بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بازگشت | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بازگشت

بریده‌هایی از کتاب بازگشت

امتیاز:
۴.۶از ۴۲۸ رأی
۴٫۶
(۴۲۸)
ما دشمنی داریم که به عزت خداوند قسم یاد کرده که تمام انسان‌ها را جهنمی می‌کند، مگر آن‌ها که کارهایشان واقعاً خالصانه باشد
حمیدرضا فیاضی
گفتم: دخترم، من خیلی ترسیدم. این مار چه بود؟ گفت: پدرجان، این مار اعمال زشت تو بود که آن را تقویت کردی و نزدیک بود تو را به جهنم بفرستد. گفتم: آن پیر که بود؟ گفت اعمال خوب تو بود که خودت آن را ناتوان کردی. چون در برابر اعمال زشت تو، نتوانست کاری انجام دهد.
حمیدرضا فیاضی
اما شهادت حق حاج فرضعلی بود. بالاخره آن پیرمرد عاشق، که کلاس درسش، مکتب امام راحل بود. از دانشگاه جبهه فارغ‌التحصیل شد و چه زیبا به ملکوت اعلی پرکشید. از شلمچه به آسمان رفت. هفت سال بعد پیکرش به مازندران بازگشت. یاد و نامش همیشه در دلم جاری است و دست پدری‌اش را هیچ گاه بر روی سرم فراموش نخواهم کرد.
محمدمهدی
به قول شاعر: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
محمدمهدی
شخص دیگری می‌گوید: با حضرت سجّاد (ع) در راه بین مکه و مدینه می‌رفتیم، ناگهان مردی که سیاه شده و به گردنش زنجیری بود، خود را به دامن آن حضرت انداخت و فریاد می‌زد: ای علی بن الحسین (ع) به من آب بده. ناگهان دیدم شخصی سر زنجیر او را کشید و گفت: به او آب ندهید، خدا خواسته که او تشنه بماند. من خودم را به حضرت سجّاد (ع) رساندم، آن حضرت به من فرمود: چه دیدی؟ من آنچه را که دیدم به آن حضرت گفتم، او فرمود: این معاویه لعنه الله علیه بود.
sayyedali🇮🇷
اما به محض آنکه در خود احساس شرمندگی کردم، یکی از اولیای خدا که اسمش را نقل نمی‌کنم، نظافت و تزکیهٔ روح مرا به عهده گرفت و از امروز، من مثل شاگردی که به مدرسه می‌رود مشغول تحصیل کمالات روحی شده‌ام. قرار شد که من اول خودم را از بعضی صفات رذیله با راهنمایی آن ولی خدا پاک کنم و سپس معارفم را تکمیل نمایم و خود را به کمالات روحی برسانم تا لیاقت معاشرت با اهل بیت: را پیدا کنم.
sayyedali🇮🇷
پس از این سیر زیبا در عالم ارواح، در نهایت به من گفته شد که مرگم زودتر از موعد بوده و باید برای اتمام مأموریت، به زمین برگردم. من با اصرار از قبول آن سر باز زدم. ولی برای متقاعد کردن من، مأموریتم روی زمین به من نشان داده شد، با این شرط که این صحنه، بعد از برگشت من به زمین از خاطرم پاک شود. بعد از دیدن آن، بلافاصله قبول کردم که به زمین بازگردم و دیدم که هزاران فرشته برای بدرقهٔ من آمدند. من چشمان خود را باز کردم. روی تخت بیمارستان بودم. اما مأموریت من روی زمین به‌کلی از ذهنم پاک شده بود!
sayyedali🇮🇷
ما اختیار داریم تا آن‌گونه که می‌خواهیم روی زمین عمل کنیم و انتخاب‌های ما جریان زندگی ما را معین می‌کند و ما می‌توانیم در هر زمان که بخواهیم جریان زندگی خود را تغییر دهیم. فهمیدن و درک این مطلب برای من بسیار مهم و حیاتی بود. خداوند در زندگی ما دخالتی نمی‌کند مگر اینکه ما از او بخواهیم. ولی اگر آن را طلب کنیم، او که آگاهی مطلق است به ما کمک خواهد کرد که تا شاید به خواسته‌های به‌حق خود برسیم.
sayyedali🇮🇷
به من گفته شد که خلقت مادی مانند فتوکپی شما در دنیاست که آفرینش معنوی مانند یک عکس شفاف و رنگی و خلقت مادی آن مانند یک کپی از آن عکس است. زمینی که ما در این دنیا می‌بینیم تنها سایه‌ای از زیبایی و شکوه معنوی آن است، ولی با این وجود این دقیقاً همان چیزی است که در دنیا برای رشد معنوی خود به آن نیاز داریم. بسیاری از خلاقیت‌ها و اختراعات و اکتشافات انسان‌ها روی زمین، نتیجهٔ الهام‌های آسمانی هستند. من فهمیدم که ارتباط نزدیکی بین جهان معنوی و مادی وجود دارد و بسیاری از اوقات، ما نیاز به امداد از جهان معنوی داریم تا بتوانیم روی زمین پیشرفتی داشته باشیم.
sayyedali🇮🇷
من مرگ را به‌کلی متفاوت با آنچه تصور کرده و فهمیده بودم یافتم. قبر تنها برای بدن ماست و هیچ‌گاه روح ما در آن جایی ندارد.
sayyedali🇮🇷
من برنج را گرفته و خداحافظی کردم. آمدم بیرون باغ. یکباره دیدم داخل همان قبر هستم و مرده هم داخل قبر است و دریچه‌ای نیست! از قبر بیرون آمدم و سنگ‌ها را گذاشتم و خاک‌ها را ریختم و به سوی منزل رهسپار شدم. کیسه برنج را به همسرم داده و با آن غذایی درست کرد. بوی عطر خوبی داشت. روزها گذشت و ما از آن برنج درست می‌کردیم و تمام نمی‌شد! اما گفته بودم که راز این برنج را برای کسی نگویید.
sayyedali🇮🇷
یکی از تجربه کنندگان مرگ که جایگاهش را در بهشت دیده بود می‌گفت: «روزانه صدها صلوات برای حضرت عزراییل می‌فرستم تا بلکه زودتر به سراغ من بیاید!»
sayyedali🇮🇷
براساس آنچه دیده بود می‌گفت بسیاری از درجات را با اسراف از دست می‌دهیم.
سیستماتیک
با نگرانی انتظار فرا رسیدن صحنه‌هایی از زندگی‌ام را داشتم که از دیدن آن‌ها بیم داشتم. ولی بسیاری از آن‌ها هیچ‌وقت در جلوی من ظاهر نشدند و من فهمیدم که به این علت است که من در دنیا اشتباه بودن آن‌ها را فهمیده و به تعبیری دیگر آن‌ها را انجام ندادم و از آن کارها توبه کردم. من خودم را دیدم که در آن کارها خالصانه از خدا خواسته بودم که مرا ببخشد و او نیز بخشیده بود. من از مهربانی خدا به شگفت آمدم که چگونه بسیاری از اشتباهات من را به‌سادگی بخشیده و پاک نموده است.
s.a.h
پدر گفت: اتفاقاً از ملائک الهی همین سؤال را پرسیدم. آن‌ها گفتند: بله، به خاطر محبت و خوش اخلاقی در خانه و خانواده و سال‌ها حضور در جبهه‌ها، این جایگاه به شما داده شده
کاربر ۳۳۵۲۳۹۷
کامل بودن طرح الهی را درک می‌کردم. می‌دیدم که هر کدام از ما داوطلبانه جایگاه و مأموریت خود را در جهان انتخاب کرده‌ایم، و هر کدام ما بیشتر از آنچه تصور می‌کنیم از کمک و امداد ماورایی برخورداریم. من می‌دیدم که عشق بدون قید و شرط الهی، که ورای هر عشق زمینی است، از او به سمت تک‌تک بندگانش جاری می‌گردد... به من نشان دادند که چگونه هر دعا و مناجات از روی زمین، مانند یک شعاع نور به آسمان می‌رود و فرشتگان با سرعت مشغول پاسخ به این دعاها و استجابت آن‌ها هستند.
حدیثه مختاری
شخص دیگری می‌گوید: با حضرت سجّاد (ع) در راه بین مکه و مدینه می‌رفتیم، ناگهان مردی که سیاه شده و به گردنش زنجیری بود، خود را به دامن آن حضرت انداخت و فریاد می‌زد: ای علی بن الحسین (ع) به من آب بده. ناگهان دیدم شخصی سر زنجیر او را کشید و گفت: به او آب ندهید، خدا خواسته که او تشنه بماند. من خودم را به حضرت سجّاد (ع) رساندم، آن حضرت به من فرمود: چه دیدی؟ من آنچه را که دیدم به آن حضرت گفتم، او فرمود: این معاویه لعنه الله علیه بود.
هدی✌
نمی‌دانستم که بی‌تفاوتی نسبت به مسئولیتی که در برابر دیگران داریم چنین گناه بزرگی است.
هدی✌
ارواح، آنقدر در افکار دنیایی خود گرفتار بودند که از دیدن نور عاجز بودند.
هدی✌
هرکس به سمت گروه ارواح دیگری که مانند او هستند و مثل او فکر می‌کنند جذب می‌شود.
هدی✌

حجم

۳۲۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۳۲۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان