بریدههایی از کتاب مجیستریوم؛ جلد اول
نویسنده:هولی بلک، کاساندرا کلر
مترجم:محیا کمالوند
انتشارات:انتشارات پرتقال
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۵از ۸۱ رأی
۴٫۵
(۸۱)
افکار آزادند و از هیچ قانونی تبعیت نمیکنند.
𝐑𝐎𝐒𝐄
بستری شدن در درمانگاه بهخاطر جراحاتی که بابت فوقالعاده بودن نصیب یک نفر میشد، کاملاً با بستری شدن بهخاطر حماقت فرق داشت.
StarShadow
«اما چشمهات...» و حالا دشمن نگاهی پر از عشق و حسرت به او انداخت، اما کال اصلاً نمیفهمید چه چیزی در چشمهایش هست که ارزش این عشق و حسرت را دارد. کال چنان ماتومبهوت شده بود که سرش گیج میرفت. «میگن چشمها پنجرهٔ روحن. من از درو یهعالمه سؤال دربارهٔ تو پرسیدم ولی هیچوقت به فکرم نرسید ازش دربارهٔ چشمهات سؤال کنم.»
StarShadow
کال هم دقیقاً نمیدانست باید سؤالش را چطور مطرح میکرد.
من مشکلی دارم؟
من خطرناکم؟
تو از کجا چیزی دربارهٔ من میدونی که من خودم نمیدونم؟
StarShadow
کال جوابش را نداد. با خودش فکر میکرد که عادلانه نیست، آرون که اصلاً خانواده نداشت، تامارا که خانوادهٔ ترسناکی داشت و حالا هم جاسپر. کسی باقی نمانده بود که کال نسبت به او احساس نفرت کند و بلافاصله عذاب وجدان نگیرد.
StarShadow
مردم تقلب میکنن تا برنده بشن؛ آدم که نمیتونه برای باختن تقلب کنه!
𝐑𝐎𝐒𝐄
هر سه با درماندگی و گامهای سنگین، خسته و کثیف به اتاقشان برگشتند. روی میز اتاق مشترکشان شام چیده شده بود. کال با دیدن صحنهٔ شام حسابی سر حال آمد. وقتی آرون سر شام ادای قیافهٔ استاد روفوس را درمیآورد که داشت با یک کرم والس میرقصید، کال و تامارا از خنده منفجر شدند.
StarShadow
آلاستر دلیل ضجههای او را فهمید. پای پسرش مثل شاخهٔ شکستهٔ درخت از جا درآمده و با زاویهٔ ترسناکی آویزان بود.
آلاستر سعی کرد جادوی زمین را احضار و پسرش را درمان کند، اما فقط آنقدری نیرو برایش باقی مانده بود که بتواند کمی از درد او را ساکت کند. قلبش بهشدت میزد؛ پتو را محکم دور پسرش پیچید و دوباره غار را دور زد و برگشت به جایی که سارا افتاده بود. بچه را طوری در بغل گرفته بود که انگار سارا میتوانست ببیندش. کنار جسم بیجان سارا زانو زد.
با بُغضی سنگین در گلو گفت: «سارا... من به پسرمون میگم که تو جونت رو پای محافظت از اون گذاشتی. یه طوری بزرگش میکنم که یادش بمونه تو چقدر شجاع بودی.»
چشمهای سرد و بیروح سارا به آلاستر خیره مانده بود. آلاستر بچه را محکمتر در آغوش فشرد و خم شد تا سِمیرامیس را از دست سارا بیرون بیاورد. وقتی خنجر را برداشت، متوجهِ علامت عجیبی روی یخ کنار تیغهٔ چاقو شد. انگار سارا موقع جان دادن به آن یخ چنگ زده بود؛ اما جای خطوط حسابشدهتر از این حرفها بود... وقتی آلاستر نزدیکتر رفت، متوجه شد آن خط و خطوط چند کلمه است؛ کلمههایی که همسرش با آخرین جانی که در بدن داشته، روی یخ حک کرده بود.
با خواندن آن سه کلمه، انگار سه مشت محکم و مرگبار توی شکمش زدهاند:
بچه رو بکُش!
AMIr AAa i
بعضیوقتها آدمها خود واقعیشون رو نشون نمیدن.
𝐑𝐎𝐒𝐄
نه خاطره دارن، نه شخصیت... اونها... کلاً خالیان
𝐑𝐎𝐒𝐄
حجم
۵۱۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۶۴ صفحه
حجم
۵۱۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۶۴ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
تومان