بریدههایی از کتاب رویای دویدن
۴٫۷
(۱۵۱)
بعد از آنکه رُزا ازم امتحان میگیرد، احساس اعتماد به نفس بیشتری میکنم.
میگوید: «فردا بیست میشی.»
خندهام میگیرد: «اگه بگیرم، میشه اولین بیستم.»
میخندد. «آخریش هم نیست. میخوای فردا ناهار بیای دوره کنیم؟»
میگویم: «آره احتمالاً» چون بهنظرم یک رابطهای بین آموزش برای رکوردشکستن و آموزش برای بیستگرفتن توی امتحان ریاضی هست.
تکرار. تلاش. سختی. موفقیت
واقعاً هیچ راه میانبُری وجود ندارد.
🍃🌷🍃
آنقدر گریه میکنم تا خوابم ببرد. ایکاش وقتی از خواب بیدار میشوم، همهچیز تمام شده باشد. ولی هربار که بیدار میشوم، همین کابوس را توی بیداری میبینم!
Masoomeh
«توی خونه درس بخونی؟ مثلاً اینترنتی؟ حرفش رو هم نزن، اصلاً! اینکار بدترین کاریه که میتونی بکنی.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
از ظاهر آدما یا از چیزی که متوجهش نمیشین، در موردشون قضاوت نکنین. سعی کنین اونا رو بشناسین.»
بنت الزهرا
«لبخند بزن! اگه رفتارت دوستانه باشه، اونا هم دوستانه برخورد میکنن.»
یاسمن
من هیچوقت به او خیره نشدهام ولی... نادیدهاش گرفتم.
نه! راستش من طوری رفتار کردهام که انگار او هیچوقت آنجا نبوده.
اینطور راحتتر بود.
بیزحمتتر.
برای من.
یاسمن
با نااُمیدی میروم که در مورد وضعیتم و اینکه چرا نصف تمرینها را انجام ندادهام، تنهایی با او صحبت کنم. تمام مدتی که حرف میزنم، خانم راکِر هیچ واکنشی نشان نمیدهد، فقط و فقط با دقت به من نگاه میکند.
انگار حرفهای من را جذب میکند.
مثل این میماند که اطلاعات را بگیرد، تحلیل کند و به جواب برسد.
فقط انگار جواب دادنش یککم طولانی شده.
معلوم است از اطلاعاتی که به او میدهم خوشش نمیآید و قصد ندارد جوابی جز رد درخواست بدهد. برای همین پوشهام را باز میکنم و تکالیفی را که انجام دادهام، به او میدهم و میگویم: «سختهاش رو انجام دادم و جوابهام رو چک کردم. خیلی کار میبره که بتونم همهٔ تمرینهای جدید رو انجام بدم و یاد بگیرم.»
برگهها را از من میگیرد و نگاهی به آنها میاندازد و بعد میگوید: «انجامدادن سؤالهای سخت بهنظر منطقی میاد.»
و همین!
🍃🌷🍃
ولی وقتی توی پارک جمع میشویم و نیمرو و آب پرتقال و نان شیرینی میخوریم، چیزی را متوجه میشوم؛
چیزی که از آن عبور کردم، برایم خط پایان نبود.
هشت ماه پیش کار حضرت فیل بود که بخواهم خودم و پایهٔ سِرُمم را به دستشویی برسانم؛
امروز دوستم را شانزده کیلومتر دواندم و او را از اولین خط پایان زندگیاش عبور دادم.
هشت ماه پیش هیچکاری نمیتوانستم بکنم.
این مسابقه باعث شد باورم شود چیزی نیست که از عهدهاش برنیایم.
و این خط شروع جدیدی برای من است.
SARINA
وقتی کارمان تمام میشود، وسایلش را کنار میگذارد و باهم از اتاق میرویم بیرون. بعد میگوید: «چیزی که نمیتونم برای مریضام بسازم اینجاست.» بعد با انگشت به سرش ضربه میزند: «فرقی نمیکنه که پروتزت چقدر خوب ساخته شده باشه، اگه ذهنت نخواد، پای مصنوعی هم درست کار نمیکنه.» بعد نیشخندی به من میزند: «تو میتونی هر کاری که میخوای انجام بدی و هر چی که دوست داری، بشی.»
mahtab
از چیزی که هستم زجر میکشم.
یاسمن
حجم
۲۵۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۲۵۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۵۰%
تومان