بریدههایی از کتاب نامه های سیاه
۴٫۰
(۱۴۷)
خوشبختیها اگر راهشان را با قطبنما هم گم میکردند، بدبختیها بدون آن هم سر وقت و موعد میرسیدند. انگار مسئول رسیدگی به پروندههای خوشبختی دائمالخمری همیشه گیج باشد که اینقدر دور خودش میچرخد و راست و چپ میرود و وقتی بستهٔ موردنظر را تحویل میدهد که سالها از زمان درخواستش گذشته است، ولی مسئول بدبختیها از آن دسته کارمندهای منظم وقتشناس است که با خط خوش تمام آدرسها را با کروکی در دفترش ثبت کرده و از سیستم خلاقانهٔ تحویل بسته، درست رأس ساعت استفاده میکند. دنیا همیشه کارهایش عجیب است. برای همین است که خوشحالیها یکییکی و با فاصله و اکراه میرسند و ناخوشیها کرورکرور و درست سر وقت! یکی باید به او بگوید که جای کارکنانش را لطفاً با هم عوض کند.
ARASTEH
حماقت بشر چیزی است که انتها ندارد.
یك رهگذر
سمت پنجره چرخیدم و توی تاریکی پشت آن ایستادم و خیابان را نگاه کردم. تمام تاریکیها و سایهها را با چشمهای ریز شده بررسی کردم. کسی توی تاریکی خیابان نبود. ولی انگار چیزی درونم تغییر کرده بود. انگار اینبار چیزی توی تاریکی وجودم خزیده بود. هیچ جای زندگی عادلانه نبود. یعنی زندگی اصلاً قرار نبود عادلانه باشد. نمیدانم ما اشتباه برداشت کرده بودیم یا کسی به ما دروغ گفته بود!
tazi
دلیل اینکه اینطور صدای یک نفر منقلبم میکرد تنهایی بود. کسی را نداشتم که بدون سرزنش و تمسخر از دردهایم برایش بگویم و وجودم اینقدر تشنه شده بود که با چنین تلنگری به خودش میپیچید و میخواست از شر این همه درد و فشار خلاص شود، ولی باید افسارش را میکشیدم. هیچکسی در این دنیا نبود که بیمنت و بیدرخواست به روی کسی آغوش باز کند
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
برو زندگیتو بکن. بدبختیا خودشون ردیاب دارن، نمیخواد منتظرشون باشی، وقتش که شد میآن سراغت.
راست میگفت! خوشبختیها اگر راهشان را با قطبنما هم گم میکردند، بدبختیها بدون آن هم سر وقت و موعد میرسیدند
حیران
ــ برو زندگیتو بکن. بدبختیا خودشون ردیاب دارن، نمیخواد منتظرشون باشی، وقتش که شد میآن سراغت.
راست میگفت! خوشبختیها اگر راهشان را با قطبنما هم گم میکردند، بدبختیها بدون آن هم سر وقت و موعد میرسیدند.
red rose
بس بود. وارد این بازی نشده بودم که تبدیل به مهرهای سوخته شوم. اینبار دیگر نه! اگر قرار بود تا تهاش بروم باید سربلند تا ته سیاهی میرفتم. من باید در سیاهی هم بهترین میبودم!
red rose
همه آدمها حتی باهوشترین و سیاهترینشان نقطهضعفهایی دارند و فقط کسی که با تو زیر یک سقف زندگی کرده باشد میتواند تمام نقطهضعفهای تو را بداند و باید همه حواست را جمع کنی که همسرت دشمنت نشود که اگر شد بهتر از همه میتواند تو را زمین بزند. درست مثل روزبه و کاری که با من کرده بود.
red rose
جریان زندگی همیشه هم مثل رود نیست که کثیفیها و زبالهها را با خودش ببرد و کمکم دوباره آب، صاف و روان شود. زندگی بیشتر شبیه صفحهای است سخت که هر عمل درست مثل خراش ریزی روی آن خط خواهد انداخت. خراش میتواند آنقدر کوچک باشد که میان نوشتهها و طرحهای زیبای آن به نظر نیاید، ولی گاهی رد میاندازد درست وسط چهره زندگیات و هر چقدر هم ترمیمش کنی و رنگ بزنی و بند بزنی، باز هم ردش جا خواهد ماند.
y_d.h
خوشیها آرامآرام و دانهدانه میآیند و عجله دارند زودتر بروند. ولی سختیها و مشکلات و بدبیاریها علاقه شدیدی به هجوم دستهجمعی و ماندگاری طولانی دارند.
sogol heydari
حجم
۵۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۵۶ صفحه
حجم
۵۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۵۶ صفحه
قیمت:
۸۵,۰۰۰
۴۲,۵۰۰۵۰%
تومان