بریدههایی از کتاب مثل بیروت بود
۴٫۴
(۲۳۶)
وقتی که ذهن مسموم شد دیگه فقط چیزی رو بالا میآره که ما به خوردش دادیم. این معادله قبلاً تو سوریه جواب داده پس توی ایران هم جواب میده؛ شاید با تأخیر، اما بالأخره جواب میده. این بار رژیم نمیتونه از دامی که براش پهن کردیم سالم بیرون بیاد. خلاصه که این تو بمیری از اون تو بمیریها نیست.
fa,3in
لبخند آزاردهندهاش را کش آورد و گفت:
این نسلْ نسل رسانه و اینترنته. میدونی چند تا مسئول، بازیگر، نویسنده، شاعر، خواننده و فوتبالیست توی خود کشور ایران دارن به طور مستقیم و غیرمستقیم برای تحقق اهداف ما و رهایی خلق با ما همکاری میکنن؟ فکر کردی جریانسازیهای به قول شما ضدنظام و ضدمذهبی که از طریق بعضی مسئولین و سلبریتیها صورت میگیره اتفاقیه؟ بعضیهاشون مثل خانمیا آقایبه طور مستقیم از ما دستمزدهای هنگفت دریافت میکنن تا محتوای مد نظرمون رو خوراک ذهن طرفدارهاشون کنن؛ هیچ کاری هم به راست و دروغ اخباری که بهشون میدیم ندارن، اونها فقط پولشون رو میگیرن. سربازهای ما همهجا هستن.
fa,3in
مجاهدین هم دنبال رهایی خلق ناآگاه از چنگ رژیم آخوندی ایران؛ ایرانی که مردمش عین هوای بهار غیرقابل پیشبینیاند. پس پروژهٔ ایجاد بدبینی به جلادهای نظام یعنی سپاه کلید خورد و تو شدی یک تیر برای چندین نشون.
fa,3in
مجاهدین هم دنبال رهایی خلق ناآگاه از چنگ رژیم آخوندی ایران؛ ایرانی که مردمش عین هوای بهار غیرقابل پیشبینیاند. پس پروژهٔ ایجاد بدبینی به جلادهای نظام یعنی سپاه کلید خورد و تو شدی یک تیر برای چندین نشون.
fa,3in
میدونی چند تا مسئول، بازیگر، نویسنده، شاعر، خواننده و فوتبالیست توی خود کشور ایران دارن به طور مستقیم و غیرمستقیم برای تحقق اهداف ما و رهایی خلق با ما همکاری میکنن؟ فکر کردی جریانسازیهای به قول شما ضدنظام و ضدمذهبی که از طریق بعضی مسئولین و سلبریتیها صورت میگیره اتفاقیه؟ بعضیهاشون مثل خانمیا آقایبه طور مستقیم از ما دستمزدهای هنگفت دریافت میکنن تا محتوای مد نظرمون رو خوراک ذهن طرفدارهاشون کنن؛ هیچ کاری هم به راست و دروغ اخباری که بهشون میدیم ندارن، اونها فقط پولشون رو میگیرن.
roza
الحق که سیاست، فرزند زنی بدکاره است که برای عافیت خودش از هیچ ستمی دریغ نمیکند.
زهره
حاجبابا همیشه میگفت: «سفیدی موهای کنار شقیقه یعنی احوال دلت پر از وصل و پینهست. یعنی دنیا تا تونسته توی مشتش فشارت داده. یعنی توی اوج جوانی از بس کمرت شکسته پیر شدی.»
زهره
یه ایرانی عادی، هر چقدر هم که از اوضاع مملکتش شاکی باشه، اینجوری به جون هموطنش نمیافته و تیکهپارهاش نمیکنه.
مهسا
پدر همیشه میگفت این دست آشوب و آشوبگران بیرحم خودی نیستند؛ لیدر دارند و آموزش دیدهاند و با برنامهریزی از نقاط مختلف و آن طرف مرزها دور هم جمع میشوند تا به نام مردم آتش بزنند به جان ملت.
مهسا
پدربزرگ راست میگفت؛ گاهی آدمها یکشبه پیر میشوند. من یکشبه مردم.
حوری
عموی دانیال، نادر، یکی از مقامهای ارشد سازمان منافقینه که در کنار اتفاقات مربوط به فلش و انجام مأموریت برای استخبارات عربستان، نقش پررنگی در عملی کردن دستورات موساد و ام. آی.سیکس توی اغتشاشات فعلی ایران داره. اگه ما بتونیم نادر رو دستگیر کنیم، به سرشاخههای مهمی از موساد و ام.آی.سیکس در داخل کشور میرسیم.
هدیه
این دنیای مجازی هم خیلی خوبه ها! از اینور ما تولید میکنیم، از اونور یه عده با چشمهای بسته نشخوار میکنن. اصلاً شهر هرتی که میگن، همین دنیای مجازیه. کی به کیه؟ با لطف مسئولینی که پشت در سفارتخونههای خاص تربیت شدن، این ملت اونقدر خسته و عصبی هستن که واسهشون مهم نیست خبر خیانت یه آقازاده راسته یا دروغ. فقط اگه دستشون بهت برسه، عین قصاب، گوشت تنت رو رشتهرشته میکنن. حالا به فرض محالم که ثابت شه تو بیگناهی؛ دیگه کی باور میکنه؟! این روزها، مردم دوست دارن بد بودن بالا دستیهاشون رو باور کنن، نه خوب بودنشون رو.
شهید زهره بنیانیان
هیچ غلطی نمیتونید بکنید! حکایت این کشور حکایت عراق و افغانستان و سوریه نیست. به مو میرسه اما پاره نمیشه. حناتون پیش این مردم رنگی نداره. بعد از این همه سال هنوز نفهمیدین؟!
135!
از شنیدن نامهایی که گفت متعجب شدم؛ افرادی سرشناس در دنیای هنر و سیاست بودند. حالا دلیل آن بچهزاییها در بلاد اجنبی و حرفهای معنادار را میفهمیدم؛ پس آنها سربازان گمنام دشمن بودند و بندهٔ پول، اما به چه قیمتی؟
135!
راست میگفت؛ اینجا سوریه نبود و این ملت سرد و گرم روزگار را چشیده بودند.
135!
ایستاد. کوله را روی دوشش انداخت. نگاهی به چشمانم کرد.
میگن یه میمون رو با بچهاش انداختن تو قفس، بعد زیر قفس آتش روشن کردن و گذاشتن کف قفس حسابی داغ شه. اولش میمونه، بچهش رو روی دست گرفت و هی این پا و اون پا کرد. تا اینکه داغی به جایی رسید که دیگه قابل تحمل نبود. میمونه هم بچهاش رو گذاشت کف قفس و روش ایستاد. زهراخانم، حکایت من و آقازادههای خارجنشینی شبیه به من حکایت همون بچه میمون بیچارهست.
سادات
اونوقت تو این وسط چه کارهایی؟ یه جاسوس؟ یه خائن؟
کش و قوسی به چانهاش داد. تبسمی نحیف کنج لبش نشست.
یه آقازادهٔ دوتابعیتی.
این یعنی تعهد داشتن به حفظ منافع کشوری که دوستمان نبود، یعنی فاجعه.
سادات
تکتک آدمهای این مملکت، همه میدونن کی داره راست میگه و کی دروغ. همه میدونن که کیا چهارگوشهٔ سفرهٔ انقلاب رو به نام خودشون قبضه کردن. همه میدونن این گرونیها و آشوبها اتفاقی نیست. همه میدونن آقاها این طرف مرگ بر آمریکا میگن، آقازادهها اون طرف درود. همه میدونن اما مگه مهمه؟! نه... نه، تا وقتی که سندی برای اثبات دونستههاشون نداشته باشن.
سادات
آهی بلند از وجودم برخاست. زن سپیدپوش مکثی کرد.
آهی که اینقدر عمیق باشه، دلیل بزرگی داره.
سادات
خدا نوع بشر را غیرقابل پیشبینی آفریده.
hiba
حجم
۲۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
حجم
۲۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۷۰%
تومان