بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قرص های کاغذی شهر سنگی | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب قرص های کاغذی شهر سنگی

بریده‌هایی از کتاب قرص های کاغذی شهر سنگی

انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۳۶ رأی
۳٫۸
(۳۶)
بی‌خیال این واژه‌های ادبی که جز احترام اجباری چیزی به همراه ندارند و هرگز معنای نگاه را نمی‌رسانند!...چه فایده که سرزمین نگاه تو به چشمان من راه ندارد، از پشت فرسنگ‌ها فاصله و این عینک دودی تو!... چه میگویم! شاید شما خطاب کنم شمارا... این عادت لعنتی که نمی‌شود ترکش کرد! تقصیر من نیست، همیشه یادم داده‌اند: تو نه، شما! اما صمیمانه در دل نگه می‌دارم تو را... و تو هیچ‌گاه نخواهی فهمید چند بار در دلم تو را با اسم کوچکت خواندم! و چند قصه را با تو تمام کردم و چند قصه را ناتمام!... قصه‌هایی که نخواندی از پشت عینک دودی‌ات!...و مرا، مرا که هرگز ندیدی... دوست داشتم بدانم مرا از پشت عینک دودی‌ات چه رنگی می‌بینی؟
1073
می‌مانم... گرچه تنها!... و من می‌سازم شهر ویران‌شده‌ام را... تا همه برگردند، بشکنند قایق را، تا دگر با من نگویی شعرِ رفتن... تا بسازیم از نو آنچه ویران‌شده را... خواهم ماند، خواهم ساخت...
_SOMEONE_
از این شهر بریده‌ام...
_SOMEONE_
انگار دلم را پرت کرده باشم کنج پستو، یک پارچه‌ی سفید رویش کشیده باشم، جمعه به جمعه نه! زخم خاطرات روز و شب نمی‌شناسد! مدام فاتحه می‌خوانم...
_SOMEONE_
از واقعیت برایم بگو... واقعیت هرروز من باخدایی می‌گذرد پر از عشق، پر از معرفت و پر از بخشش... قصه نمی‌خواهم، آیه‌ای بخوان...
_SOMEONE_
در شب زیستن، در این تاریکی زندگی کردن و روزها مرده گی، دمار از روزگار آدم درمی‌آورد...
Setayesh
مگر همیشه همه‌چیز باید همانطورباشد که عادتمان داده‌اند؟ بیا خورشید را صورتی کنیم، آن‌وقت زیاد که زیرش بایستیم، خسته هم که شویم، فوقش گوشه‌ی لپ‌هایمان بنفش می‌شود... یا رنگین‌کمان را فقط و فقط نارنجی! شاید بعضی‌ها دست از هفت‌خط بودنشان بردارند! اما دست به گل‌های مینا نزنیم، مینا همیشه همان‌طور که هست خوبست...
لیندا
ای اسطوره‌ی ماندن‌های بی‌انتها، به آنانی که بی‌دلیل رفتند، بگو: ارزنی بودونبودشان غمی بر روی دل جا نگذاشت... خدای من در بودونبودشان خدایی می‌کند...
هنرمند هنردوست
آی غریبه عینکت را بردار... بگذار ببینم چه قدر شبیه آشنای خیالی منی؟
maryam
گاهی دنیایم آن‌قدر کوچک می‌شود که صدای تیک‌تاک ساعت، پتکی می‌شود به سنگینی یک‌لحظه انتظار!...
hassan fatemi
آدم‌ها می‌شکنند!...حرمت را، غرور را... آه مترسک! نمی‌دانم باورت می‌شود یا نه؟ همدیگر را!...آن‌قدر بلند که گاهی صدای قلبم را دیگر نمی‌شنوم!
hassan fatemi
غیر از خدا هیچکی نبود دلم عجیب گرفته! هزار قصه‌ی مادربزرگ هم بی اثرست!!! چه فایده وقتی کلاغ قصه‌هایش هیچ‌گاه به خانه نمی‌رسد؟! قصه نمی‌خواهم، خوابم نمی‌آید، رویا را پیش نکش!!! آن‌قدر بزرگ‌شده‌ام که بدانم غیر از خدا هیچ‌کس نبوده... از واقعیت برایم بگو... واقعیت هرروز من باخدایی می‌گذرد پر از عشق، پر از معرفت و پر از بخشش...
لیندا
تا کجاها می‌دهی آرزویت را به دست بادها؟ قید چیزی را نزن، خون می‌کنی عالم را... ریشه‌کن، محکم بمان، به مَلَک نشان بده معنای یک آدم را... و چه قدر گاهی ساده می‌شوی تو!!!...
PARSA
دیگر هیچ‌چیز مثل اولش نمی‌شود
_SOMEONE_
میان این آدم‌ها همیشه چندنفری شیرینی حقیقت را باور دارند... همیشه چندنفری سکوتت را با لبخند پاسخ می‌دهند... همیشه چندنفری فقط هستند، حضور دارند تا قلب تو آرام بتپد، شاید دور باشند، گاهی حتی نمی‌دانی هستند، اما همیشه چندنفری هستند...
_SOMEONE_
خدایت چون همیشه عاشق است و خدایت چون همیشه عاشق است...
~sahar~
به نام خداوند مهربان و من به هزاران تعبیر تمام اتفاقات جهان را خوب پنداشته ام... چرا که تو همیشه خوبِ روزگاری... خدای مهربان من...
~sahar~
گهگاه صدای زمزمه‌ای می‌شنوم، به گمانم فاتحه‌ام را می‌خوانند!...
m.gh.t
تو بگو با تکه‌تکه قلب خود:  شکر خالق ذره‌ای عوض نشد هر چه من عوض شدم
هنرمند هنردوست
گر که ظلم بر من شود من یقیناً می‌روم... گر نسازم می‌روم...
جو مارچ

حجم

۶۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۷ صفحه

حجم

۶۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۷ صفحه

قیمت:
رایگان