بریده‌هایی از کتاب با یک چرا شروع کنید (خلاصه کتاب)

مدیران همواره براساس فرضیاتی که ساخته و پرداخته ذهن خودشان است تا به حال دوام آورده‌اند.

مدیران شرکت‌های خودروسازی آمریکا برای اینکه بیشتر با نحوه کار ژاپنی‌های در این صنعت آشنا شوند، به آن کشور سفر کردند تا از نزدیک خط تولید آن‌ها را بررسی کنند. آمریکایی‌ها متوجه شدند که همه مراحل کار دو کشور شبیه به هم است، اما یک تفاوت کوچک وجود دارد. در آمریکا کارکنان خط تولید با چکش روی لبه‌های در می‌زنند و این باعث می‌شود که از چفت شدن در اطمینان داشته باشند. اما در ژاپن این اقدام انجام نمی‌شود. مدیران آمریکایی سوال کردند که از کجا متوجه می‌شوید که درها با هم چفت می‌شوند؟ ژاپنی‌ها گفتند: در هنگام طراحی دقت می‌کنیم که همه درها با هم همخوانی داشته باشند. آن‌ها از مهندسی در ابتدای طراحی استفاده می‌کردند و در نهایت اطمینان، کار مهندسی شده را در کارخانه به اجرا درمی‌آوردند. از این رو اگر متوجه می‌شدند که اختلالی وجود دارد، می‌دانستند که ایراد از طراحی ابتدایی کار است. وقتی که مدیران درهای آمریکایی را با درهای ژاپنی مقایسه کردند، متوجه شدند که کیفیت درهای ژاپنی بهتر است و حتی در تصادفات هم سالم‌تر می‌مانند

افکار ما می‌تواند همه چیز را خراب کند.

دوستی دارم که به سرمایه‌گذاری در بازار سهام علاقه‌مند است. او با تحلیل‌هایی که انجام می‌دهد، گاهی سود می‌کند و گاهی هم متحمل ضررهای فراوانی می‌شود. هر بار که سود خوبی به دست می‌آورد، آن را مدیون انتخاب درست و تحلیل‌های حرفه‌ای خودش می‌داند. اما هر زمانی که شکست می‌خورد بازار سهام و سیاست‌هایی که وجود دارد را عامل شکست خودش قلمداد می‌کند. موفقیت او به دلیل آینده‌نگری‌اش و شکست او به دلیل بی‌بصیرتی‌اش رخ می‌داد. امکان ندارد که هر دو این موارد با هم رخ دهند.

قرار نیست همه تصمیماتی که می‌گیریم، درست از کار درآیند. معمولا تصمیم‌های نادرست ما، مشکل‌ساز نیستند. اما در برخی از مواقع می‌توانند دردسرهای بزرگی هم برای خودمان و هم برای دیگران به وجود آورند.

همه ما تقریبا مانند یکدیگر تلاش می‌کنیم. برخی افراد بدون اینکه برنامه‌ای از قبل چیده باشند خودشان را به دست سرنوشت می‌سپارند و فقط پیش می‌روند. برخی دیگر هم که تعدادشان زیاد است، کمی برنامه‌ریزی انجام می‌دهند تا به اطلاعات اندکی دسترسی داشته باشند. مثلا در نظرسنجی‌های مختلف شرکت می‌کنند یا از دوستان و مشاوران خِبره کمک می‌گیرند. همه ما می‌خواهیم که با این اطلاعات، آگاهانه، تصمیمات درستی را بگیریم.

ما به شدت از فرضیه‌های مختلفی که برای خود ساخته‌ایم، تاثیر می‌گیریم و این موضوع روی رفتارها و حرف زدن ما هم خود را به خوبی نشان می‌دهد. چنین فرضیات بی‌پایه و اساسی باعث می‌شود که ما تصمیمات اشتباهی هم بگیریم.

به یک انگیزه دهنده برتر تبدیل شوید و با کمک آن دنیای متفاوتی را هم برای خودتان و هم برای دیگران بسازید.

آن‌ها همه این فداکاری‌ها را نه به خاطر اینکه مجبور هستند، بلکه به خاطر اینکه خواست حقیقی خودشان است، انجام می‌دهند.

ا وجود این انگیزه‌ها، دیگر هیچ مانعی سد راه پیروان یک رهبر نخواهد بود. آن‌ها حاضرند ناراحتی‌های مختلف، غم‌ها و دردها را به خاطر رهبر و هدفی که وجود دارد متحمل شوند اما هرگز جا نزنند.

وقتی که در دیگران انگیزه لازم را به وجود آوردید، آن وقت می‌توانید اقدامات تاریخی و بزرگی انجام دهید و برای همیشه در یادها باقی بمانید.

تاثیری که رهبران بزرگ از خود به جای می‌گذارند به هیچ عنوان قابل کپی کردن نیست.

برای اینکه رهبری تاثیرگذار باشید، لازم نیست که فرد بسیار با تجربه‌ای محسوب شوید.

کسانی هستند که تنها نام رهبر را با خود حمل می‌کنند و عملا هیچ اقدامی انجام نمی‌دهند.

هر چند او در این راه کشته شد، اما مسیری که ایجاد کرد همچنان هم وجود دارد.