«ولی خوشبختیهای واقعی و بیپایان هم وجود دارند. فلیسیتی، نوع خاصی از شادی است...
A.zainab
دوشنبه. هیچوقت نشده روز اول هفته اتفاق خوبی برای من بیفتد؛ چه جادویی، چه غیرجادویی! اما جونا کلمهٔ دوشنبه را خیلی راحت به زبان آورد؛ انگار چون باهم دوست شدهایم، میتوانیم از پسِ هزارتا دوشنبه بربیاییم.
A.zainab
به نظر من اگر خوششانس باشی، خواهر هم مثل دوست است؛ حتی بهتر از آن
A.zainab
از طریق سایهها و آفتاب؛ از طریق قلبهای تپنده و شاید پُرستاره.
از طریق پرپر زدن بیصدای بالهای شکستهمان.
کاربر ۴۸۴۳۳۸
کلمهها هم بهطرفمان سقوط میکردند:
تبدیلشدن
افراشتن
شکفتن
روشن و خوب
کاربر ۴۸۴۳۳۸
راز
نفرین
وقتی کلمهها را توی دفتر آبی مینوشتم، دستهایم میلرزید.
کاربر ۴۸۴۳۳۸
خواهر مثل بهترین دوستِ دنیا، تا روز قیامت میماند.
A.zainab
به نظر من اگر خوششانس باشی، خواهر هم مثل دوست است؛ حتی بهتر از آن
A.zainab
زندگی پُر از حرکت است؛ آدمها میآیند و میروند؛ آدمها هر روز از کنار هم میگذرند. هیچوقت نمیدانی کدامشان قلبت را خواهد دزدید؛ هیچوقت نمیدانی روحت کجا آرام خواهد گرفت. فقط میتوانی بگردی... و امیدوار باشی... و باور کنی.
Raha.Sh
«اسم من فلیسیتی جونیپِر پیکله. من اهل اینجا و اونجا و همهجای دنیام.»
چیزی که میخواستم بگویم، از چیزی که حقیقت داشت، بهتر بود.
حقیقت: من فلیسیتی جونیپر پیکل هستم و اهل هیچجای دنیا نیستم!
Book worm