بریدههایی از کتاب گاهی که از نه شنیدن می ترسیم
۳٫۹
(۱۷۰)
درست همان موقعی که حس میکنیم نفرتانگیزیم، کمکگرفتن از دیگران برایمان سخت میشود، و این تأسفبار است. آنقدر از خودمان نفرت داریم که از اینکه دیگران دوستمان داشته باشند ناامیدیم.
کنتس مونت کریستو
پیامدهای شرم در سراسر زندگیمان دیده میشود. اجازه نمیدهیم دیگران بیشازحد به ما نزدیک شوند. میترسیم اگر شخصیت حقیقی ما را بشناسند، تنها از ما متنفر شوند.
کنتس مونت کریستو
تنهاماندن بهمعنی مشکلداشتن نیست؛ تنهایی یعنی بهقدر کافی صبوربودن تا پیداشدن چیزی که واقعاً موردنظرمان است (اگر واقعاً اینطور شود). این کار نتیجهٔ تصمیم ماست، نه اینکه سزای اشتباهاتمان باشد.
کنتس مونت کریستو
واضحترین مطلب درمورد افرادی که از تنهایی میترسند این است که در انتخاب همراه خود در زندگی، تصمیمات بسیار اشتباهی میگیرند. آنها بهناچار هر موردی را مناسب میبینند. جرئت ندارند برای ورود افراد به زندگیشان معیارهای مناسبی وضع کنند و روی این تأکید کنند که فرد باید بهجای صمیمیتِ صِرف، جالب هم باشد، بهجای جذابیتِ محض، تعامل با او باید چالشبرانگیز باشد، و بهجای اعتمادبهنفسِ تنها، باید رفتار غیرپرخاشگرانه هم داشته باشد.
کنتس مونت کریستو
تنها افرادی که فرصت واقعیِ یافتن فرد لایق خود را دارند کسانی هستند که بهدرستی پذیرفتهاند ممکن است همیشه تنها بمانند.
کنتس مونت کریستو
زیبایی در دیدن کسانی است که مانند ما گاهی سرگشته، ناراحت و غمگیناند، کسانی که حس میکنند زندگی روزمره سرخوشی چندانی ندارد، کسانی که چشم خود را بهروی نگرانیها و فجایع نبستهاند و ممکن است مانند ما از چیزهای ناراحتکننده و غمانگیز به گریه بیفتند.
بهسین
تردید نگرانکنندهای که افراد در روز ازدواج با آن روبهرو میشوند، با گذشت چند سال، تبدیل میشود به عاملی برای ناامیدی ویرانی ذهنی.
Mahsa Sadooghi
قضاوت درمورد اینکه چهکسی یا چهچیزی زیباست امری است متغیر، و گاهی این تغییر بسیار اساسی است. شاید بعضی مصادیق زیبایی در دورهای در دورهٔ دیگری جزو نازیباییها محسوب شود. شاید شخص مثالزدنی و مسحورکنندهٔ یک قرنِ خاص در نسل بعد با بیاعتنایی روبهرو شود. این مسئله احتمال عجیبی را پیش میکشد: شاید برخلاف آنچه از این چند تعریف فعلیِ غیرمنصفانه، عجولانه و دمدستی از زیبایی میفهمیم، آنقدرها هم «زشت»، «ناخوشایند»، یا «چاق» نباشیم.
احسان رضاپور
منتقد برای ابعاد روانی ما حدودی قائل میشود و اگر بحث به آن حدود کشیده شود، دیگر ادامه نمیدهد. اما دشمن از یک اختلافنظر کوچک هم بهانهای میسازد برای زیرسؤالبردن کامل حق وجود ما!
Negin
همهٔ ما به تصویر نفرتانگیزی که از خودمان ساختهایم دسترسی داریم: مجموعهای از معیوبترین، ناقصترین، شرمآورترین، و ضعیفترین بخشهای شخصیتمان.
هروقت دیگران به ما نه میگویند دقیقاً همین تصویر از خودمان پیش چشممان میآید و ما را درگیر میکند
Negin
تا وقتی چیزهای مقابلمان با مهارت، زرقوبرق و قدرت کافی به ما نشان داده نشوند، ارزششان برایمان واضح نمیشود.
Negin
نگرانیِ ما دربارهٔ اینکه ظاهر قابلقبولی داریم یا خیر به یک معیار گیجکننده و وسواسگونه وابسته است: اندازهٔ دور کمرمان. فرهنگ عصر ما اعتبار اخلاقی بهتآوری برای لاغری قائل است.
Negin
شاید زندگی با فرد نامناسب تقریباً تحملپذیر بهنظر برسد، ولی با گذشت زمان این فرد به سنگریزهای در کفش شما تبدیل خواهد شد و این «خطای ناچیز» هیچ فرقی با گیرافتادن در وضعیتی «کاملاً وحشتناک» نخواهد داشت.
Negin
واقعیت این است که زیبایی همیشه متنوعتر از چیزی است که یک جامعه یا عصر خاص قدرت پذیرشش را دارد. زیبایی هم مثل شادی انواعی دارد: زیبایی کمرِ باریک، زیبایی کف پای صاف، زیبایی موجود در غم، زیبایی موجود در شیطنت، زیبایی کسانی که چانهٔ عقبرفتهای دارند و زیبایی آنها که لپ دارند. بااینهمه اصلاً «متوجه» این موارد نیستیم.
اگر آدمها در تمام دورهها در دیدن این زیباییها مشکل دارند، بهاینخاطر است که تا وقتی چیزهای مقابلمان با مهارت، زرقوبرق و قدرت کافی به ما نشان داده نشوند، ارزششان برایمان واضح نمیشود. نگاهمان بدون توجهِ کافی است. میتوانیم هنر را وسیلهای در نظر بگیریم که با استفاده از اعتبار و استعداد فنی خود در طول تاریخ، خود را وقف بازکردن چشمان تماشاگرانش به انواع زیبایی و جذابیتی کرده که در غیر این صورت نادیده گرفته میشدند.
کاربر ۸۷۰۷۰۸
کینگزلی ایمیس در توصیفی تند، بدنش را «ابلهی» دانست که به او زنجیر شده است. بهپیروی از او، شاید ما هم بتوانیم ظاهر خود را بازیگری بیمزه و مسخره بدانیم که معلوم نیست کدام آژانس بازیگریِ بدذاتی تصمیم گرفته ما را به او زنجیر کند. پس مجبور نیستیم هیچ لطف یا وفاداری خاصی به او داشته باشیم. مثل این است که بدنمان را خودرویی بدانیم که فرصت انتخاب دقیقش را نداشتهایم و نتوانستهایم به چیزی که لایقش هستیم برسیم، و درعوض، جهان ما را با گستاخی در یک تاکسی انداخته.
این نافرمانی به آزادی و سرخوشی منتهی میشود. دیگر لازم نیست نگران باشیم که با ظاهرمان متفاوتیم، بلکه مطمئنیم که اینطور است.
کاربر ۸۷۰۷۰۸
ذهن ما عادت دارد ضعف را بخشی اضافه و عجیب حساب کند و، درعینحال، فقط قدرت را ببیند و آن را بخش ضروری بداند، ولی درواقع ضعف هم بخشی از قدرت است.
setareh
اولین گناه کسانی که باعث شدند دچار حس شرمساری شویم کشف خطاهایمان نبود؛ فراموشکردن بدیِ خودشان بود و بعد، اینکه به خود جرئت دادند ما را بهخاطر بدیمان سرزنش کنند
Javad Azar
تا وقتی کسی از درون در عذاب نباشد، برای بیرحمیکردن در حق دیگران انگیزهٔ کافی ندارد.
agooman
نمیتوان این را بهراحتی پذیرفت که کسانی که در بچگی ما را دوست داشتهاند میتوانند به ما حسادت کنند، بهخصوص وقتی بدانیم آنها از بیشتر جهات، خود را وقف ما کردهاند. باوجوداین، والدین میتوانند از زندگی خود حسرتهایی به دل داشته باشند و از این بترسند که دیگران، حتی فرزندانشان، نادیدهشان بگیرند یا کوچک بشمارندشان.
eli
یا وقتی با کسی که دوستش داریم رابطه داریم، ممکن است او را با اتهامهای بیجا و تکراری، یا با بروز خشم آزار دهیم. انگار وقتی خسته و دلسردیم، حاضریم روزمان را خراب کنیم. طرف مقابل هم لابد مجبور است ما را تنها بگذارد. درست است که هنوز با ما همدردی میکند، ولی نمیتواند این حد از بدگمانی و اغراق را بپذیرد.
eli
حجم
۸۱۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۸۱۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
قیمت:
۱۰,۵۰۰
۵,۲۵۰۵۰%
تومان