بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پس از بیست سال | صفحه ۲۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پس از بیست سال

بریده‌هایی از کتاب پس از بیست سال

نویسنده:سلمان کدیور
امتیاز:
۴.۸از ۴۶۴ رأی
۴٫۸
(۴۶۴)
در فضیلت او همین بس که نه پیامبر است و نه رسول، امّا تنها برگزیدهٔ خدا در زمین است.
(!_!) hana🌱
عمرو که کنارش ایستاده بود، گفت: «زیاد خوشحالی مکن امیر که روبه‌روی تو ابوتراب است.» معاویه همان‌طور که می‌خندید، گفت: «نه عمرو، نه... روبه‌روی من مردانی‌اند که چون کودکان فریب می‌خورند... دیدی چگونه می‌دویدند...؟»
(!_!) hana🌱
به‌خدا سوگند این سخنی بود که پیامبر به علی گفت که ای علی! با من بر سر نزول قرآن می‌جنگند و با تو بر سر تأویل آن. دشمنان من مشرکین‌اند و دشمنان تو منافقین.
(!_!) hana🌱
مردمانی که امام خویش را رها کردند تا به حقش دست نیابد، بعید نیست روزگاری دست به خون او هم بیالایند که پیامبرانِ هر قومی توسط همان قوم خونشان ریخته شده است.
(!_!) hana🌱
آیا شب و روز باهم پدیدار می‌شوند؟ پستی و بلندی قابل‌سازش‌اند؟ پلیدی و نیکی با یکدیگر قابل‌جمع‌اند؟ به‌خدا سوگند که حکایت علی و معاویه چنین است. این دو هرگز باهم جمع نخواهند شد مگر این‌که معاویه مؤمن گردد یا علی مشرک!
(!_!) hana🌱
«مگر حقیقت همان واقعیت نیست؟» «واقعیت آنی است که حاکم و رایج است امّا حقیقت آنی است که باید باشد و نیست.
(!_!) hana🌱
علی نوعی ایمان، نوعی اسلام و نوعی حیات است، همان‌گونه که معاویه چنین است. نزدیکی به علی فقط دیدار او نیست بلکه چون او زیستن و اندیشیدن، چون او خویش را برای هدایت مردمان وقف‌نمودن است، وگرنه بسیارند که صبح و شام با علی‌اند، حتی در سپاه اویند ولیک از او چون زمین و آسمان فاصله دارند، هم‌چون تو که در سپاه معاویه‌ای ولی روحت از او فاصله گرفته است. علی در قلب هرآن‌کس که دربرابر ستم‌گران نعره می‌کشد و درمقابل ضعیفان و مظلومان به لرزه می‌افتد، خیمه‌ای به پا کرده است. علی تا آخرین روزی که آفتاب بر زمین می‌تابد و جهان برقرار است، چون رودی جاری خواهد بود، همان‌گونه که معاویه چنین خواهد بود و جنگ میان این دو، جنگی است که از نزاع هابیل و قابیل آغاز شده و تا قیامت ادامه خواهد داشت.
رضوان
اسلامی که به عدالت نرسد، کفری است که لباس توحید به تن کرده است.
رضوان
آن‌گاه که باید درکنار امامت می‌بودی و نبودی، چه تفاوت می‌کند که کجا و به چه کار مشغول باشی؟ در محراب عبادت یا بزم عیش و نوش، چه تفاوت دارد؟
رضوان
حیات نیکو در افکاری نهفته است که خواب از چشم برباید و دل را بیدار سازد
رضوان
آیا شب و روز باهم پدیدار می‌شوند؟ پستی و بلندی قابل‌سازش‌اند؟ پلیدی و نیکی با یکدیگر قابل‌جمع‌اند؟ به‌خدا سوگند که حکایت علی و معاویه چنین است. این دو هرگز باهم جمع نخواهند شد مگر این‌که معاویه مؤمن گردد یا علی مشرک!
رضوان
ای مردم! من با کهنه‌جامه‌ای که دربر دارم، بر شما وارد شده و با همان نیز شما را ترک خواهم کرد. پس اگر مرا یافتید که در این دوران خشتی بر خشتی نهاده یا از بیت‌المال ثروتی برای خود انباشته‌ام، بدانید من از خیانت‌کاران هستم.
رضوان
ارزش انسان‌ها به تلاشی است که برای هویدا ساختن حقیقت‌ها می‌کنند، نه پذیرفتن واقعیت‌ها. برای همین است که پیامبران باارزش‌ترین انسان‌ها بوده‌اند.
رضوان
شأن انسان جز این نیست که پیوسته در هجرت باشد.
رضوان
سپس رو به عثمان کرد و گفت: تو یاد نداری که پیامبر پیوسته می‌فرمود من دوست ندارم بمیرم و به‌اندازهٔ یک درهم از من باقی بماند؟ رسول خدا چنین می‌گوید و تو می‌گویی عبدالرحمن پس از مرگ پاسخ‌گوی این ثروت نخواهد بود؟ وای بر شما و اندیشه‌های شما. به‌خدا سوگند حیرت نباید کرد که چرا مردمی که زمانی برای خدا سنگ به شکم خویش می‌بستند، این‌چنین به جمع ثروت و حرص و طمع افتاده‌اند. آنان پیامبر را می‌دیدند و اینان شما را. آه که به‌راستی مردمان آینهٔ حاکمان خویش‌اند
محمد
«واقعیت آنی است که حاکم و رایج است امّا حقیقت آنی است که باید باشد و نیست. ارزش انسان‌ها به تلاشی است که برای هویدا ساختن حقیقت‌ها می‌کنند، نه پذیرفتن واقعیت‌ها. برای همین است که پیامبران باارزش‌ترین انسان‌ها بوده‌اند.»
سلما
آیا پیامبر خدا مبعوث شد تا کاخ و قصر نشان شکوه و عظمتش باشد؟
feri
ابوذر گفت: «ای مردم! آیا رواست که دسته‌ای از حاکمان شب را در کاخ سر کنند و عده‌ای از مردم در بیغوله‌ها بلولند؟ به‌خدا که کاخی ساخته نمی‌شود مگر این‌که کوخ‌های بسیار ویران گردد و ثروتی انباشته نمی‌شود مگر آن‌که مردمانی گرسنه بمانند.»
سلمان رستمی
می‌بینی سلیم؟ تاریخ انگار به تکرار نشسته است.» «نه راحیل... تاریخ تکرار نمی‌شود؛ بلکه این مردان تکراری‌اند که بدون عبرت، رفتار گذشتگان را دربرابر آزمون‌های روزگار تکرار می‌کنند.»
Sobhan Naghizadeh
چیزی نگذشت که امام خود را به او رساند و همین که ذوالفقار را بلند کرد تا کار را تمام و جهان را از مکر او آسوده بگذارد، عمرو لباسش را کند و عورتش را آشکار کرد. امام ناگهان افسار اسبش را کشید، دستانش را حجاب چشمانش کرد و بر جای خود ایستاد. عمرو امّا برهنه درمیان سپاه نعره می‌کشید و می‌دوید تا خود را به سراپردهٔ معاویه رساند و پنهان شد. چون معاویه او را به این حال دید، قهقهه سر داد و گفت: «جانت را مدیون عورتت هستی پسر عاص.»
Sobhan Naghizadeh

حجم

۵۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۵۲ صفحه

حجم

۵۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۵۲ صفحه

قیمت:
۲۵۰,۰۰۰
تومان