گرتل میخندد. «خونهای که از کیک ساخته شده باشه؟ این احمقانهترین چیزیه که تا حالا شنیدهم.»
جونا میگوید: «نه، این خوشمزهترین چیزیه که تا حالا شنیدی.»
★ fatemeh ★
هانسل و گرتل؛ این دوتا اسم همیشه باهم میاد؛ مثل کرهٔ بادومزمینی و ژله.»
جونا میگوید: «مثل سیبزمینی و سُس کچاپ... یا مثلاً کچاپ و هرچی.»
★ fatemeh ★
من مثل رابینهود میشوم؛ از پولدارها میگیرم و به فقرا میدهم. از جادوگر میگیرم و به فقیرها میدهم.
نویسنده
چقدر جالب میشود که با خودم یک تکشاخ به اسمیتویل ببرم. میتوانم تکشاخ را بهعنوان حیوان خانگی نگه دارم. شاید رنگش صورتی باشد با یک شاخ درخشان. آنوقت همهٔ دوستانم به من حسودی میکنند.
★ fatemeh ★
فکر کنین تو خونهٔ خودتونین؛ خونهای که نمیتونین ازش برین بیرون.
𝐑𝐎𝐒𝐄
بَهبَه! گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
نویسنده
دوستش ندارم. با تشکر!»
unikorn
«راستش نمیدونم واسه چی. همهش میگفت وقتی میخوام حرف بزنم، باید دستم رو بالا ببرم. البته منم بهش گفتم این خیلی مسخرهست. کی وقتی میخواد حرف بزنه، دستش رو بالا میبره؟ حالا شاید آدم سرش رو بالا بگیره؛ ولی دستش رو نه. من که با دستم حرف نمیزنم!»
𝐑𝐎𝐒𝐄
پتی میگوید: «من فقط اهل سبزیجاتم. حیوونها رو نمیخورم.»
«پس چهجوری بچهها رو میخوری؟»
میگوید: «بچهها که حیوون نیستن! اونا آدمن.»
منطقش را نمیفهمم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
ببین چی دارم.»
«چی؟»
دستش را توی جیب شلوارش میکند و یک آبنبات بدون جلد درمیآورد. «یه آبنبات!»
«اَه، جونا! حالم بههم خورد!»
شازده میومیو میکند. امیدوارم دلش نخواهد این آبنبات را بخورد.
جونا میگوید: «خیلی هم خوبه. توی کمد لباسهام پیداش کردم. چون امشب دسر نخوردیم، گفتم یه چیز شیرین بیارم بخوریم.»
«ممنون! من که نمیخوام.»
«باشه، بچه باکلاس. آبنباتهای تو باید همیشه جلد داشته باشن؟ آره؟ لابُد غذایی رو هم که روی زمین افتاده، نمیخوری!»
𝐑𝐎𝐒𝐄