تو خلوت عصر جمعهای
من شلوغی صبح شنبه
ما به هم نمیرسیم
بنیامین نوری
خستهام؛
بار هزار سال کوچ اجدادم
به دوش من است
িមተєကє .నមժមተ
خستگیاش را در میکند بر شانهام
قاصدک
و میرود
িមተєကє .నមժមተ
بختمان سیاه است
ما
ریشه در چشمهای تو داریم
িមተєကє .నមժមተ
چشمانت که باز میشود
صبح با شدت تمام
در من آغاز میشود
িមተєကє .నមժមተ
با شعرهای من
کسی تو را نخواهد شناخت
از این حرفها بزرگتری
min
دوستت دارم
سوگند به
موهای ریخته بر شانه
mohamad.j.molavi
اسیرم به تو
چون موسی صدر
به زندان قذافی
mohamad.j.molavi
برای دستیافتن به ستارهها دعا نکن
چیزی که دور است
دور است
نسرین
بیا
و برای این دوست داشتنات فکری بکن
جا نمیشود در من
نسرین