فراز منبرها و درون قلبها و مغزها رواج یابد، از جنگ شمشیرها و نیزهها سختتر است.
کاربر ۸۴۶۵۴۱
گفت: «علی یک شخص نیست پیرمرد. او چون انسانهایی نیست که در جسمانیت خویش خلاصه میشوند. علی نوعی ایمان، نوعی اسلام و نوعی حیات است، همانگونه که معاویه چنین است. نزدیکی به علی فقط دیدار او نیست بلکه چون او زیستن و اندیشیدن، چون او خویش را برای هدایت مردمان وقفنمودن است،
کاربر ۸۴۶۵۴۱
مرد غبارآلود تعظیم کرد و گفت: «جبههٔ راست سپاه علی به فرماندهی اشتر دوباره خود را سامان داده و ابوالاعور سلمی دربرابرش ایستاده است. در جناح چپ نیز اشعثبنقیس توانسته است درمقابل حملات بُسر مقاومت کند و انسجام سپاه عراق را نگاه دارد. امّا ربیعه پس از آنکه نامهٔ شما به فرمانده آنان، خالدبنمعمر رسید، پیشروی خود را متوقف کرده و درموضع خود باقی مانده است.»
لبخند تفاخرآمیزی بر لبان امیرِ شام نشست. وعدهٔ حکومت خراسان، شمشیر جنگاور ربیعی را کند کرده بود. بهراستی که برای پیروزی بر علی، بیش از سپاه به امثال معمرها امید داشت که به تکهاستخوان نسیهای راضی میشدند.
العبد
ای مردم! ما درمعرض طوفانی تازه هستیم. نیک میدانید که پسر ابوسفیان سرکشی پیشه کرده و از دستور امام تخطی نموده است و میدانید که با پیک و سفیر امام، جریربنعبدالله که ماهها در انتظار صلح با او مذاکره نمود، چه کرد و چه پاسخی برای ما فرستاد. او ما را به جنگ فراخوانده است. هرچند ما پیش از این عزم جنگ داشتیم امّا نظر امیرالمؤمنین این بود که به شامیان مهلت دهد تا سیرت خود را نشان دهند، تا شما با چشم آن را نظاره کرده، با عقل خوب بیندیشید و اینگونه حجّت بر همه تمام شود.» سپس بهسوی علی متوجه شد.
العبد
«آنگاه که باید درکنار امامت میبودی و نبودی، چه تفاوت میکند که کجا و به چه کار مشغول باشی؟ در محراب عبادت یا بزم عیش و نوش، چه تفاوت دارد؟»
العبد
جملات مالک را با خود زمزمه کرد: «آیا شب و روز باهم پدیدار میشوند؟ پستی و بلندی قابلسازشاند؟ پلیدی و نیکی با یکدیگر قابلجمعاند؟ بهخدا سوگند که حکایت علی و معاویه چنین است. این دو هرگز باهم جمع نخواهند شد مگر اینکه معاویه مؤمن گردد یا علی مشرک!»
العبد
چشمانش را که بر هم میگذاشت، طنین صدای علی در گوشش میپیچید که چگونه مردمش را به برابری و عدالت میخواند، و چگونه آنان را تشویق میکرد که بر او نظارت کنند تا مال و ثروتی برای خود اندوخته نسازد.
«ای مردم! من با کهنهجامهای که دربر دارم، بر شما وارد شده و با همان نیز شما را ترک خواهم کرد. پس اگر مرا یافتید که در این دوران خشتی بر خشتی نهاده یا از بیتالمال ثروتی برای خود انباشتهام، بدانید من از خیانتکاران هستم»
العبد
هرگاه دشمن با قدرتش با تو روبهرو شد، تو با نقطهضعفش با او بجنگ.
•)•
حجم
۵۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۵۲ صفحه
حجم
۵۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۵۲ صفحه
قیمت:
۲۵۰,۰۰۰
تومان