بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زندگی در شب | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب زندگی در شب اثر دنیس لهان

بریده‌هایی از کتاب زندگی در شب

نویسنده:دنیس لهان
انتشارات:نشر هیرمند
امتیاز:
۳.۸از ۱۰ رأی
۳٫۸
(۱۰)
«من اصلاً نمی‌دونم خدایی هست یا نه، ولی خیلی امیدوارم که باشه. و دلم می‌خواد که مهربون هم باشه. آقای کولین، به نظرتون این خیلی جالب نیست؟» جو گفت: «چرا هست.» «من فکر نمی‌کنم خدا مردم رو تا ابد داخل آتیش جهنم بکنه، اون هم به‌خاطر اون چیزی که شما گفتین، یا به‌خاطر جور دیگه‌ای اعتقاد داشتن به خودش، جوری که یه ذره با نوع اعتقاد همه فرق کنه. من اعتقاد دارم، یا می‌خوام که اعتقاد داشته باشم، خدا بدترین گناهان رو کارهایی می‌دونه که ما به اسم اون انجام می‌دیم.»
soheil.mrajabi
ما گوش کن، جدی می‌گم، من به خدا اعتقاد دارم، چون می‌خوام ایمن بمونم. اما به حرص و طمع هم اعتقاد دارم، باز چون می‌خوام ایمن بمونم.»
soheil.mrajabi
روز به روز بیشتر در این منجلاب فساد و تباهی فرو می‌رفت و آنچه توجهش را جلب می‌کرد این بود که هر بار که بخشی از وجود خود را می‌فروخت و آن را تحت عنوان مصلحت یا ضرورت توجیه می‌کرد انجام این رذالت برایش آسان‌تر می‌شد.
soheil.mrajabi
«اشتباهت همین‌جاست. دنیا می‌تونه عوض بشه، اما آدم‌ها نه. مردم همون‌طور که هستن می‌مونن.
soheil.mrajabi
مرد سرش را تکان داد و گفت: «من مخالف آدم‌های شریف نیستم. فقط متوجه شده‌ام که اون‌ها به‌ندرت چهل سالگی رو رد می‌کنن.» «گانگسترها هم همین‌طور.» جو گفت: «درست می‌گی، ولی ما تو رستوران‌های بهتری غذا می‌خوریم.»
soheil.mrajabi
همهٔ ما ترجیح می‌دیم دروغ بشنویم، چون که این برامون آسون‌تر از شنیدن حقیقته.
soheil.mrajabi
من این زندگی رو نمی‌خوام که مثل بَره سر هر ماه مرتب مالیات بپردازم و تا آخر ماه هی لیموناد واسه رئیسم درست کنم تا ببینم حقوقم رو به‌موقع می‌ده یا نه. تازه با اون هم بیام بیمهٔ عمر بخرم تا وقتی که پیر و چاق شدم من رو تو کلوب بازنشسته‌ها تو ساحل راه بدن. که تازه اون‌جا با یه مشت تن‌پرور عوضی کنار استخر بشینم، سیگار برگ دود کنم و هی از بازی اسکواش یا تحصیلات بچه‌هام حرف بزنم و قُپی بیام. آخرش هم پشت میزی توی یه دفتر بمیرم و اون دیوث‌ها قبل از این‌که کفنم خشک بشه اسمم رو از روی اون دفتر و میز پاک کنن.» دنی گفت: «اما زندگی همینه.» «نه، این یه‌جور زندگیه. تو می‌خوای طبق قوانین اون‌ها زندگی کنی؟ بفرما. اما من می‌گم قوانین اون‌ها مزخرفه. من می‌گم قانونی وجود نداره جز اون قانونی که یه مرد خودش برای زندگیش می‌گذاره.»
soheil.mrajabi
نکتهٔ جالب راجع به پدرها و پسرها اینه که تو می‌تونی تلاش کنی و یه امپراتوری بسازی، پول‌دار بشی، پادشاه بشی، رئیس‌جمهور ایالات متحده بشی، اما همیشه زیر سایهٔ پدرت می‌مونی، همیشه پسر اون خواهی بود و هیچ راهی برای فرار از این نیست.»
soheil.mrajabi
اما بدان که من برایت دعا خواهم کرد، چرا که وقتی قدرت زایل می‌شود و نیرو از میان می‌رود دعا تنها چیزی است که برای انسان می‌ماند. و من حالا قدرتی ندارم. من قادر نیستم به آن سوی دیوارهای سنگی زندان دست دراز کنم. من قادر نیستم زمان را متوقف یا کند کنم. و عجب نیست که در این لحظه حتی قدرت تکلم هم ندارم.
soheil.mrajabi

حجم

۵۱۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

حجم

۵۱۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۷۵۰
۱۴,۵۲۵
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد