بریده‌هایی از کتاب ابر مغز

ما هميشه از حقيقت گريزانيم.

گذران عمر در مسير معنويت مي‌تواند عميقاً رضايت‌بخش باشد، ولي عده‌ي معدودي از افراد جوينده‌هايي راستين محسوب مي‌شوند.

ما از طريق خودآگاهي مي‌توانيم احساسات ديگران را درك كنيم. درك احساس شادي يا رنج مردم، كار عجيبي نيست.

اگر مسير درست را پيدا كنيد، اسطوره مي‌تواند به واقعيت تبديل شود.

تنها از طريق خودسازي مي‌توانيد به خودتان ثابت كنيد پيروزي بر درد امكان‌پذير است و زندگي بي‌رحم نيست.

موفقيت زماني رخ مي‌دهد كه مردم در كنار هم عمل مي‌كنند و شكست، زماني كه تنها عمل مي‌كنند.

اولين قانون در مورد مغزتان اين است كه هميشه در حال استراق سمع افكار شماست. و در حالي كه گوش مي‌كند فرامي‌گيرد. اگر درباره‌ي محدوديت به آن بياموزيد، مغزتان محدود مي‌شود. ولي اگر كار عكس را انجام دهيد چه اتفاقي رخ خواهد داد؟ اگر نامحدود بودن را به مغزتان ياد بدهيد چه خواهد شد؟

براي خلق عصر طلايي مغزتان، بايد از موهبتي كه طبيعت به شما عطا كرده به‌نحوي جديد استفاده كنيد. اين تعداد نورون‌ها يا نوعي جادو در ماده‌ي خاكستري درون سرتان نيست كه زندگي شما را پرشورتر، الهام‌بخش‌تر و موفق‌تر مي‌سازد. ژن‌ها هم نقش خود را ايفا مي‌كنند. ولي ژن‌هاي شما هم مانند ساير بخش‌هاي مغزتان پويا هستند. شما هر روز به توفان ناشي از آتش‌سوزي فعاليت‌هاي الكتريكي و شيميايي‌اي كه در محيط مغزتان رخ مي‌دهد قدم مي‌گذاريد. شما در آن واحد رهبر، ابداع‌كننده، معلم و كاربرِ مغزتان هستيد.