بریدههایی از کتاب مالک زمان
۴٫۱
(۱۷۶)
مدام به خلبان ما بیسیم میزدند که این منطقه را ترک کنید. اما حاجی گفت: به راهتان ادامه دهید.
صدای آزار دهنده بالگرد از یک طرف و ترس از صدمه دیدن سردار از طرف دیگر به استرسم اضافه میکرد. در این حال و احوال که من از ترس چیزی نمیفهمدیم، نگاهم به سردار افتاد، انگار نه انگار خبری شده! آرام آرام در حال یادداشت برداری بود. اگر صورتش را مشاهده میکردید، گمان میکردید در بیت رهبری مشغول قرآن خواندن است
Chamran_lover
امیرالمؤمنین (ع) خطاب به فرماندهانش فرمود: «اِطْعامُ الاَسیرِ و الاِحْسانُ اِلَیهِ حَقٌّ واجِبٌ وَ اِنْ قَتَلْتَهُ مِنَ الْغَدِ!:
اطعام اسیر و نیکی به او حق واجبی است، هر چند مستحق قتل باشد و بخواهی او را به قتل برسانی ....»
Husain Gh
عرض چند روز شهرمان را کامل آزاد کرد. شهری که در محاصره سیصد و شصت درجهای داعش قرار داشت.
هنوز هم از خودم میپرسم این مرد چه شجاعتی داشت! که خود را وارد شهر محاصره شده کرد، این چه مردانگی داشت که خود را فدای ملتی دیگر کرد. این چه ژنرالی بود که در عرض چند روز، داغ آمرلی را بر دل داعش گذاشت؟
او واقعاً که بود؟ یقین داشتم که او صلابت و شجاعت را از مالکاشتر علی (ع) آموخته بود.
reza.m.1001
امیرالمؤمنین (ع) در حکمت ۴۷ از نهج البلاغه میفرماید: «قَدرُ الرَّجُل علی قَدرِ هِمَّتِهِ، و صِدقُهُ علی قَدرِ مُرُوَّتِهِ، و شَجاعَتُهُ علی قَدرِ أنَفَتِهِ»
قدر مرد به قدر همّت اوست، و راستی و صداقتش به قدر مردانگی او، و شجاعتش به قدر غیرت اوست..
کاربر ۳۷۳۵۷۵۹
اصلاً راحتی و آسایش برایش تعریف نشده بود
گمنام
یک روز سردار پیشم آمد و گفت: میخواهم با اشرار و قاچاقچیهای این جا مبادلهای بکنم، شما واسطی این کار میشوید؟ تعجب کردم، مبادله با اشرار؟ آن هم سردار سلیمانی؟ گفتم مثلا چه طوری؟ گفت میخواهم اسلحههایشان را بگیرم و به آنها موتور خانه و لوازم کشاورزی بدهم. این جا بهترین مکان برای کشاورزی و باغداری است. به او گفتم نمیدانم اما پیشنهادت را به آنها میگویم. چندی گذشت و پیشنهاد را به قاچاقچیها و خلافکارهای معروف آن جا گفتم، باور نمیکردم، بدون هیچ چون و چرایی آن را قبول کردند.
آنها گفتند: هر موقع حاضر باشید برای تبادل میآییم. حاجی این گونه با اشرار مبارزه کرد
乙_みG
تمام مردم در خانههایشان پنهان شده بودند و از ترس میلرزیدند. مقابل دفتر کارم رسیدم و از پلههای ساختمان بالا رفتم. با عجله به همکارم گفتم سریع شماره سفارت آمریکا را برای من بگیر، شماره را گرفت و تلفن را به دستم داد، بدون سلام و علیک سر اصل مطلب رفتم و از آنها تقاضای کمک کردم، آنها به من گفتند اگر بخواهیم کمکتان کنیم شش ماه طول میکشد. عصبانی شدم و گوشی را قطع کردم
HN
همینطور که سردار روی زمین خوابیده بود، سرش را بالا آورد و به من خیره شد و پرسید: اینها چیست که آوردی؟ گفتم: تشک و پتو و بالش آوردهام تا خوب استراحت کنید. بلند شد و نشست. نگاهی به رختخوابها انداخت و گفت: از ما میخواهی روی اینها بخوابیم در حالی که برادرانمان روی سنگ ریزهها و خاکها در بیابان میخوابند؟ نه اصلا فکرش را نکن. از این رفتار تعجب کردم ولی این کارها از آن سردار با عظمت قابل پیش بینی بود.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
امیرالمؤمنین (ع) در حکمت ۴۷ از نهج البلاغه میفرماید: «قَدرُ الرَّجُل علی قَدرِ هِمَّتِهِ، و صِدقُهُ علی قَدرِ مُرُوَّتِهِ، و شَجاعَتُهُ علی قَدرِ أنَفَتِهِ»
قدر مرد به قدر همّت اوست، و راستی و صداقتش به قدر مردانگی او، و شجاعتش به قدر غیرت اوست...
علیرضا
برای مملکت آباد آنچه را بخواهی مردم انجام میدهند و تحملش را دارند، علت خرابی بلاد تنگدستی مردم آن است و فقر و نداری آنان ناشی از زراندوزی والیان، بدگمانی به بقای حکومت و بهره نگرفتن از عبرتها و پندهاست.
من عصبی نیستم
به سردار گفتم: شما با این محبوبیتی که دارید چرا رئیس جمهور نمیشوید؟ تمام مردم ایران شما را دوست دارند و با رأی بالایی نفر اول میشوید.
سردار لبخندی محجوبانه زد و سرش را زیر انداخت، اندکی تامل کرد و گفت:
ببین، من نامزد گلولهها و خمپارههام؛ بگذار قدرت به دست اهلش برسد. من نامزد شهادت هستم ...
من عصبی نیستم
همانا گرامیترین مرگها کشته شدن در راه خداست.
کاربر ۲۹۵۰۷۹۳
به خاطر راضی نگه داشتن مردم، خدا را به خشم نیاور، زیرا خشنودی خدا جایگزین هر چیزی است، امّا هیچ چیز جایگزین خشنودی خدا نمیشود.
کاربر ۳۷۹۹۲۵۳
- امروز، قرارگاه حسینبنعلی (ع) ایران است.
ftmz_hd
برای مملکت آباد آنچه را بخواهی مردم انجام میدهند و تحملش را دارند، علت خرابی بلاد تنگدستی مردم آن است و فقر و نداری آنان ناشی از زراندوزی والیان، بدگمانی به بقای حکومت و بهره نگرفتن از عبرتها و پندهاست.
Chamran_lover
اَلا اِنَ حِزبَ اللِه هُمُ الغالِبُون.
معین کرمانی
یک روز سردار پیشم آمد و گفت: میخواهم با اشرار و قاچاقچیهای این جا مبادلهای بکنم، شما واسطی این کار میشوید؟ تعجب کردم، مبادله با اشرار؟ آن هم سردار سلیمانی؟ گفتم مثلا چه طوری؟ گفت میخواهم اسلحههایشان را بگیرم و به آنها موتور خانه و لوازم کشاورزی بدهم. این جا بهترین مکان برای کشاورزی و باغداری است. به او گفتم نمیدانم اما پیشنهادت را به آنها میگویم. چندی گذشت و پیشنهاد را به قاچاقچیها و خلافکارهای معروف آن جا گفتم، باور نمیکردم، بدون هیچ چون و چرایی آن را قبول کردند.
آنها گفتند: هر موقع حاضر باشید برای تبادل میآییم.
Chamran_lover
دلم را به دریا زدم و رفتم کنار حاجی، آرام به ایشان گفتم: خطایی از من سر زده که ناراحت هستید؟
لبخندی زد و نگاهم کرد، بعد از چند ثانیه فکر و سکوت گفت: «برادرم، من کی هستم که بخواهی برای من غواصی کنی؟ من کی هستم که میخواهی برای من خراب نکنی؟ وقتی لباس غواصی را به تن میکنی خدا را حاضر و ناظر بدان و در دلت بگو به غیر از رضای خدا کاری انجام نمیدهم. برای خداست که غواصی میکنم و برای خداست که شهادت را میچشم. همیشه در هر جای زندگی، رضای خدا را اولویت بدان.
Chamran_lover
به خاطر راضی نگه داشتن مردم، خدا را به خشم نیاور، زیرا خشنودی خدا جایگزین هر چیزی است، امّا هیچ چیز جایگزین خشنودی خدا نمیشود.
کاربر ۳۱۱۹۵۰۳
حق همه را باید پرداخت کنی وبه اوضاع یتیمان و سالخوردگان که راه چارهای ندارند و خود را در معرض گدایی از مردم قرار ندادهاند رسیدگی کن. آنچه سفارش کردم بر حاکمان سنگین است، البته حق برای همه سنگین است...
امیرماکان جعفری
حجم
۶۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۶۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان