بریدههایی از کتاب پس از بیست سال
۴٫۸
(۴۶۴)
گفت: «بهخدا قسم که مردم هیچ سرزمینی نظرکردهٔ خداوند نیستند، مگر آنکه به عدالت رفتار کنند.»
tasnim
«زیرا کسانی با تو هستند که وقتی سخن میگویی حرفی ندارند و هرگاه دستور میدهی چیزی نمیپرسند و حال آنکه اطرافیان علی هنگامی که او سخنی میگوید، به سخن میآیند و مجادله میکنند و هرگاه فرمانی میدهد، سؤالها دارند. پس اندک کسانی که با تو هستند بهتر از کثرت گروهی است که با او همپیمان شدهاند.»
MaaM
ضعف نخست او این است که علی مردم را آگاه میکند و سپس به جنگ با ما دعوت مینماید... پس ما باید با سپاهی از جهل به نبرد او برویم... سپاهی که باور و عقیدهای عمیق، امّا فهم و علمی اندک داشته باشد.
MaaM
اما پس از مدتی دریافت که اگر چنین نکند مردمان را بر حاکمان گستاخ کرده و آنان را به زبانکشی و طغیان سوق میدهد. پس برای آنچه مصالح مسلمین مینامیدش، سالبهسال تلاش مضاعفی دراینباره مصروف میداشت تا حاکمان و والیان را درنظر مردمان پیرو دین و سنت جلوه دهد. او اعتقاد راسخ یافته بود که اگر نتوان حکومت را آنچنانکه باید، به اسلام عرضه داشت، این وظیفهٔ او و امثال اوست که اسلام را به حکومت بیامیزد تا از نیستی و تباهی در امان بماند.
MaaM
در آغاز، اتخاذ چنین روش و منشی برایش سخت مینمود، چراکه میبایست آیات قرآن و سنت پیامبر را آنگونه که مؤید سیاستهای بزرگان قریش باشد، نه آنگونه که هست، تبلیغ و تفسیر کند و چون این سیاستها همواه ثابت و یکسان نبودند، در رفتار و گفتارش تناقضهایی آشکار میشد که هر بار ناچار بود این تناقضات را درمیان طعن دشمنانش، با آیات و روایات دیگر توجیه نماید.
MaaM
وقتی ابوذر و اشتر، که خود را شاگردان علی میدانند، اینچنیناند، دیگر محبّان علی و خود علی چگونهاند؟
MaaM
چراکه اعتقاد داشت انسانها به هر میزان که در لذات دنیا فرو میروند، ضعیف و اهلی میگردند. به همین علت بود که اگر بر دشمنانش با تیزی شمشیر پیروز نمیشد، با برق سکه آنها را بندهٔ خود میساخت و اگر آنها را طمعکار نمییافت، به فریب آنها میاندیشید.
MaaM
آه هشام... آدمی وقتی در جنگ با خویش قرار میگیرد ناتوانترین موجود است.
elham
«شیوهٔ علی چنین نیست. چند روز پیش مردی را در بند کردیم که در مسجد به امام ناسزا میگفت و سوگند میخورد که امام را خواهد کشت. چون او را نزد امیرالمؤمنین بردم و جرمش را بازگو کردم، امام امر به رهایی او کرد. ناباورانه گفتم، او شما را به قتل تهدید کرده است. پاسخ داد، آیا میخواهی کسی را قبل از جرمش مجازات کنم؟ گفتم، او به شما ناسزا گفت، فرمود، اگر میخواهی نفس خویش را آرام کنی، تو هم به او ناسزا بگو، ولی رهایش کن.»
elham
ابوذر گفت: «آه فرزندم... ستمگران حکومت خویش را بر جهل و ترس و عادات مردم بنا میکنند. آیا نمیبینید که چگونه ثروتمندان را به ارضای شهوات و مفلسان را به سیر کردن شکمهایشان مشغول ساخته تا جز اینها اندیشهای نداشته باشند؟ و در این میان آنان که هوشیار شوند را با سلاحِ ترس خاموش مینمایند؟ ترس از دست دادن جان و مال و آبرو. و سختتر از اینها عادت است. وقتی مردمان ستمبریِ خود و ستمگری حاکمان را بپذیرند و به آن خو بگیرند. جهل و ترس را شاید علاجی باشد، امّا عادت را هرگز.»
MaaM
حوراء گفت: «رومیان به اذن خداوند کاری از پیش نخواهند برد، اگر امیران و حاکمان خود را در قصرهای باشکوه گم نسازند.»
MaaM
«هیچ چیز برای مردمان چون اتحاد فتوا و شمشیر اغواکننده نیست؛ این دو چون هیزم و سنگِ آتشاند. کافی است کسی شرارهای بزند
و ح ی د
«فقط شیپور جنگ است که نرها و مردها را از یکدیگر جدا میکند
و ح ی د
زن ادامه داد: «بیشک ماههاست که جز سرمای کوهستان همآغوشی نداشتهاید.» این را گفت و نقاب و بالاپوش خود را گشود تا بدن سفید و شهوتانگیزش، با آن موهای مجعد شرابیرنگ که تا روی گوشهایش میرسید، لبهایی که همانند دانهٔ گیلاسْ سرخ و آتشین جلوه میکردند و سینههای برجسته و نیمهبرهنهای که به بلوری زیبا میمانست، خودنمایی کند. دل بُکر فروریخت. حرارتی وصفناشدنی در رگهایش دوید. پردهٔ گوشش سرخ، مردمک چشمانش گشاد و رگهایش از فرط هوس متورم گشت. آیا تابهحال زنی به این زیبایی دیده بود؟
shahram
ابوذر گفت: «بهخدا قسم که مردم هیچ سرزمینی نظرکردهٔ خداوند نیستند، مگر آنکه به عدالت رفتار کنند.»
Molud
«شیوهٔ علی چنین نیست. چند روز پیش مردی را در بند کردیم که در مسجد به امام ناسزا میگفت و سوگند میخورد که امام را خواهد کشت. چون او را نزد امیرالمؤمنین بردم و جرمش را بازگو کردم، امام امر به رهایی او کرد. ناباورانه گفتم، او شما را به قتل تهدید کرده است. پاسخ داد، آیا میخواهی کسی را قبل از جرمش مجازات کنم؟ گفتم، او به شما ناسزا گفت، فرمود، اگر میخواهی نفس خویش را آرام کنی، تو هم به او ناسزا بگو، ولی رهایش کن.»
«ولی اینگونه مردم بر او جرئت مییابند.»
«میدانم ولی اعتقاد او این است که حاکم باید چون پدری برای مردمش باشد؛ آنان را آگاهی دهد تا جاهل نباشند، اموال را به عدالت میانشان تقسیم کند تا کافر نشوند و با آنان مدارا کند تا خدا را اطاعت کنند.»
Molud
«آیا پدرم و شُرحبیل میدانستند که فتوایشان برای نبرد با علی به فتوای شُریحِ قاضی برای حلالشمردن خون حسین ختم میشود؟»
«بهخدا سوگند که ستمگران ستمی نکنند و مردمی را به بردگی نکشند، مگر به پشتوانهٔ دستهای از عالمان دین...
Molud
علی برای فتح قلوب آمده است، نه فتح سرزمینها.
mamanezainab
همیشه قسمت بزرگی از حقیقت پنهان است فرزندم، چراکه واقعیتها آنان را پوشاندهاند و مردمان همیشه فریبخوردهٔ این واقعیتها هستند.»
«مگر حقیقت همان واقعیت نیست؟»
«واقعیت آنی است که حاکم و رایج است امّا حقیقت آنی است که باید باشد و نیست. ارزش انسانها به تلاشی است که برای هویدا ساختن حقیقتها میکنند، نه پذیرفتن واقعیتها. برای همین است که پیامبران باارزشترین انسانها بودهاند.» سپس مکثی کرد و ادامه داد: «مسیح آمد تا دست ما را چون کوری بگیرد و از واقعیتها بهسوی حقیقتها کوچ دهد.»
SY
و علی برای فتح قلوب آمده است، نه فتح سرزمینها.
نسرین سادات موسوی
حجم
۵۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۵۲ صفحه
حجم
۵۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۵۲ صفحه
قیمت:
۲۵۰,۰۰۰
تومان