بریدههایی از کتاب در پایتخت فراموشی
۳٫۹
(۲۸)
چند جوان محجوب که مهارتهای فیلمسازی را در تهران و اغلب با مساعدت «نادر طالبزاده» آموختهاند، حال اینجا خود سرگرم کار تولیدند و از شبکههای مختلف در ایران و افغانستان سفارش میگیرند. امکاناتی اندک دارند و همتی بزرگ. میگویند: محسن مخملباف هم با دخترش، سمیرا در کابل بودهاند و به آنها نیز سری زدهاند. بنا میشود من و بهروز افخمی نیز تا آنجا که کاری از ما ساخته است، کمکشان کنیم. در دل یاد نادر طالبزاده را میکنم و به پشتکار و دوراندیشی آرام و به دور از هیاهوی او آفرین میگویم. بذرهای هنری او حالا کیلومترها دورتر از «باغ فردوس» تجریش، در یکی از محلات فقیرنشین کابل، جوانه زده است. زنده باشی نادر!
صدف
دکتر «عبدالسمیع حامد» شاعر خوشذوق افغان چه زیبا وصف آن قربانیان و آن جنگها و این رهبران را در یک دوبیتی زیبا آورده است:
دو عسگر (= سرباز) مانده در بین دو سنگر
دو رهبر خفته در روی دو بستر
دو رهبر پشت میز صلح و خندان
دو بیرق بر سر گور دو عسگر
ghased ruzan abri
چه آرزوهایی که زیر این آسمان تکهتکه و مدفون شدند.
مصطفی سیدزاده
در سفری که با «رضا برجی» به افغانستان رفته بودم، راهنمای ما به هرکس که میخواست ما را معرفی کند میگفت:
ـ ای دوتا مرتکه از اران (=ایران) آمدن. ژورنالیست (=خبرنگار) استند!
علیرضا
میهماندار افغانی هواپیما میآید و از ما میخواهد صندلیها را ترک کرده و به سالن عمومی هواپیما برویم. علت را که میپرسیم خیلی صادقانه و بیتکلف میگوید:
ـ این قسمت از برای میهمانان است. از برای کسانی است که کمتر (= مقداری) شخصیت دارند...
و من غش میکنم از خنده. به بهروز میگویم بلند شو بیشخصیت
علیرضا
یکی از مشکلات جمهوری اسلامی ایران با بزرگواران افغانی، رنگین بودن سیاست ما در قبال آنها بوده است، بدین معنی که بدبختانه طی سالهای متوالی، مسؤولان بزرگوار امور افغانستان در ایران، هزار و یک نوع استراتژی در قبال گروههای افغانی داشتهاند و لذا آنها حتی تا امروز سر در گم ماندهاند که تهران بالاخره دوست آنهاست یا دشمنشان! هرگز هم به ما از در اعتماد ننگریستهاند. حق هم دارند!
ۅصـــــاݪ
ما دو باره شهر خوده جور میکنیم. همه افغانها از سرتاسر جهان میآیند و کابله آباد میکنند!
و من بلند میگویم؛ انشاءالله! در حالی که در دل به این حرف خودم و او چندان امیدی ندارم. از جنگهای در راه، از تعصبات، از طالبان میترسم.
مصطفی سیدزاده
و میخواهد از داخل هواپیما فیلم بگیرد که طرف هم میزند توی ذوقش:
ـ هو بیادر! بسیار ببخش! منع است!
علیرضا
باز هم با صمیمیت و احترام با من مواجه شود و به دیگران معرفیام کرد؛ جعفریان صاحب، اندیوال (=رفیق) آمر صاحب و جانباز افغانستان است. پای از اییا (=ایشان) در مُلک (=مملکت) ما شهید (=مجروح) شده است.
علیرضا
حجم
۱۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
حجم
۱۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
قیمت:
۷۳,۰۰۰
۳۶,۵۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد