بریدههایی از کتاب فرار از کتابخانه آقای لمونچلو
۴٫۵
(۱۰۵)
«همیشه یادت باشه هِیلی، ذهن هر زنی، قلمرو پادشاهی اونه. عاقلانه بهش حکومت کن دختر.»
yasaman
میتونیم از روش معروف شِرلوک هولمز به نام استدلال قیاسی استفاده کنیم.
المپیان؟:)
من وقتی توی بازی عقب میفتم، سعی میکنم بهتر بازی کنم، چون میدونم برای جبران اون شکست و جلوزدن از بقیه، باید بیشتر زحمت بکشم.
♡عاشق کتاب♡
«همیشه یادت باشه هِیلی، ذهن هر زنی، قلمرو پادشاهی اونه. عاقلانه بهش حکومت کن دختر.»
☆...○●arty🎓☆
«آهان! حالا یادم اومد؛ پسری که حرف همیشگی من رو ثابت کرد: توی همهٔ بازیها، تا آخرین لحظه شانس بردن وجود داره.»
☆...○●arty🎓☆
«قدرت در دانش است!
☆...○●arty🎓☆
کایل، نوشتهٔ کاغذ کوچکی را که با چسب نواری به شیشه چسبیده بود، خواند: «کدام کار است که وقتی آن را یاد بگیری، تا ابد آزاد خواهی بود؟»
همه خندیدند.
این معمای آخر، بهطرز مسخرهای آسان بود.
آقای لمونچِلو گفت: «بچهها حاضرین؟ همه با هم!»
و همه، همزمان فریاد زدند: «مطالعه!»
Samin
«تو میبینی، اما مشاهده نمیکنی.»
seyed
امروز من افتخار این رو دارم که هیجانانگیزترین بازیای رو که تابهحال ساخته شده، بهتون معرفی کنم: فرار از کتابخانهٔ آقای لمونچِلو!
seyed
فرار از کتابخانهٔ آقای لمونچِلو
نویسنده: کریس گرابنستاین
مترجم: مژگان ایمانی
انتشارات پرتقال
sepehr
«میدونی که دیر رسیدن، بهتر از هرگز نرسیدنه!»
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی یه کتاب رو باز میکنیم، درحقیقت فکر خودمون رو باز کردیم.
melik
توی همهٔ بازیها، تا آخرین لحظه شانس بردن وجود داره
عـلـے و فاطمه
آیا آنها هم فقط چیزها را دیده بودند بدون اینکه واقعاً مشاهدهشان کنند؟
المپیان؟:)
یه کتابخونه قراره جایی برای فکرکردن در آرامش باشه.»
المپیان؟:)
یه کتابخونه نیازی به پنجره نداره اَندرو! ما اینجا کتابا رو داریم که مثل پنجرههای ما به دنیاهایی هستن که حتی توی رویاهامون اونا رو ممکن نمیبینیم.
vania
«گوسفند ماده به انگلیسی میشه ewe... احتمالاً منظور از تصویر قوری، کلمهٔ چای باشه که به انگلیسی میشه tea و با حرف t همآواست؛ حالا t بهاضافهٔ h بهاضافهٔ e میشه the... اون عکس ساختمون، میتونه یه مسافرخونه باشه؛ یعنی inn. بازیکن راگبی هم احتمالاً داره پاس میده که گذشتهٔ فعل پاسدادن میشه passed...»
f_gh
«خُب اگه اشکالی نداره، من دوست دارم بمونم.»
«اشکال داشته باشه؟ این عالیمندترین کارِ ممکنه! این کلمه رو همین الآن ساختم؛ عالیمند!
f_gh
ناگهان دکتر زینچِنگو صدای غُرّشی شنید. همین که برگشت، چشمش افتاد به چشمهای آبیِ یک بَبرِ سفید کمیاب.
دکتر زینچِنگو آهی کشید و دستش را گذاشت روی هدفونش. «خانم ج؟ دکتر زی صحبت میکنه، ممکنه بگین بَبر بنگالِ سفید ما توی قسمت کودکان چیکار میکنه؟... متوجه شدم. معلومه که یه سوءتفاهم کوچیک پیش اومده! ما که نمیخوایم اون همیشه کنار کتابِ پسر جنگل باشه. شماره رو دوباره بررسی کنین، ۵۹۹/۷۵۷... درسته. اون باید توی بخش جانورشناسی باشه...
f_gh
آقای لمونچِلو گفت: «آخ آخ! اصلاً خوب نیست. درحقیقت به نظر من گندآمیزناکه!»
اَندرو پرسید: «گندآمیزناک؟ اصلاً مگه همچین کلمهای وجود داره؟»
آقای لمونچِلو گفت: «از این به بعد آره.
f_gh
حجم
۳۲۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
حجم
۳۲۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان