هیچوقت اجازه نده کسی دوباره به زندگیات بخزد، آنهم وقتی از بودن با کسی که جایگزین تو کرده خسته شده است.
.
راحت است بگویم از تو گذشتهام چون مدتی میشود تو را ندیدهام، اما میدانم روزی که اتفاقی به تو بربخورم، هزاران خاطره به ذهنم سرازیر خواهند شد. عشق زمان را متوقف خواهد کرد و تمام چیزی که به ذهنم خطور میکند این است که در گذشته چه حسی به من میدادی.
.
حسودی میکنم به نحوهٔ نگاهکردنت به او. همانطور که روزی مرا نگاه میکردی به او مینگری. میبینم که رؤیاهایت را زندگی میکنی و من ناچار و نگونبخت، زانوی غم به بغل گرفتهام. بااینحال، اگر این شانس را بازهم میداشتم دوباره تو را میپذیرفتم چون تو تنها کسی بودی که باعث لبخندم میشد.
یا دستکم من اینطور فکر میکنم.
.
همینطور اجازه میدهی با تو بدرفتاری کنند چون نمیدانی چه حسی دارد وقتی با تو خوب رفتار کنند.
.
سالهایی که گریه کردم تا به آغوشم بازگردی،
سالهایی بودند که بیشترین اشکها را برای کسی ریختم که هرگز یک قطره اشک هم برایم نریخت.
.
بگذار خنجری را که به من زدهای از پشتم دربیاورم؛ چون اگر حالا نبخشمت، به کسی در این میان آسیب میزنم.
.
میتوانم همینجا بنشینم و گریه کنم، یا میتوانم سعی کنم از مخمصهای که برایم درست کردهای خودم را بیرون بکشم. درهرصورت، میدانم دلم برایت تنگ میشود و به این فکر میکنم که آیا قدرت کنارآمدن با تمام اینها را دارم یا نه.
.
وقتی بدانی لیاقتت بیشتر از اینهاست، ندای درونت مدام به تو یادآوری میکند با کسی که با تو درست رفتار نمیکند راه نیا
𝑳𝒆𝒎𝒊 𝒔𝒖𝒏𝒔𝒆𝒕
دروغهای شیرینت را به خوردم میدادی و حرفهایی میزدی که دلم میخواست بشنوم، اما نه حرفهایی که واقعیت داشتند. سادهلوح بودم، تا روزی که فهمیدم اگر تو آنقدر احمق هستی که بگذاری ترکت کنم، من باید آنقدر باهوش باشم که بگذارم برای همیشه بروی.
bhreh_ka
از تمامت برای کسی که از تمامش برایت مایه نمیگذارد، مایه نگذار!
bhreh_ka