همدرد بودن شاید بزرگترین حلقهی اتصال و ارتباط دو انسان باشد.
کاربر ۴۱۸۱۵۱۰
همدرد بودن شاید بزرگترین حلقهی اتصال و ارتباط دو انسان باشد.
BookishFateme
زندگی پُر از اجبار است. به آدم زور میگوید.
در این جبر تفاوتی بین زندگی با مرگ نمیبینم. هر دو اختیار را از ما سلب میکنند. هر دو راهشان را میروند و هیچگاه صبر نمیکنند. از ما اجازه نمیگیرند کِی حرکت کنند و کِی از حرکت باز ایستند. دو قطب جبار و دردناکی که وجود ما را بالاوپایین میکنند. حقیقت تلخی که در دستانش بیاختیار و بیانتخاب، اینطرف و آنطرف کشیده میشویم.
BookishFateme
سپهر هیچوقت حسنگارهایم را دوست نداشت. میگفت تعبیر زیبایی وجود ندارد که قبلاً به تصویر کشیده نشده باشد. درست. من برای تولد تعبیری جدید حسنگاری نمیکردم یا برای افزودن حسنگاری به بینهایت حسنگار تولیدشده. فقط برای خودم بود. برای لذت خلق کردن. برای بیرون ریختن حرفهایی که بیشکل و بیسروسامان در دلم انباشته میشد. برای تجسم بخشیدن به مفهوم زیبایی که گاه بین من و او وجود داشت و ابعاد بزرگش، توان کامل دیده شدنش را به ما نمیداد. تابهحال جز حسنگار و گزارشهای کاری، چیزی ننوشتهام، اما حالا باید از زندگیام بنویسم. نمیدانم چهطور میشود از زندگی نوشت، وقتی مرگ از درودیوار شهر آویزان است و هر لحظه، هر جایی پیدایش میشود. نوشتن برایم غیرممکن است؛ حالا که مرگ بیشتر عزیزانم را برای همیشه از من دور کرده است. حالا که مرگ ابعاد جدیدتری از عشق را بر من نمایانده است. بعد دردناک و تسکینناپذیر فقدان و جدایی.
BookishFateme