بریدههایی از کتاب ترس ها و مزخرفات ذهنی
۳٫۶
(۶۳)
بر همگان روشن است که ادیان به منطق علاقهای نشان نمیدهند و معتقد به ایمانی بر مبنای وحی هستند. در دوران کودکی پذیرفتن این اعتقادات در اوج خود قرار دارد و به همین دلیل ادیان پیش از هر چیز عزم خود را جزم نمودهاند که سالهای ابتدایی حیات انسان را به تملک خود درآورند. نتیجه این است که ایمان، حتی بیشتر از معجزاتی که از آنها سخن میگوید، عقلانیت را زیر سوال میبرد، زیرا هنگامی که در دوران کودکی با تکرار بسیار، اصول و قواعدی را به فرد دیکته کنند و تمام راههای شک و تردید را بسته نگه دارند، آثاری که در ذهن فرد به جا میگذارد چنان عمیق است که میتوان گفت همانطوری که آن شخص به وجود خودش اطمینان دارد، در وجود آن اصول نیز تردیدی به خود راه نمیدهد، و به ندرت و احتمالاً یکی در میان هزاران نفر یافت میشود که به عقلش رجوع میکند و از خود میپرسد: تا چه میزان مسائلی که آموختم حقیقت دارد؟
saeed
چیزی که برایش حرمت قائلم حقیقت است، بنابراین نمیتوانم برای ضد حقیقت احترامی قائل شوم. طبق شعار عالمان: عدالت را بگسترانید، حتی اگر این امر منجر به نابودی جهان شود.
saeed
ظاهر افراد درونیات آنها را منعکس میکند، و ماهیت اصلیشان را آشکار میسازد، در واقع پیشفرضی است برای اولویت و برآیند قطعیای که این تمایل بشر را آشکار میکند که به افردی که از هر راهی به کمال رسیدهاند، خواه نیک یا بد و یا به کسانی که کار خارقالعادهای انجام دادهاند توجه نماید. اگر این امر غیرممکن به نظر برسد، فرد از دیگران کمک میخواهد که به او بگویند چگونه مینماید. در زندگی روزمره، افراد وقتی چهرهٔ دیگری را میبینند، مخفیانه سعی میکنند که اخلاقیات و عقلانیت وی را مورد بررسی قرار دهند. بعضی از احمقها بر این باورند که ظاهر انسان اهمیت خاصی ندارد و ارتباطی با درونیات و روح او ندارد.
عکس این مقوله اینگونه است: چهرهٔ هر فرد مانند حروف هیروگلیف میباشد که نیاز به رمزگشایی دارد. چهرهٔ هر فرد حقایق عمیقتری نسبت به دهان او فاش میسازد. به اختصار میتوان گفت که دهان هر فرد افکار او را آشکار میسازد و چهرهٔ وی طبیعتش را. در نتیجه نگاه کردن به چهرهٔ افراد بر حرف زدن با آنها اولویت دارد، حتی کسانی که ارزش صحبت کردن نیز ندارند
محمدرضا
از آنجا که اصلاح اشتباهاتی که ریشه در دوران بلوغ دارند، بسیار دشوار میباشد، کودکان تا سن شانزده سالگی نباید در معرض موضوعاتی قرار بگیرند که ممکن است با درک نادرست آن مواجه شوند، مانند دین، فلسفه و یا دیدگاهها و باورهای عمومی. بهتر است تنها با موضوعاتی آشنا شوند که خطاهای ریشهداری در ذهنشان ایجاد نمیکند، مانند تاریخ، زبان، علوم طبیعی و نظایر آن. به طور کلی تنها چنین مفاهیمی برای آنها قابل دسترس و قابل درک است. دوران کودکی و نوجوانی زمان جمعآوری اطلاعات و آشنایی کامل با مسائل فردی است. در این مدت، استدلال و قضاوت باید در حالت تعلیق باقی بماند و توضیحات نهایی به تعویق بیافتد. از آنجا که قوهٔ استدلال، بلوغ و تجربه را شرط پیشفرض در نظر میگیرد، باید در وقت مقتضی به کار بیافتد. برداشت و پیشداوریها قبل از بلوغ به قوهٔ استدلال آسیب میرساند.
محمدرضا
با مشاهدهٔ مؤسسات بیشمار آموزشی که در جهان وجود دارد شاید به این فکر بیافتید که نژاد انسان سرشار از خرد و آگاهی است، اما این فقط ظاهر فریبندهٔ ماجرا است. در واقع این موسسات برای کسب درآمد تاسیس شدهاند نه برای گسترش دانایی. کسانی هم که به این مؤسسات مراجعه میکنند، برای کسب علم و دانش و هنر گذرشان به آنجا نیافتاده، آنها تنها به دنبال موضوعی برای صحبتهای روزانهشان هستند تا بتوانند با آن خودنمایی کنند. در هر سی سال، نسلی پدیدار میشود که به نظر میرسد که هیچ نمیداند، بعد تلاش میکند که تمام دانشی که طی هزاران سال گرد هم آمده را ببلعد تا وانمود کند که از گذشتگان بیشتر میفهمد. آنها برای رسیدن به این هدف به دانشگاهها و کتابها متوسل میشوند، سپس مواردی که گردآوری کردهاند را حاصل عقاید خود و همعصرانشان میدانند.
محمدرضا
سرنوشت این سرزمین بزرگ در این گوشه از دنیا در این است که زمانی آن را به خاطر بیاوریم که دیگر وجود خارجی نداشته باشد
محمدرضا
دلیل همهگیری مسیحیت و اوجگیری آن در تمدنهای مختلف، محبوبیت بالای آن در این جوامع نیست، بلکه به این خاطر است که مسیحیت مرده و در واقع وجود خارجی ندارد، تا زمانی که مسیحیت دارای تاثیر و نفوذ بود، تمدنهایی که مسیحیت در آنها جریان داشت از عقب افتادهترین جوامع به شمار میآمدند.
محمدرضا
همانطور که چندخدایی نشانگر وجود نیروهای مختلف طبیعت است، تک خدایی نشانگر حلول تمام نیروهای طبیعت در یک چیز است.
نمیتوانم خودم را به گونهای تصور کنم که در مقابل یک وجود یگانه ایستادهام و میگویم: «خالق من! پیش از این هرگز وجود نداشتم و تو مرا به وجود آوردهای، اکنون به واسطهٔ تو هستی پیدا کردهام.» سپس اضافه کنم «از این بابت از تو سپاسگزارم.» و در آخر جملهام را اینگونه به پایان رسانم «اگر لایق نیستی و عدم بودهام، به خاطر خطای خودم بوده است.» با توجه به مطالعاتی که در باب فلسفهٔ هندی داشتهام هرگز نمیتوانم اینگونه باشم و این سخنان را به زبان بیاورم. این اندیشه حتی با فلسفهٔ کانت نیز مغایرت دارد. هیچ کس قادر به پذیرفتن این موضوع نیست که وجودی که ما آن را لازمالوجود و برتر از تمام ممکنالوجودها میدانیم به خویش بگوید: «من از ازل بودهام و تا ابد نیز خواهم ماند، هیچ چیزی وجود ندارد مگر آنکه هستیاش را من به او داده باشم؛ اگر اینطور است پس من از کجا آمدهام؟»
محمدرضا
بدون شک بسیاری از انسانها خوشبختی را در این امر میبینند که اوضاع به گونهای مساعد شود که بتوانند تنها با یک لبخند، قلبی را به دست آورند. اما این قلبها بهتر است از این لبخندها بر حذر باشند و از سرنوشت هملت درس بگیرند که یک خنده در نهایت منجر به تباهیاش شد.
محمدرضا
میتوان عقل را پیامبر نیز نامید، به موجب آنکه آینده را در نتیجهٔ اعمالی که اکنون انجام میدهیم در مقابل چشمانمان قرار میدهد. هنگامی که تحت تاثیر شهوات، خشم یا طمعی که ما را به گمراهی میکشانند هستیم، عقل تمام نیروی خود را برای کنترل ما، جهت جلوگیری از پشیمانیای که در آینده به آن میرسیم، به کار میگیرد.
محمدرضا
اگر واقعا میخواهید بدانید که چه حسی به یک شخص دارید، به این فکر کنید که اگر نامهای غیرمنتظره از آن شخص را جلوی پادری خانهتان ببینید چه حسی پیدا میکنید.
محمدرضا
نفرت از قلب و تحقیر از سر برون میآید. به طور یقین نفرت و تحقیر متضاد یکدیگرند و هرکدام دارای ویژگیهای جداگانهای هستند. نفرت از احترام اجباری به صفات برتر شخص دیگر سرچشمه میگیرد. اگر از یک شخص تیرهبخت متنفر باشید، به آسانی میتوانید از وی روی گردانده و جدا شوید. اما تحقیر، ناشی از تکبر است و در نقطهٔ مقابل نفرت قرار دارد، شخصی که دیگری را تحقیر میکند همیشه آن را پنهان میدارد و اجازه نمیدهد که آن شخص از آن مطلع شود، زیرا اگر فرد تحقیر شونده از موضوع آگاه شود، نشاندهندهٔ این مسئله است که شما تا چه میزان به او اهمیت میدهید، در حالی که شما قصد دارید به وی ثابت کنید که تا چه اندازه برایتان بیارزش و بیاهمیت است.
محمدرضا
پول، عامل خوشبختی انسان در عالم مادی است، بنابراین فردی که نمیتواند با یک قطعهٔ موسیقی به سعادت برسد تمام روح خود را به پول میفروشد.
محمدرضا
استفاده از واژهٔ person که به معنی شخص میباشد، برای تعریف هویت فردی انسان بسیار بجا و مناسب است، زیرا این کلمه در اصل به معنای نقابی است که بازیگران به چهره میزنند، حقیقت این است که هیچکس آنگونه که نشان میدهد نیست. ما همیشه نقابی بر چهره داریم و دائماً در حال نقش بازی کردن هستیم.
محمدرضا
جدایی تمرینی است برای مرگ، و وصال تمرینی است برای تولد. شاید دلیل خوشحالی دو نفر که بعد از بیست سال یکدیگر را میبینند همین باشد، فرقی هم نمیکند که آنها در طول آشنایی خود نسبت به یکدیگر بیتفاوت بوده باشند یا خیر.
محمدرضا
مرگ، نابودی یک پدیده است و خودش صرفاً یک عارضه است، این در حالی است که ذات کسی که در معرض این عارضه قرار میگیرد بدون تغییر باقی میماند، و این ذات، حیات خود را در کالبد شخص دیگری ادامه خواهد داد و این مهم را شخص در حال مرگ نیز به خوبی درک میکند و این درک را از عکسالعملش میتوان دریافت. زیرا اگر اینگونه نبود و زندگی ما دست به دست نمیشد، چطور ممکن بود که شخص میرا بدون توجه به حیات خویش در پی نجات دیگری برآید و آرامش و ادامهٔ حیات دیگری را بر خویش ترجیح دهد؟
محمدرضا
با نگاه عمیقتری به افکار و رویاهایمان در مییابیم که چه بسیار اعمالی با ظاهری پرهیزگارانه در درونمان وجود دارد که در واقع تلاشی است برای پوشاندن شرارتها و نقصانهای درونیمان که در عمیقترین و ناپیداترین زوایا نیز به وضوح دیده میشوند. جهان متمدن ما چیزی نیست جز یک نقاب بزرگ. در زندگیتان با شوالیهها، کشیشان، سربازان، پزشکان، وکلا، اسقفها، فیلسوفها و انسانهای بیشمار دیگری مواجه میشوید، اما آنها همانی که مینمایند نیستند، تنها نقابهایی هستند که در پسشان افرادی طماع و پولپرست حضور دارد. یک نفر نقاب عدالت بر چهره میزند تا بدان وسیله راحتتر بتواند رعایا را سرکیسه کند، شخصی دیگر با نقاب وطن پرستی مقصودی مشابه قبلی دارد و شخص سوم، با نقاب زهد و ایمان. بسیاری نیز در پس نقاب فلسفه، نوع دوستی و امثال آنها پنهان میشوند و آن را ابزاری در جهت رسیدن به خواهشهایشان میدانند
محمدرضا
دین همواره با گره کور سعادت و فلاکت، صداقت و فریب، خیر و شر، عزت و حقارتی همراه است که دنیا در شدیدترین و سنگینترین صورت، آن را به ما عرضه میکند و مقدسترین حقیقت، تنها زمانی امکان بروز مییابد که در لفافهای دروغین پیچیده شده باشد، حقیقتی که قدرتش را مدیون دروغی است که میتواند تاثیر زیادی بر روان آدمی بگذارد، دروغی که به نام و قالب وحی از آن یاد میشود.
محمدرضا
دین مجموعهای از دروغها و ابزاری عجیب برای القای زهد و پرهیزکاری است. پرچمی که من به آن سوگند وفاداری یاد کردم، پرچم حقیقت است، در همه حال به آن وفادار خواهم ماند و نتیجهٔ حاصلهاش برایم تفاوتی ندارد. اگر دین را یک دشمن بپنداریم...
محمدرضا
پشت هر صلیبی، شیطانی ایستاده.
محمدرضا
حجم
۹۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۹۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۵۰%
تومان