قلبت فریبی سخت خورد / جنگیدی اما بَخت، مُرد
حرص و طمع آوار شد / شایستگیها تار شد
تو غرق زحمت میشوی / پاسوز محنت میشوی
از خویشتن هم میرَمی / بیفایده جان میکَنی
در را به رؤیا باز کن / بالا برو، پرواز کن
این است نفرین سیاه / آوارگی در نور ماه
تا تارها همسو شوند / تا محو گردد این گزند
تا دشمنی جبران شود / تا سایهها رقصان شود
آنگاه، این نفرین سخت / یکباره خواهد بست رخت
𝘙𝘖𝘡𝘈
به نظر من اگر خوششانس باشی، خواهر هم مثل دوست است؛ حتی بهتر از آن. خواهر مثل بهترین دوستِ دنیا، تا روز قیامت میماند.
Parsa
و من اینشکلی جادو را آزاد کردم...
𝘙𝘖𝘡𝘈
عشق کلمهٔ سنگینی است
Parsa
اگر فقط یک چیز توی دنیا باشد که دوست داشته باشم، صدای اینجور خندههاست؛ خنده از سرِ خوشحالی. صدایش مثل سمفونی زیباست.
=o
امروز، پیراهنی از جنس آفتاب خواهم پوشید
مثل زنبقها خواهم چرخید
و مثل ستارهها خواهم شکفت.
دستگرفتن
دلدادن
زیر آسمان جوهری من اتفاق خواهد افتاد.
سیارهام را از روی زمین برمیدارم. روی دریایی سفالی مینویسم: امید.
آنی
روی اینکه آدمها اسم همدیگر را چطور اَدا میکنند، میتوانم بفهمم چقدر همدیگر را دوست دارند. به نظرم این یکی از بهترین حسهای دنیاست که بدانی جای اسمت توی دهان یک نفر دیگر امن است! که بدانی او هرگز اسمت را مثل نفرین و ناسزا فریاد نمیزند؛ بلکه آن را آرام، مثل قصهٔ شب، زمزمه میکند.
=o
جهان جای غمگینیست... و ما میدانیم بعضی از خوشبختیها دوام ندارند... محو میشوند، ما را فرسوده و ضعیف میکنند...
=o
«دعا میکنم امروز بدانید چقدر عزیز هستید... و امیدوارم برای عزیزانتان دعا کنید. همین هفته به آنها بگویید که چقدر برایتان ارزش دارند. حتماً نباید مثل اُدبا حرف بزنید... کافیست بیریا باشید.»
yasi
انگار چون باهم دوست شدهایم، میتوانیم از پسِ هزارتا دوشنبه بربیاییم.
yasi