بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده نخودفرنگی | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده نخودفرنگی اثر سارا ملانسکی

بریده‌هایی از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده نخودفرنگی

۴٫۸
(۳۷)
برای اینکه خیالم راحت باشد، امروز زیرپوش خوش‌شانسی‌ام را پوشیده‌ام. خیلی‌خب، قبول، من زیرپوش خوش‌شانسی ندارم، اما این خال‌خال سبز رویش دارد و سبز، رنگ خوش‌شانسی است و شاید کمکم کند.
★ fatemeh ★
این یعنی وقتی آدم‌ها به هم کمک کنند، اتفاقات بزرگی می‌افتد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
فکر کنم بعضی‌وقت‌ها هم همهٔ آدم‌های یک سرزمین باید کمکت کنند. همراه با یک تمساح و دوست‌های خوب.
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸
دوباره به ساعتم نگاه می‌کنم. الان ساعت دوازده و هفت دقیقه است. بعد به ساعت روی دیوار نگاه می‌کنم. ساعت یک و ده دقیقه است.
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
همه به کمک احتیاج دارند.
Kiana
. به این خاطر ممنونم.
unikorn
به طرفش می‌دوم و می‌پرسم: «می‌خوای تابت بدم؟» انیسا لبخند می‌زند. «حتماً.» تابش می‌دهم و می‌گویم: «شنیدم می‌خوای مسابقهٔ استعدادیابی توی جشنواره راه بندازی. فکر خیلی خوبیه.» او که سعی می‌کند پاهایش را حرکت دهد. می‌گوید: «واقعاً؟» سر تکان می‌دهم. «می‌دونی، اگه هنوز دنبال یکی می‌گردی که کمکت کنه، من خوش‌حال می‌شم توی جشنواره بهت کمک کنم.» خوش‌حال می‌شود. «عالیه! من واقعاً آرزو می‌کردم تو نظرت عوض بشه. کار خیلی زیاده و من هم به کمک احتیاج دارم.» محکم‌تر انیسا را تاب می‌دهم و او هم همان‌طور که بالاتر می‌رود، می‌خندد. همه به کمک احتیاج دارند. مسئلهٔ مهم، کار گروهی است. یاد حرفی از مامان‌بزرگم می‌افتم؛ گاهی‌اوقات، کل یک روستا باید کمکت کند. این یعنی وقتی آدم‌ها به هم کمک کنند، اتفاقات بزرگی می‌افتد. گاهی وقت‌ها، واقعاً کل یک روستا باید کمکت کند. فکر کنم بعضی‌وقت‌ها هم همهٔ آدم‌های یک سرزمین باید کمکت کنند. همراه با یک تمساح و دوست‌های خوب.
یـ★ـونا
وای، صبر کنید! جعبهٔ جواهراتم! من جالب‌ترین جعبهٔ جواهرات را دارم چون رویش شخصیت‌های داستان‌های افسانه‌ای کشیده شده. هربار که از یک قصه برمی‌گردم، نقش و نگارهایش عوض می‌شود. البته به این بستگی دارد که پایان قصه چطور تغییر کند. جعبه را می‌چرخانم و دنبال بلی می‌گردم که الان شاهزاده‌خانم است. هرچند شاهزاده‌خانمی نبوده که نخود را حس کند. اینجاست! به جای نشستن روی تختی با صدتا تشک، روی یک تخت‌خواب نشسته. البته تختخواب سه‌طبقه است. لاله طبقهٔ بالایش است. بلی طبقهٔ وسط و وندی طبقهٔ پایین. هر سهٔ آن‌ها فوق‌العاده‌اند. ''مرداب'' جای خیلی خوبی برای زندگی خواهد شد. گرم اما عالی.
یـ★ـونا
دو ساعت است که من شاهزاده‌خانم ''مرداب'' شده‌ام و این بهترین چیزی است که تا حالا برایم اتفاق افتاده.
rojhan
به جونا می‌گویم: «فکر کنم اینجا باتلاق باشه.» جونا می‌پرسد: «باتلاق چیه؟» تلاش می‌کنم تا چیزهایی را که دربارهٔ باتلاق توی مدرسه یاد گرفته‌ام، به خاطر بیاورم. «کاملاً مطمئنم که این زمینیه که دچار آب‌گرفتگی شده. وقتی رودخونه‌ها و دریاچه‌ها به خاطر بارون زیاد، سرریز می‌شن، باتلاق تشکیل می‌شه.» شانه‌های جونا پایین می‌افتد. «دارم فکر می‌کنم توی جک و لوبیای سحرآمیز که باتلاق نبود.» می‌گویم: «فکر نمی‌کنم. متأسفم.» جونا یک سنگ‌ریزه را با پایش پرت می‌کند. «اما حداقل الان می‌دونم توی کدوم داستان هستیم.» ابرویم را بالا می‌اندازم. از کجا می‌داند؟ می‌پرسم: «کدوم داستان؟» او که از خودش خیلی راضی به نظر می‌رسد می‌گوید: «همون که توش باتلاق داشت!»
𝐑𝐎𝐒𝐄

حجم

۳۶۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۳۶۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
۲۶,۰۰۰
۵۰%
تومان