بریدههایی از کتاب من نه، ما؛ جلد اول
۴٫۵
(۶۴)
حتی خیالات و اوهامم هم، متوقف میشوند. در فضای ناخالص بین بود و نبود خورشید گیر میکنم؛ نه مثل روز ذهنم روشن است نه مثل شب تاریک... کاش کسی ادامۀ مسیر را بر ذهن و روحم الهام میکرد.
Fatemeh yousofi
آدمیزاد وقتی گوش دلش خالی بشود از ذکر رحمانی، شیطان ملعون از فرصت استفاده میکند و تخم میگذارد دور و اطراف دلش و پر میکند از ورد انحرافی؛
زهرا
حوّا شبیه آدم بود، با نقش و نگاری دیگر. این یعنی قالبها متفاوت بود اما مسیر حرکت، هدف و آرزوها یکی بود.
زهرا
این نه جدال است که غم بیاورد، نه بردگی است که افسردگی بیاورد! زندگی است، زندگی!
زهرا
زندگی دو نفره یک رقابت نیست. یعنی یه دو استقامت نیست که آخرش یکی اول بشه و یکی دوم. یه حرکت دو نفره است. مثل دو امدادی تقریبا. من راه میافتم به سمت هدف با امانت و هرجا که نتوانستم شما ادامه میدی و برعکس. یا اصلا هر دو با هم حرکت میکنیم توی مسیر مشخص. پس یارکِشی و یارکُشی نیست. یاری و همراهیه.
زهرا
- قهر که تو ذات آدمهاست، نه دخترها. مخصوصأ اگر مرد بیچاره تحت فشار قرار بگیره و اهل زد و خورد هم نباشه، تنها سلاحش میشه.
هنوز هضم نکردهام حرفش را؛ مرد و قهر! که ادامه میدهد:
- ولی خب من تقریباً بین صفر درصد اهل قهرم. اعتقادم اینه وقتی میشه صبر کرد و صحبت کرد، از عقل به دوره که حربۀ آخر رو به کار برد! عصبانیت توی محیط خونه و با کسایی که همۀ زندگی و وجود آدم هستند؟
کاربر ۴۸۰۳۱۶۱
من، منم. در فاصلهها نه، در جایگاه شخصیتی که خودم خلق شدهام. قطعاً کسی میتواند این را دریابد که نگاه خالق به جنس زن را دریافته باشد. (زن با تمام لطافت و محبتش. با تمام قدرت و شکنندگیش. با تمام ملاحت و شکوهش!) حال هرکه باشد، از هر دیاری باشد، تحصیلکرده یا بیسواد، برای من آدم بامعرفتی است که فهم خلقت دارد و من به رسم زنانگی خودم تمام قد همراهش در تمام دامنهها، درهها، قلهها، بیابانها و دریاها میمانم.
پس مرا نه برای جسمم بپسند، نه برای اینکه فرمانروای من بشوی و قدرتت را به رخم بکشی، نه برای آنکه خانهداریت را بکنم تا تو آسوده خاطر باشی... من را برای آنکه خدا بهتر از من نیافریده بخواه. به خاطر آنکه تو را یاری کنم تا بتوانی به آسمان برسی بخواه، من را برای آرامش خودت و خودت را برای آرامش من بخوا
کاربر ۴۸۰۳۱۶۱
راجع به دوستات و حرفاشون دقت کن! هر حرفی قابلیت شنیدن هم ندارد، چه برسد به اثر گذاشتن! هر فردی هم دوست نیست؛ دوست واقعی به تو آرامش میدهد نه اینکه تو را غرق کند در تضادها و شبههها و تردیدها و حسرتها!
دوستدار حضرت آقا
عادت ندارم به کسی که به خودم تعلق ندارد بیندیشم. به هزار بهانه با هزار خیالم جنگیدهام تا اثری از رد پای بازیگر و بازیکن و مدلی در رؤیایم نیاید و لذت زندگی با تو را، با تمام وجودم داشته باشم.
نور
عقد را که میخوانند، انگار آب در سطح رودخانهای خشک جریان پیدا کند؛ محبت اینطور آرام آرام در بستر دل من راه میافتد و امیدوارم در طول زندگی جریانش پر آبتر و چشمنواز و دلنشین هم بشود.
امیر حسین
دوم اینکه دلهره داشت من اسلام را چپکی بلد باشم و بخواهم ولایتپذیری را به صورت دیکتاتوری اجرا کنم؛ محدودش کنم، مؤاخذهاش کنم و از این حرفها.
چقدر دلم سوخت برایش که متحیر شده بود بین اصل اسلام و این جاده خاکیهای ما؛ وقتی گفتم آنچه را که خودم قبول دارم؛ اینکه مرد ولایت دارد، یعنی باید به بهترین وجه، اهل خانه را پشتیبانی کند؛ چه از لحاظ مالی، چه از لحاظ عاطفی، چه از لحاظ پیشرفتها. مرد ولی است؛ یعنی مراقبت از اهل و عیال با اوست، اینکه کمک کند تا کسریهایشان را برطرف کنند. اینکه بپوشاند عیوبشان را، اینکه نگذارد تلخیها، آرامشششان را بههم بزند.
گفتم: مرد ولی است یعنی در همۀ جزء و کل، فرع و اصل راحت راحت باش، آسوده خاطر این چند روز را بگذرانید که یک پشتیبان و یک مدافع و یک سایۀ سر و یک زمین گرم و نرم هست.
امیر حسین
- احمق نشو محمد! از خدای به این عظمت یه زن میخوای فقط، بعد از یه زن که یه موجود ضعیفه دنیا و آخرت رو میخوای! زنها هم همینطور!
امیر حسین
ولی کلاً محمد جان منتظر یه بستۀ آماده نباش. زندگی مشترک ساختنیه، درست مثل یه خونه! تنهایی هم نمیشه، باید با هم باشید. اصلش هم اینه که هردوتاتون قبول کنید که اول باید خودتون رو آدم کنید، بعد زوم کنید روی طرفتون؛ تا اون رو هم کمک کنید.
امیر حسین
دو سه تا نفس عمیق میکشم، به خودم یادآوری میکنم که تو نزدیکترین و عزیزترین کس و همسر من هستی و من به خودم، به خدا قول دادهام که رابطۀ بینمان را جز با محبت تعریف نکنم.
امیر حسین
شام هم اگر بمانید مهمان سفرۀ مادرم زهرا هستید. هر روز غذایی میپزم به نیت صاحب همان روز. امروز هم یکشنبه است و سفرۀ ما پر از نام پدرم امیرالمؤمنین و مادرم زهراست.
امیر حسین
تو مثلاً ادعا میکنی که بیدین نیستی، خب اولین گزینه؛ دینت برات مهمه یا خودت؟ خواستۀ خدا مهمه یا خواستۀ خودت؟ فکر نکنی که بین تو و اون کسی که حجاب نداره فرقیه! نه اون حجاب که دستور خداست رو رعایت نمیکنه، یکی نماز که امر خداست رو نمیخونه، یکی حرومخوری میکنه، یکی رشوه میگیره، یکی هم مثل من و تو اولویتش، اوّلیت زندگیش میشه خواستۀ نفسش.. همه دنبال راضی نگه داشتن هوس خودشونن، نه دنبال رضایت خدا!
امیر حسین
قبول کن که وقتی ذهنم پر از هرزیات منفی مورد علاقهام باشد دیگر نمیتوانستم داراییهای زندگیم را ببینم.
امیر حسین
تو خودت قبول داری که تنهایی و بدون کمک نمیتونی برای کودکی و نوجوونی و جوونی و پیریت توی همۀ زوایاش برنامه بریزی. قبول هم داری که حاضر نیستی مردم برات برنامه بریزن، معلمت، مشاورت، همسرت، پدر و مادرت،... چون همۀ اینها رو ناقص میدونی، حتی صمیمیترین دوستت رو هم قبول نداری. عاقلانه که فکر میبینی این همه فیلسوف هم که برنامه ریخته بازم فایده نداشته، هر فیلسوفی یه برنامه داره، یه نظریه، هرکدومشون یه قرن یه امت رو سرکار گذاشتن و فیلسوف بعدی اومد چهارتا ایراد بزرگ گرفت که اینا اشتباه گفتن و بعد هم هیچی شد. این وسط مردم زندگیشون دست به دست اون مثل موش آزمایشگاهی خراب شد. من فقط همینو میگم. اونی که سازندۀ انسانه و درون و برون رو خودش قالب زده میتونه برنامۀ لذتبخش بده.
امیر حسین
آدمی که خودش را به خواب زده است را نمیشود بیدار کرد، اینها دستورات خداوند را زمین میگذارند و طبق نفسشان که زندگی میکنند نشانۀ تمدن میدانند، نه نشانۀ بندۀ شیطان شدن.
امیر حسین
ورودیهایی که وارد سیستم ذهن و ضمیرمان میکنیم، خوب و بدش دست خودمان است. وقتی که نگاه را کنترل نمیکنیم و به هرکس و هرچیزی زل میزنیم، وقتی ذهن را مشغول هر چیز زشت و کثیفی میکنیم، وقتی... طبیعتاً اراده ضعیف میشود در انتخاب خوب از بد یا خوبتر از خوب!
امیر حسین
حجم
۳۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۳۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰۵۰%
تومان