بریدههایی از کتاب قرص های کاغذی شهر سنگی
۳٫۸
(۳۶)
تو بخواه، او بیدرنگ میبخشه...
m.gh.t
خدای توهمان عاشق خدای مهربان است که نراند بنده، یک جهان از عشق او آکنده و تو خود میدانی که چه قدر به عشق تو پابنده...
m.gh.t
تو همان باش که باید باشی...
تو به عشق خالقت عشق بورز... چه توقع داری از زمینی دلها؟...
m.gh.t
واقعیت هرروز من باخدایی میگذرد پر از عشق، پر از معرفت و پر از بخشش...
قصه نمیخواهم، آیهای بخوان...
m.gh.t
ببین! شنهای ساحل موجها را به هوای نرمینه ی لمس رد پای تو تاب میکنند تا بیایی نقش بیافرینی...
m.gh.t
اگر هم بلغزم، هرگز نمیترسم
ریسمان خدایم پوسیده نیست...
چڪاوڪ
او که هیچ! تمام دنیا هم تو را زیر پا بگذارند،
مبادا مثل آنها شوی!...
خوب بمان..
نکند خیال خامی در سر بپرورند که مهمترین داراییات را له کردهاند...
هرگز! اعتقاداتت را زیر پایشان جا مگذار...
چڪاوڪ
اگر آدمها تو را در گوشهی پرت این مزرعه رها کردهاند مبادا غمگین باشی! اگر تو را ترک کردهاند مبادا غمگین باشی! گاهی ماندن بسیار اندوهناکتر از رفتن میشود، آنجا که آدمها عوض میشوند...
هنرمند هنردوست
خدایا عشق را، سرزمین قلبم را، دیار وفا را، "تو"حقیقت بخشیدی و
من" تو" را برای قلب خودم یک "تو" تفسیر کردهام با یک عالمه معنی...
هنرمند هنردوست
برای دل من "تو" نه به میهمانی آمدهای و نه مسافر چند روزهای،
هنرمند هنردوست
خدایا با تو ملالی نیست، "بهجز"هم ندارد...
وجودت را شکر...
هنرمند هنردوست
او که هیچ! تمام دنیا هم تو را زیر پا بگذارند،
مبادا مثل آنها شوی!...
خوب بمان..
هنرمند هنردوست
مردمی که زمان عصبانیت میخندند و موقعی که باید بخندند عصبانی میشوند، به من میگویند غیرعادی!
زمان رفتن میمانند و زمان ماندن غیبشان میزند به من میگویند عجیبوغریب!
مردمی که زمان سکوت کردن داد میزنند و زمان فریاد زدن سکوت میکنند به من میگویند غیرعادی!
شما را به خدا! من غیرعادیتر از شما نیستم...
هنرمند هنردوست
باز هوایم پر شد از شوق هوایت...
هنرمند هنردوست
با تو من، من میشوم...
هنرمند هنردوست
میخواهم برایت از سرگردانی این روزها بگویم...
نمیدانم تا کجای جادههای باورت پای خیالم میکشد!...
نمیدانم از متروکهای که ساختهای، دری، پنجرهای، حتی روزنهای، میل ساختنت نیست؟!
ای غریبه کجای این سردرگمی جاماندهای؟؟؟
بیا خودت را بردار و ببر... جاده را بند آوردهای...
خیلی وقت است خودت را جاگذاشتهای...
باتوام! در هجوم خیل ممتد گامها پسازاین تو را با چه ردی خواهند شناخت؟
کاربر ۵۳۲۷۸۵۳
به او بگو اگر روزی پشیمان شد، به سراغ من نیاید، هرکجا دلش شکست، یک شاخه مینا بکارد، باد که بیاید، هوای دلم بهار میشود...
mahsa
خستهام... آری از ندیدن!...
در شب زیستن، در این تاریکی زندگی کردن و روزها مرده گی، دمار از روزگار آدم درمیآورد...
میخواهم شبها آسوده بخوابم...
mahsa
ای اسطورهی ماندنهای بیانتها، به آنانی که بیدلیل رفتند، بگو:
ارزنی بودونبودشان غمی بر روی دل جا نگذاشت...
خدای من در بودونبودشان خدایی میکند...
...
بروید!
تا جای کینه عشق برویَد در دل...
ارزش دل به محبت باشد، دلم بیارزش نکنید!...
nu_amin_mi
از واقعیت برایم بگو... واقعیت هرروز من باخدایی میگذرد پر از عشق، پر از معرفت و پر از بخشش...
قصه نمیخواهم، آیهای بخوان...
zeze26
حجم
۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
قیمت:
رایگان