بریدههایی از کتاب قرص های کاغذی شهر سنگی
۳٫۸
(۳۶)
نمیخواهم سادهلوحانه باور کنم سلام همیشه یعنی سلامتی...
نمیخواهم سادهلوحانه ادای بیتفاوتها را در بیاورم...
روزی به شما خواهم گفت، ماندن دلیل فراموش کردن نیست، ماندن که همیشه دلیلش خواستن نیست... و البته آرام بودن به خاطر آرامش...
فــــــــــائزه
تو بگو میمانم، تو بگو میسازم، شهر خود را به چه زیبایی...
پر ز نیلوفر آبی، شاخهی پیچک و یاس...
جو مارچ
بعضی چیزها را نباید هرگز کنار گذاشت... گاهی چیزهایی تو را یاد روزهایی میاندازند که نباید فراموش کنی...
گاهی باید از چشم دیگران افتاد تا از جایی بلند سقوط نکرد...
nu_amin_mi
و تو ایکاش بدانی تلخ نیست، نه حقیقت تلخ است و نه آغازُ نه پایان...
جو مارچ
فنجان چای با خاطراتی که هم میخورند...
طاقتم که طاق میشود، فنجان را سر میکشم و بهیکباره تمام خاطرات در رگ و ریشههای من...
خاطرات تلخی که یک قند حرامشان میشود...
جو مارچ
بعضی چیزها را نباید هرگز کنار گذاشت... گاهی چیزهایی تو را یاد روزهایی میاندازند که نباید فراموش کنی...
🌸فطرس🌸
ای عزیز روزهای پرفراز زندگی، تو توکل را کجای ماجرا گمکردهای؟
هیما
تو همان باش که باید باشی، نکند عوض شوی فردا تو را نشناسم!
تو همان باش که باید باشی...
تو به عشق خالقت عشق بورز... چه توقع داری از زمینی دلها؟...
تو همان باش که باید باشی...
سیل اشکت را بریز، اندکی سبک شوی...
گرچه شاید تو به مقصد نرسیدی اما، به همین شاخهی سرسبز امید، این تو را بس که مسیرت پیداست...
میرسی آخر، کمی حوصله کن... رد پا را تو بگیر، میرسی به انتها...
نکند عوض شوی!...
;narges
راستش را بخواهی هیچ نمیشناسمت... نشانی از خود بده...
تمام تصویر مبهم امروزت دلش برای آنچه بودی تنگ است... نشانی، اثری از خودت جا بگذار...
نمیدانم این انگ غریبی را اثرانگشتت تاب تحمل دارد؟؟؟ نمیدانم!...
آمدی، یخ بستی در انجماد این دروغ بی باوری...
تنها لاشهات را باوری شوم به کنج این متروکه کشاند...
و تو اما جاده را به کدامین جرم تخطئه میکنی؟؟؟
خطوط جاده را نفرین نکن، هزاران تابلو توقف ممنوع میخواهند از تو بگیرند کرختی جسمت را
اما... تو چرا از میان تابلوها دور بزن را نشانه میروی؟...
;narges
هوای هجرت دارد دل من، به آنجا که دوباره باران را دوست داشته باشم و تن شهر تنها عطرآگین بوی یاس و حتماً مینا باشد و بس! بوی هیچ عطری خاطره نسازد...
◉『𝑯𝒊𝒗𝒂』◉
رفتنت را باور نکردهام...
donya Ahmadi
مگر نمیدانی؟ نمیدانی که سالهاست بر این باورند که حقیقت تلخ است؟!...
تو باور نکن! آدمها عمری را باختهاند!
◉『𝑯𝒊𝒗𝒂』◉
چه قدر خوبست، ما اینجا کلی غریبهایم...
Ftm.shf
دل من آرام گیر، چه کسی قدر تو را میداند؟
به همین شاخهی خشکیدهی بید هیچکسی...
دل من آرام باش، به هراندازه شکستی کافی است، دمی آرام باش...
نم چشمان تو را چه کسی دیده؟ بگو!...
به همین شاخهی خشکیدهی بید هیچکسی...
حیف از توای دل من! حیف از این عشق! چه شنیدی جز گله؟
به همین شاخهی خشکیدهی بید هیچِ هیچ...
و که میداند چه هست معنای هیچ؟؟؟...
چه کسی جز دل من میداند؟! به همین شاخهی خشکیدهی بید هیچکسی...
:)
شاید شعرها قرصهای سفید کاغذی باشند برای تسکین درد دلها...
باشد که هر ورق کلام آشنایی باشد برای مخاطب خاص خودش...
:)
گاهی مهم نیست که آدمها تو را نمیفهمند، تو باید پای قول و قرارت بمانی...
:)
من هم گاهی دوست دارم مترسک باشم...
دوام آوردن میان این آدمهای دروغین که نقاب تو را بیشتر دوست میدارند، سخت است!
داریوش
ای اسطورهی ماندنهای بیانتها، به آنانی که بیدلیل رفتند، بگو:
ارزنی بودونبودشان غمی بر روی دل جا نگذاشت...
خدای من در بودونبودشان خدایی میکند...
...
بروید!
تا جای کینه عشق برویَد در دل...
ارزش دل به محبت باشد، دلم بیارزش نکنید!...
داریوش
نم چشمان تو را چه کسی دیده؟ بگو!...
به همین شاخهی خشکیدهی بید هیچکسی...
helya.B
مردمی که زمان عصبانیت میخندند و موقعی که باید بخندند عصبانی میشوند، به من میگویند غیرعادی!
زمان رفتن میمانند و زمان ماندن غیبشان میزند به من میگویند عجیبوغریب!
مردمی که زمان سکوت کردن داد میزنند و زمان فریاد زدن سکوت میکنند به من میگویند غیرعادی!
شما را به خدا! من غیرعادیتر از شما نیستم...
helya.B
حجم
۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
قیمت:
رایگان