بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ هانسل و گرتل | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب قصه ها عوض می شوند؛ هانسل و گرتل اثر سارا ملانسکی

بریده‌هایی از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ هانسل و گرتل

۴٫۹
(۲۸)
یکی از بوته‌های اسفناج درحالِ تکان‌خوردن است. شاید هنوز وقت هست که آن‌ها هم بیایند. خم می‌شوم و داد می‌زنم. «جونا؟ شازده؟ کجایین؟ زود باشین.» هیچ اتفاقی نمی‌افتد. تکان‌های بوته کمتر می‌شود. ای، وای! اگر نیایند چه می‌شود؟ من باید از توی همان بوته به خانه برگردم؟
اسمعیل زاده
می‌دانید مارچوبه چیست؟ یک چیزی است که مزهٔ خمیردندان می‌دهد!
𝐑𝐎𝐒𝐄
می‌گویم: «خُب، بیاین به راهمون ادامه بدیم. شاید یه قلعه‌ای قصری چیزی ببینیم.» «یا یه لوبیای سحرآمیز.» می‌گویم: «یا یه لوبیای سحرآمیز! مطمئنم بالاخره یه چیزی می‌بینیم.» توی این شهرِ سبزیجات، بالاخره باید خانه‌ها و آدم‌هایی باشند. فلفل‌ها که خودبه‌خود سبز نشده‌اند. حتماً کسی آن‌ها را کاشته است. از صخره‌ای بالا می‌رویم و از بین درخت‌های زیادی رد می‌شویم. شازده به ناله‌کردن افتاده و جونا بغلش می‌کند. جونا می‌گوید: «اِیبی؟ اگه هیچ‌وقت راهمون رو پیدا نکنیم، چی می‌شه؟» می‌گویم: «هنوز که خیلی نگذشته. ما تازه یه ساعته اومدیم.» به ساعتم نگاه می‌کنم؛ ساعت ۲ نیمه‌شب به وقت اسمیت‌ویل است.
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸
من به چیزهایی که گفته‌ایم، فکر می‌کنم؛ همهٔ چیزهایی که ما داریم و آن‌ها ندارند. صورتم گُر می‌گیرد. او شوخی نمی‌کند؛ آن‌ها واقعاً فقیرند. توی قصهٔ اصلی گفته شده که هانسل و گرتل اگر روزی یک نان بخورند، شانس آورده‌اند. ما مثل بچه‌های لوسِ نُنُر رفتار کردیم. به شانهٔ برادرم می‌زنم.
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
من به چیزهایی که گفته‌ایم، فکر می‌کنم؛ همهٔ چیزهایی که ما داریم و آن‌ها ندارند. صورتم گُر می‌گیرد. او شوخی نمی‌کند؛ آن‌ها واقعاً فقیرند. توی قصهٔ اصلی گفته شده که هانسل و گرتل اگر روزی یک نان بخورند، شانس آورده‌اند. ما مثل بچه‌های لوسِ نُنُر رفتار کردیم. به شانهٔ برادرم می‌زنم.
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶

حجم

۴۱۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۴۱۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد