بریدههایی از کتاب روباهی به نام پکس
۴٫۵
(۷۲)
انگار یک قسمت مهم از وجودش، گم شده بود.
𝘙𝘖𝘡𝘈
«نه. نمیخوام بمونی. همیشه درِ ایوان رو برات باز میذارم، ولی تو باید بری.»
ن. عادل
پکس با سرعت برگشت. ناله کرد، و اشکهای پیتر را لیسید.
ن. عادل
پکس از خواب پرید
ن. عادل
با خودش فکر کرد که توی این هفته، چندتا بچه از خواب بیدار شده بودند و از آن روز به بعد دیگر زندگیشان مثل قبل نبود؛ پدر یا مادرشان به جنگ رفته بودند و شاید هیچوقت به خانه برنمیگشتند؛ البته این دردناکترین اتفاق بود. اما اتفاقهای کوچکتر چطور؟ چندتا کودک بودند که چند ماه یک بار برادر و خواهرشان را میدیدند؟ چندتا دوست باید از هم خداحافظی میکردند؟ چندتا کودک گرسنه مانده بودند؟ چند نفر باید خانهٔ خود را ترک میکردند؟ چند حیوان خانگی باید رها میشدند تا از خودشان محافظت کنند؟ چرا کسی این چیزها را به حساب نمیآورد؟ وُولا گفته بود: «مردم باید بدونن که برای جنگ باید چه بهایی بپردازن و چه چیزهایی رو از دست بدن.» ولی مگر همینها هم، بهای جنگ نبودند؟
المپیان؟:)
پکس با سرعت سمت بوتهها دوید. بعد چرخید تا پسر را نگاه کند.
ن. عادل
حتی وقتی حقیقت جلوی روته، میتونه دیدنش خیلی سخت باشه. همینطور وقتی حقیقت دربارهٔ خودته، اگه نخوای بدونی، حاضری هر کاری بکنی که قایمش کنی
vania
«نه. نمیخوام بمونی. همیشه درِ ایوان رو برات باز میذارم، ولی تو باید بری.
ن. عادل
«نه. نمیخوام بمونی. همیشه درِ ایوان رو برات باز میذارم، ولی تو باید بری.»
ن. عادل
[]
Bristle به معنای حالت تهاجمی است. نویسنده این نام را به این دلیل به روباه ماده داده که مدام حالت تهاجمی دارد.
[]
Runt به معنای تنبل و دست و پا چلفتی. نویسنده در اینجا نامی که خواهرش او را صدا میزند به او داده است.
[]
از آنجا که در انگلیسی «Fox» به معنی روباه است، پیتر «Pax» را شبیه روباه میداند.
المپیان؟:)
پیتر دوباره گفت: «برو!»
ن. عادل
پکس سمت روباه پیر برگشت. بله این کارها رو میکنن. البته صاحبم نه، هیچوقت! اما پدرش چرا.
روباه پیر انگار با شنیدن این حرف پکس پیرتر شد. به سختی روی پاهای عقبیاش برخاست. یعنی آدمها هنوز هم بیتفاوتن؟ اونجایی که من زندگی میکردم، بیتفاوت بودن.
پکس تعجب کرد. بیتفاوت؟
زمین رو شخم میزدن و بدون اطلاع، موشها رو میکشتن. روی رودخونه سد میساختن و باعث مرگ ماهیها میشدن... حالا هنوز هم بیتفاوت هستن؟
پکس یادش آمد، یک بار پدر پیتر میخواست درختی را قطع کند. اما پیتر از درخت بالا رفته بود تا آشیانهٔ یک پرنده را پایین بیاورد و روی درخت دیگری بگذارد.
ن. عادل
یه سری وسایل هم برات گرفتم.
ن. عادل
وُولا نشست و ادامه داد: «اینجا هر چیزی که نیاز داشته باشم هست. به غیر از این آرامش هم دارم.»
پیتر پرسید: «برای اینکه اینجا خیلی ساکته؟»
وُولا جواب داد: «نه. چون دقیقاً جایی هستم که باید باشم و کاری رو انجام میدم که قراره انجام بدم... آرامش یعنی این! حالا غذاتو بخور.»
المپیان؟:)
خودم رو فراموش کرده بودم.
vania
پیتر، راه زیادی آمده بود...
ن. عادل
پیتر نمیخواست گریه کند، بنابراین پلکهایش را محکم بست و گفت: «من عصبانی نیستم. فقط مسئله اینه که من هیچکدوم از این اتفاقات رو انتخاب نکردم. من انتخاب نکردم که جنگ اتفاق بیفته. من انتخاب نکردم که پدرم بره تو ارتش. من انتخاب نکردم که خونهام رو ترک کنم. من انتخاب نکردم که به خونهٔ پدربزرگم برم. حتی رها کردن حیوونی که پنج سال ازش مراقبت کردم هم انتخاب من نبود.»
وُولا جواب داد: «تو یه بچهای. انتخابهای زیادی نداری. اگه منم جای تو بودم، عصبانی میشدم. رسماً عصبانی میشدم.»
المپیان؟:)
پدرت هم همون مدرسه میرفت و پیاده میرفت
ن. عادل
«اگر یک نِی در جهت جریان آب قرار گرفته باشد، آب از درون آن عبور خواهد کرد، اما اگر عمود بر جریان آب قرار بگیرد، نه! معنی این چیه؟»
وُولا جواب داد: «یعنی در جهت جریان آب قرار بگیر، پسر.»
المپیان؟:)
«ممنون. پیاده یا با اتوبوس؟»
ن. عادل
حجم
۶۰۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۶۰۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان