بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اسطوره‌شناسی آسمان شبانه | طاقچه
تصویر جلد کتاب اسطوره‌شناسی آسمان شبانه

بریده‌هایی از کتاب اسطوره‌شناسی آسمان شبانه

نویسنده:شروین وکیلی
انتشارات:نشر شورآفرین
امتیاز:
۳.۸از ۶ رأی
۳٫۸
(۶)
مینوی ‌خرد که متنی زروانی است، آمده که نیک و بدی که به آفریدگان می‌رسد ناشی از هفتان (هفت‌اختر) و دوازده‌گان (برج‌های فلکی) است. همچنین دیدگاهی جبرگرایانه در آن موج می‌زند که به محتوم‌بودن قضا و قدر تأکید می‌کند. این دیدگاه، آشکارا ماهیتی زروانی دارد؛ چراکه این عبارت در آن دیده می‌شود که اهورامزدا با اجازه‌ی زروان بی‌کرانه بود که دست به آفرینشِ هستی فرازبرد. آیین مهرپرستانه البته در نهایت، اراده‌گراییِ زرتشتی را پذیرفت و بعدتر در شاخه‌هایی مانند آیینِ جوانمردی و قلندری و عیاری، آن را به اوجی چشمگیر رساند و در عرفان خراسانی به نیرومندترین شکل، صورت‌بندی‌اش کرد. با این همه عناصر جبرگرایانه و مکانیکی یاد شده همچنان در زمینه‌اش وجود داشت.
سیاوش
یعنی یک مهرپرست، می‌توانست از اهریمن نیز چیزهای مفیدی بیاموزد و در اندرکنش با وی نیرومندتر شود، اما یک زرتشتی به چنین امکانی قایل نبود و اهریمن را یکسره پلید و زیانکار می‌دانست. این تمایز همان محوری بود که گرایشِ عرفانی و بنابراین نسبی‌گرای مهری را از رویکرد اخلاقی و مطلق‌گرای زرتشتی متمایز می‌کرد. قهرمانان بزرگ زرتشتی، شخصیت‌هایی مانند اسفندیار و گشتاسپ و کیومرث بودند که تنها به عرصه‌ی اهورایی تعلق داشتند و تنها ارتباطشان با قلمروی اهریمنی آن بود که با دروغ، ستیزه می‌کردند، اما در برابرشان مهرپرستانی عارف‌مسلک وجود داشتند که پهلوانانی مانند جمشید را می‌ستودند و او کسی بود که بزرگ‌ترین کار خود را پس از مدتی اقامت در جهانِ زیرین به دست آورد.
سیاوش
ساختار ماه‌های رایج ایرانی که با توجه به سابقه‌اش در دوران هخامنشی به همراه تقویم یهودی، کهن‌ترین نظام گاهشماری رایج امروزین است، آشکارا پیوند‌خوردنِ دو سنت زرتشتی و مهری را نشان می‌دهد.
سیاوش
دید منطق اسطوره‌شناختیِ ماجراست. اخترانِ آسمانی را می‌توان به هزاران شکلِ گوناگون به هم وصل و هر چیزِ معناداری را به شبکه‌شان منسوب کرد. اینکه در آیین‌های باستانی، صورت‌های فلکی را گاو و شیر و عقرب تشخیص می‌داده‌اند، شاهدی است که نشان می‌دهد پیش از تثبیت این اشکال، در مورد این جانوران، اساطیر و رمزگانی داشته‌اند و جالب است که تمام این نمادها با عناصر مهرپرستانه ارتباط دارد. این شواهد همگی ما را به این نتیجه می‌رساند که گویا قبایل آریاییِ دیرینه که وارد فلات ایران و آناتولی شدند، اساطیری مهرپرستانه را با خود آورده بودند که در آن روایتی جانوری و قربانی‌مدارانه از آفرینش هستی به دست ایزدِ پیمان و خورشید وجود داشته است.
سیاوش
تمایز اصلی نگرش مهری‌ ‌زروانی با دین زرتشتی، که بعدتر در تمایز تصوف ایرانی و نگاه معتزلی و شیعی به دین نیز تداوم یافت، آن بود که اولی، جبرگرا بود و دومی، بر مبنای اراده‌گراییِ سرسختانه‌ای تأسیس شده بود. دیدگاه زرتشتی نیز مانند نگرش معتزلی، به اخلاقی درونزاد و انسانی معتقد بود که پایبندی بدان سخت تعیین‌کننده بود و اراده‌ی انسانِ کنشگر برای رعایت آن، پیامدهای هستی‌شناسانه به دنبال داشت و چیرگی نهایی اهورامزدا بر اهریمن را رقم می‌زد. این در حالی بود که در نگرش مهری‌ زروانی، چرخ کائنات بدون توجه به کنش‌های انسانی می‌چرخید و از آن تأثیر چندانی نمی‌پذیرفت.
سیاوش
با وجود این، همچنان این تمایل در میان نویسندگان اروپایی وجود دارد که هر یک از شهرهای جهان باستان را که موفق به کاوش در آن شده‌اند را تمدنی مستقل و مجزا فرض کنند. بر همین مبنا، مثلاً بابل و آشور و شوش و هگمتانه، نمایندگان تمدن‌هایی مجزا محسوب شده‌اند، آن هم به این دلیلِ ساده‌انگارانه که در دوره‌هایی متفاوت و توسط باستان‌شناسانی گوناگون و سنت‌هایی متفاوت حفاری شده‌اند و با واژگان و چارچوب‌هایی متفاوت در موردشان نظریه‌پردازی کرده‌اند. این تقریباً شبیه به آن است که یافته‌های موجود در شهرهای آبیدوس و ممفیس و هلیوپلیس را در مصر، به تمدن‌هایی متفاوت مربوط بدانیم، یا فرض کنیم رم و جنوا و میلان و پادوا در قرون وسطا، نمایندگان تمدن‌هایی متفاوت و مستقل بوده‌اند.
سیاوش
بر این مبنا، بابل را نمی‌توان به عنوان یگانه مرجع و زادگاه دانش اخترشناسی در نظر گرفت. هر چند بی‌تردید باید آن را عضوی از شبکه‌ی شهرهای تمدن‌ساز ایران‌زمین دانست که در این مدت طولانی، تجربه‌ها و داده‌ها و دستاوردهای خود را با هم تبادل می‌کرده‌اند. از در‌هم‌آمیختنِ‌ این خزانه‌ی فرهنگی بود که دانش نجوم به معنای واقعی کلمه در عصر هخامنشی پدیدار شد. در این دوران بود که رصد سیاره‌ها و ستارگان، ۱۲ ‌برج و صورت‌های فلکی، به شکل امروزین تدوین شدند و چنان‌که خواهیم دید، زیربنای زمانی‌-‌مکانیِ دنیای امروزین ما (هفته، ماه، ساعت، گاهشماری خورشید، اقلیم‌های گوناگون و... ) را پی‌ریزی کردند.
سیاوش
با وجود این، بابل را نمی‌توان خاستگاه دانش نجوم دانست؛ چراکه تمام عناصر اصلی‌ای که این دانش را به علمی فنی و دقیق تبدیل می‌کنند، در دو موجِ پیاپی، به طور ناگهانی در این سرزمین پدیدار شدند. این دو موج در قرون شانزدهم و هفدهم پ. م و ششم و هفتم پ. م برخاستند و به ترتیب به سیطره‌ی کاسی‌ها و مادها پارس‌ها بر این قلمرو مربوط می‌شوند. پس از آن، سیر تحول نجوم بابلی، با روندی پیوسته ادامه یافت و به انباشت داده‌های تجربی و دقیق‌تر‌شدنِ مفاهیم و شاخه‌زایی در آن‌ها انجامید. این رخدادی بود که در دوران هخامنشیان به انجام رسید و به خوبی در اسناد تاریخیِ باز‌مانده از این شهر انعکاس یافته است.
سیاوش

حجم

۳٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۵۰۸ صفحه

حجم

۳٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۵۰۸ صفحه

قیمت:
۹,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد