بریدههایی از کتاب پس از تاریکی
نویسنده:هاروکی موراکامی
مترجم:مهدی غبرایی
انتشارات:انتشارات کتابسرای نیک
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲۵ رأی
۴٫۰
(۲۵)
آنهایی که عادی به نظر میرسند از همه خطرناکترند.
Mohammad
خاطرهها شاید سوختی باشد که مردم برای زنده ماندن میسوزانند.
Mohammad
آنوقتها در محلهای کارگری زندگی میکردیم، که شاید همین به حالم مفید بود.
Mohammad
اگر واقعاً بخواهی از چیزی سردرآوری، باید بهایش را هم بپردازی.
faezehswifti
راستش را بگویم، من با خیلی از مردها بودم، اما به نظرم بیشترشان از ترس بود. میترسیدم کسی نباشد که بغلم کند، بنابراین هیچ وقت نه نگفتم. همهاش همین. این جور همخوابی هیچ ارزشی ندارد.
تنها کارش این است که هر دفعه تکهای از معنای زندگی را از بین ببرد. متوجه منظورم میشوی؟»
✿tanin
در این دنیا بعضی کارها هست که باید تنهایی بکنی و کارهایی که فقط باید با یکی دیگر بکنی. مهم این است که این دوتا را درست به اندازه با هم جمع کنی.»
✿tanin
حافظه عقل سرش نمیشود! درست مثل این است که یک خروار چیز بیمصرف چپانده باشیم تو کشو. اما در بینشان چیزهای مهمی را هم که یادمان رفته، یکی پس از دیگری جا گذاشته باشیم.
mari
به نظرم خاطرهها شاید سوختی باشد که مردم برای زنده ماندن میسوزانند. تا آنجا که به حفظ زندگی مربوط میشود، ابداً مهم نیست که این خاطرات به درد بخور باشند یا نه. فقط سوختاند. آگهیهایی که روزنامهها را پر میکنند، کتابهای فلسفه، تصاویر زشت مجلهها، یک بسته اسکناس ده هزار ینی، وقتی خوراک آتش بشوند، همهشان فقط کاغذند. آتش که میسوزاند، فکر نمیکند، آه، این کانت است، یا آه، این نسخهٔ عصر یومیوری است، یا چه زن قشنگی! برای آتش اینها چیزی جز تکه کاغذ نیست. همهشان یکیست. خاطرات مهم، خاطرات غیرمهم، خاطرات کاملاً بدرد نخور: فرقی نمیکند ــ همهشان فقط سوختاند.»
Mavi
گاهی معلوم نیست از کجا یکهو چیزهایی یادم میآید که سالها بهشان فکر نکردهام. خیلی جالب است. حافظه عقل سرش نمیشود! درست مثل این است که یک خروار چیز بیمصرف چپانده باشیم تو کشو. اما در بینشان چیزهای مهمی را هم که یادمان رفته، یکی پس از دیگری جا گذاشته باشیم.»
کاربر ۶۱۰۸۹۹۶
«هنوز هم بهش علاقه داری، آره؟»
مرد جوان کارد و چنگال را وسط راه نگه میدارد و لحظهای به فکر فرومیرود. «علاقه. هو ... م ... م ... شاید یک جور کنجکاوی روشنفکرانه.»
«کنجکاوی روشنفکرانه؟»
«آره، شبیه این، مثلاً قرار گذاشتن با دختر خوشگلی مثل اِری آسایی چه احساسی به آدم میدهد؟ یعنی، دختری است مناسب پشت جلد مجلات.»
HaleH.Eb
رشتهٔ اصلی او جامعهشناسی است، اما گمان نمیکنم علاقهای به آن داشته باشد. به این دلیل به دانشگاه رفت که ازش انتظار داشتند و به قدری بلد است که از عهده امتحانها برآید، همین و بس.
mojtaba.bp
ماری باز به تاکاهاشی نگاه میکند ــ یکراست توی چشمهایش، انگار که بخواهد ته و توی چیزی را درآورد.
«ولی چرا باید به من علاقهمند باشی؟»
«سؤال خوبی است. در حال حاضر خودم هم جوابش را نمیدانم. اما شاید ــ فقط شاید ــ اگر با هم باشیم و حرف بزنیم، پس از مدتی چیزی مثل موسیقی متن فرانسیس لای در پس زمینه پخش میشود و از جایی نامعلوم یک خروار دلیل مشخص روی سرمان میریزد که چرا به تو علاقه دارم. اگر بخت به ما رو کند، شاید برف هم برامان ببارد.»
HaleH.Eb
حافظه عقل سرش نمیشود!
HaleH.Eb
«بگذار چیزی بهت بگویم، ماری. زمین زیر پای ما خیلی محکم به نظر میرسد، اما اگر اتفاقی بیفتد، زیر پایت راحت خالی میشود. اگر این بلا به سرت بیاید، کارت زار است: دیگر هیچی مثل سابق نیست. آنوقت تنها کارت این است که آن زیر تک و تنها تو تاریکی سرکنی.»
HaleH.Eb
«این جور نیست که زندگیمان فقط به تاریکی و روشنایی تقسیم شده باشد. یک منطقهٔ میانی سایهدار هم هست. کار عقل سالم تشخیص و فهم این سایههاست. کسب عقل سالم هم قدری زمان و جد و جهد میطلبد.
soha_rj
شعور ــ یا فقدان آن ــ تا آنجا که کارکردهای اصلی حیات باقی باشند، چندان مهم نیست.
Vahid
آه، چه ساندویچهای کوچکی تو بشقابت هست. اگر قصد خوردنشان را نداری، اشکالی ندارد یکی بخورم؟»
«اینهایی که مانده ماهی تن است.»
«عالیست. ماهی تن دوست دارم. تو نداری؟»
«چرا، دارم. ولی اگر ماهی تن بخوری، جیوهٔ تنت میرود بالا.»
«راستی؟»
«اگر جیوهٔ تنت زیاد باشد، در چهل سالگی سکته قلبی میآید سروقتت. موهات هم میریزد.»
تاکاهاشی اخم میکند. «پس تو نه مرغ میخوری، نه ماهی؟»
ماری سر میجنباند.
کرم کتاب
چیزی که از نظر یکی فاصلهٔ معقول است، شاید برای دیگری خیلی دور به نظر برسد
mj94
نور کورکنندهٔ لامپهای مهتابی سقف به ته گودال دریایی که در آن به خواب رفته است رخنه نمیکند.
mj94
«این جور نیست که زندگیمان فقط به تاریکی و روشنایی تقسیم شده باشد. یک منطقهٔ میانی سایهدار هم هست. کار عقل سالم تشخیص و فهم این سایههاست. کسب عقل سالم هم قدری زمان و جد و جهد میطلبد. من که خیال نمیکنم تو بخصوص شخصیت تاریکی داشته باشی
liliyoooom
حجم
۲۲۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۲۲۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان