بریدههایی از کتاب پس از بیست سال
۴٫۸
(۴۶۴)
هنوز چند قدم برنداشته بود که بازگشت و گفت: «آیا شمربنذیالجوشن در سپاه شماست؟»
زید پاسخ داد: «آری. او فرمانده پیادگان سپاه است.»
سلیم به فکر فرورفت و گفت: «به او بگو چه شد که اینچنین به خود خیانت روا داشتی؟ تو مقرّب علی بودی.» سپس به ابراهیم نزدیک شد، دوباره در آغوشش گرفت و در گوشش زمزمه کرد: «نیک میدانی که قلبم چه اندازه از مهر تو سرشار است فرزندم، من نمیپسندم که فردا دست به کاری بزنی که در دنیا و آخرت از آن شرمگین باشی... فقط تا سپیده فرصت داری که حقیقت را بیابی.» این را گفت و در تاریکی صحرا محو شد.
sakindz
اکنون یکدیگر را اینچنین به سینه میفشارند، فردا خون یکدیگر را آنچنان خواهند ریخت. چه لحظهٔ تلخ و چه سرنوشت تیرهای.
sakindz
«تنها غافلانِ از مرگ، در این دنیا ذخیره میکنند.»
Sana Hosseini
تو قرآن را بر کافران عرضه میداری و اینجا قرآن را علیه هم گواه میگیرند.
ریحانه :»
«کوفیان با حسین معاملهای کردند که پیش از این با برادر و پدرش کرده بودند... میبینی سلیم؟ تاریخ انگار به تکرار نشسته است.»
«نه راحیل... تاریخ تکرار نمیشود؛ بلکه این مردان تکراریاند که بدون عبرت، رفتار گذشتگان را دربرابر آزمونهای روزگار تکرار میکنند.»
ma.h
«تفاوت این دو مسلمانی در چیست؟»
آموزگار پیر پاسخ داد: «عدالت... بهخدا سوگند آنگاه که پیامبر رسالتش را آشکار کرد، مشرکین نزدش آمدند و گفتند، ای محمد! در این شهر سیصد خدا پرستیده میشود و خدای تو نیز یکی بر آنان افزوده است. پس تو خدایان ما را ستایش کن تا ما نیز به خدای نادیدهٔ تو روی آوریم. آنان با اسلام ستیزی نداشتند، تا آن زمان که رسول خدا از آنان خواست که به عدل رفتار کنند و دست از ستمگری و تعدی به مردمان بکشند، آنگاه بود که خون و خشم و شکنجه و نبرد آغاز گشت. آری فرزندم. اسلامی که به عدالت نرسد، کفری است که لباس توحید به تن کرده است.»
ma.h
معاویه از تختش فرود آمد و گفت: «نیک میدانی که با پیوستنت به علی چه خسرانی کردی؟ پدر و عشیرهات را از خودت خشمگین نمودی و پدرِ همسرت را نیز رویگردان ساختی. بهراستی نزد علی چه بود که نزد من نیافتی؟ آیا من تو را با اینکه جوان بودی به فرماندهی سپاهیان خود نگماشتم؟ در تکریم تو قصوری کردم و مجاهدتهای تو را پاس نداشتم؟»
«خیر امیر. تو به من بخششهای فراوان نمودی امّا...»
«امّا چه؟»
«تو امروز میبخشی تا فردا بستانی، دنیا را ارزانی میداری تا آخرت را تصاحب نمایی و جسم را فربه میکنی تا روح را بندهٔ خود گردانی.»
kosar.r
این نبرد برایشان جنگ مرگ و زندگی بود. آخرین تقلای سپاهیان خدا، برای تغییر سرنوشت زمین
kosar.r
«آه عمرو! بهخدا سوگند فریبْ درختی است که شکوفهٔ بسیار میدهد امّا ثمری در پیاش نیست.»
kosar.r
علی امیرالمؤمنین به مأمورین جمعآوری مالیات
نزد شما خدایی را میستایم که جز او نیست.
مبادا آفریدگان خدا را بیازارید و بیش از توانشان آنان را مکلّف کنید. پس رحم کنید تا خداوند بر شما رحم کند، با مردم به انصاف رفتار نمایید و بر نیازمندیهای ایشان صبوری نمایید. هرگز دربانان و نگاهبانان را میان خود و آنان مانع نسازید و از شنیدن بیواسطهٔ نیاز هیچ نیازمندی روی مپوشانید. و چون مقدار داراییشان را بیان کردند، آنان را قسم ندهید یا به تجسس نپردازید، بلکه سخنشان را بپذیرید و بر آنان سخت مگیرید. و اگر از شما مهلت خواستند، آنان را مهلت دهید. و هرگاه آفتی زراعت ایشان را رسیده بود، به گرفتن مقداری اندک از آنان رضایت دهید.
ma.h
«من در نزد شما و اهل ذمّه از برداشت آذوقهٔ سپاه از کشت و مزارع مردم، بدون اذن و رضایت آنان بیزاری میجویم. مگر به آن اندازه که گرسنگی سخت را فرونشاند و جان را از مرگ برهاند. و همانا مراقبت و سختگیری در این کار بر عهدهٔ فرماندهان است. پس افراد سپاه خود را از ظلم و تجاوز برحذر دارید و مراقب باشید مرتکب اعمالی نگردند که خدای از ما نپسندد. پس خوشرفتاری را ترک مگویید و از کمک به مردمانی که به آنان میرسید، باز نمانید و از تقویت دین خدا دست نکشید.»
ma.h
«ای مردم! بهخدا سوگند آنان که حق را یاری نکردند، آن را خوار نمودهاند. آیا آنان گوشهنشینی و زهد را به جهاد در راه خدا معامله میکنند درحالیکه شیطان از آنان عابدتر بوده است؟ ای مردم! به خدایی که دانه را شکافت و صبح را دمید، آنکه وقت یاریِ امامش خفته باشد، با لگد دشمنش بیدار خواهد شد.»
ma.h
«ما برای اطاعت از تو به جهان پای گذاشته و به فرمان تو از جهان خواهیم رفت. ما را در هر بلا و فتنهای آزمایش کن تا صدق ما بر تو آشکار گردد.»
ma.h
کاخی ساخته نمیشود مگر اینکه کوخهای بسیار ویران گردد و ثروتی انباشته نمیشود مگر آنکه مردمانی گرسنه بمانند.
Sana Hosseini
ابوذر گفت: «بهخدا قسم که مردم هیچ سرزمینی نظرکردهٔ خداوند نیستند، مگر آنکه به عدالت رفتار کنند.»
Sana Hosseini
«حیات نیکو در افکاری نهفته است که خواب از چشم برباید و دل را بیدار سازد... حال بگو به چه میاندیشیدی؟»
ma.h
«شیوهٔ علی چنین نیست. چند روز پیش مردی را در بند کردیم که در مسجد به امام ناسزا میگفت و سوگند میخورد که امام را خواهد کشت. چون او را نزد امیرالمؤمنین بردم و جرمش را بازگو کردم، امام امر به رهایی او کرد. ناباورانه گفتم، او شما را به قتل تهدید کرده است. پاسخ داد، آیا میخواهی کسی را قبل از جرمش مجازات کنم؟ گفتم، او به شما ناسزا گفت، فرمود، اگر میخواهی نفس خویش را آرام کنی، تو هم به او ناسزا بگو، ولی رهایش کن.»
«ولی اینگونه مردم بر او جرئت مییابند.»
«میدانم ولی اعتقاد او این است که حاکم باید چون پدری برای مردمش باشد؛ آنان را آگاهی دهد تا جاهل نباشند، اموال را به عدالت میانشان تقسیم کند تا کافر نشوند و با آنان مدارا کند تا خدا را اطاعت کنند.»
ma.h
خشمی وصفناشدنی سراسر وجود معاویه را گرفت امّا ترجیح داد خویشتنداری کند. پس گفت: «ما امّا علی را قاتل عثمان میدانیم و به خونخواهی او برخاستهایم.»
خفاف خندید و گفت: «ای امیر! تو زندهٔ عثمان را یاری نکردی، حال از جسم بیجانش چه میخواهی؟ آن زمان که او پیوسته از تو یاری میخواست چرا به یاریاش نشتافتی؟ مگر نهاینکه سپاه تو بیرون از مدینه اردو زد و بااینکه میدانستید مردم با خلیفه چه میکنند، به شهر وارد نشدید؟»
ma.h
«دشمن ما در درون ماست فرزندم. دشمنی که ما را به بندگی گرفته تا تمام عمر اندیشهای جز برآوردهساختن هوسهای او نداشته باشیم.»
ma.h
«مگر حقیقت همان واقعیت نیست؟»
«واقعیت آنی است که حاکم و رایج است امّا حقیقت آنی است که باید باشد و نیست. ارزش انسانها به تلاشی است که برای هویدا ساختن حقیقتها میکنند، نه پذیرفتن واقعیتها. برای همین است که پیامبران باارزشترین انسانها بودهاند.
ma.h
حجم
۵۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۵۲ صفحه
حجم
۵۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۵۲ صفحه
قیمت:
۲۵۰,۰۰۰
تومان