بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پادشهر | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب پادشهر اثر میلاد عرفان پور

بریده‌هایی از کتاب پادشهر

امتیاز:
۴.۴از ۳۹ رأی
۴٫۴
(۳۹)
از بازی روزگار، حیران شده‌ایم در هاله‌ای از دریغ، پنهان شده‌ایم با این همه آرزوی دیرین در دل آسایشگاه سالمندان شده‌ایم
-حـنین‌-
بیهوده ترک نخورده لبهای کویر لبهای حسین بن علی را دیده‌ست
بیسیمچی
ما وقف غمیم، صحبت از یک‌دم نیست این غم زیباست، هرچه خواهد غم نیست
-حـنین‌-
بی‌مهری انسان معاصر در توست تنهایی انسان نخستین در من
اِیْ اِچْ|
یک نیمه‌‌ی من شعور افلاطون است یک نیمه‌‌ی دیگرم دل مجنون است من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر این رنگ حنا نیست به پایم، خون است
S
یک عمر تماشای جدایی سخت است
-حـنین‌-
از مِهر نبرده‌ای نصیبی، ای شب! داری به گلو بغض عجیبی، ای شب! وقتی که تو می‌رسی، همه می‌خوابند بدجور میان ما غریبی، ای شب!
سیّد جواد
رفتی و به جایی نرسیدیم ای عمر! یک لحظه‌ی خوش نیافریدیم ای عمر! ما بر لب جوی هم نشستیم ولی هرگز گذر تو را ندیدیم ای عمر!
S
گفتی به چه دلخوشی؟ سؤالت خوب است گفتی که غریب... احتمالت خوب است از شهر، دلم گرفته... برخواهم گشت ای تنهایی! سلام! حالت خوب است؟
_MahdiGhafuri_
بی‌مهری انسان معاصر در توست تنهایی انسان نخستین در من
بیسیمچی

حجم

۲۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۲۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان