از بازی روزگار، حیران شدهایم
در هالهای از دریغ، پنهان شدهایم
با این همه آرزوی دیرین در دل
آسایشگاه سالمندان شدهایم
-حـنین-
بیهوده ترک نخورده لبهای کویر
لبهای حسین بن علی را دیدهست
بیسیمچی
ما وقف غمیم، صحبت از یکدم نیست
این غم زیباست، هرچه خواهد غم نیست
-حـنین-
بیمهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من
اِیْ اِچْ|
یک نیمهی من شعور افلاطون است
یک نیمهی دیگرم دل مجنون است
من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر
این رنگ حنا نیست به پایم، خون است
S
یک عمر تماشای جدایی سخت است
-حـنین-
از مِهر نبردهای نصیبی، ای شب!
داری به گلو بغض عجیبی، ای شب!
وقتی که تو میرسی، همه میخوابند
بدجور میان ما غریبی، ای شب!
سیّد جواد
رفتی و به جایی نرسیدیم ای عمر!
یک لحظهی خوش نیافریدیم ای عمر!
ما بر لب جوی هم نشستیم ولی
هرگز گذر تو را ندیدیم ای عمر!
S
گفتی به چه دلخوشی؟ سؤالت خوب است
گفتی که غریب... احتمالت خوب است
از شهر، دلم گرفته... برخواهم گشت
ای تنهایی!
سلام!
حالت خوب است؟
_MahdiGhafuri_
بیمهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من
بیسیمچی