بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مکتب سلیمانی | صفحه ۲ | طاقچه
۳٫۸
(۶۷)
احمد آقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد به شدت منقلب شد. بدنش می‌لرزید، گویی یک بندهٔ حقیر در مقابل یک سلطان با عظمت قرار گرفته. نماز احمد آقا آن گونه بود که ما از بزرگان دین شنیده بودیم، او در نماز عبد ذلیل در مقابل پروردگار جلیل بود. و اگر ایشان در زندگی به مراتب بالای کمال رسید، به دلیل همین افتادگی در پیشگاه پروردگار بود. در روایات ما نماز را معراج مؤمن معرفی کرده‌اند. من به نمازهای خودم که نگاه می‌کنم اثری از عروج به درگاه خدا را نمی‌بینم. اما اعتقاد قلبی من و همهٔ شاگردان احمد آقا این بود که تمام نمازهای ایشان به خصوص در این سال‌های آخر نشان از معراج داشت! یعنی هر نماز احمد آقا یک پله او را به خدا نزدیک‌تر می‌کرد.
زهره.
نَفسی تازه کردند و فرمودند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. حضرت آقای حق‌شناس مکثی کردند و ادامه دادند: من دیدم یک جوان در حال سجده است، اما نه روی زمین! بلکه بین زمین و آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است! حاج آقا حق‌شناس در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود ادامه دادند: من جلو رفتم و دیدم همین احمد آقا مشغول نماز است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت: تا زنده‌ام به کسی حرفی نزنید.
زهره.
ایشان در حدود سال ۱۳۵۰ خوابی می‌بینند و در آن خواب، کسی به ایشان معرفی می‌شود. ایشان از علامه طباطبایی در این مورد سؤال می‌کنند و علامه می‌فرمایند: فرد مورد نظر، آقای سیدمحمدحسین طهرانی است. از آن زمان بود که شهید مطهّری با مرحوم آقای طهرانی مراوداتی داشتند. البته قبل از آن نیز استاد مطهّری ایشان را دورادور می‌شناختند. سن آقای طهرانی حدود هشت سال کمتر از شهید مطهّری بود. شهید مطهّری در مقابل هر کسی خضوع نمی‌کردند، اما در مقابل مرحوم آقای طهرانی خاضع بودند و احترام خاصی برای ایشان قائل بودند.
زهره.
با دیوان حافظ و اشعار عرفانی مأنوس بود. با قرآن زیاد مأنوس بود. تصور می‌کنم این طور بود که اگر هر شب مقداری قرآن نمی‌خواند، نمی‌خوابید. البته این را من در تعدادی از سفرهایی که با ایشان به مشهد داشتم، یا با هم به فریمان رفته بودیم، یا در مشهد که با ایشان بودم (با هم بیتوته کرده بودیم) دیده بودم. اهل تهجّد بودند و نماز شب باحالی می‌خواندند. تربیت‌های رجال معنوی روی ایشان اثر داشته است، من به حال آقای مطهّری غبطه می‌خوردم؛ زیرا واقعاً این لطفی که خداوند در حق ایشان کرده، یک چیز عجیبی است.
زهره.
یادم هست که دو ماه در مشهد بودیم و آقا کتاب «علل گرایش به مادی‌گری» را می‌نوشتند. من جزوه‌های آقا را به دستور ایشان برای حضرت آیةالله خامنه‌ای می‌بردم. آقای مطهّری جایی را در نزدیکی میدان عدل پهلوی (عدل خمینی) اجاره کرده بودند. ساعت سه نیمه شب، مرا صدا می‌زدند و با هم به حرم می‌رفتیم. آقا نماز شب می‌خواندند و بعد از اذان صبح که نماز صبح را می‌خواندیم، به خانه برمی‌گشتیم. به یاد ندارم که حتی یک شب، نماز شب ایشان ترک شده باشد. گاهی می‌شد که بعد از سخنرانی در شهری، تا دیروقت جواب سؤالات را می‌دادند و واقعاً به شدت خسته می‌شدند، اما امکان نداشت خواب بمانند و حتماً مدتی پیش از اذان بیدار می‌شدند و نماز شب می‌خواندند.
زهره.
یکی از مأموران شهربانی رژیم پهلوی که مسئولیت حفاظت از منزل یکی از مهره‌های رژیم طاغوت را به عهده داشت، شبی درصدد برمی‌آید که بداند چرا در ساعتی معیّن چراغ اتاق پدرم که مشرف به کوچه است، روشن می‌شود. از این رو دقیقاً اوضاع را زیر نظر می‌گیرد. او پشت پنجره صدای مناجات و عبادت ایشان را می‌شنود. آن قدر این صدا و این لذت وصل برای او شیرین می‌آید که شب‌های دیگر ناخواسته به سوی این اتاق کشیده می‌شود.
زهره.
سید علی بنابر توصیه بزرگان، در حین فعالیت گسترده انقلابی، اهل ذکر و چله نشینی عارفانه نیز بود. در برخی مواقع، در ماه‌های رجب و شعبان و رمضان، خلوت عارفانه‌ای برای خود ایجاد می‌کرد و مشغول ذکر و یاد پروردگار می‌شد، او بنابر توصیه اساتید، نماز شبش را ترک نکرد.
زهره.
یکی از نزدیک‌ترین افراد به حاج‌قاسم می‌گوید: «حاج‌قاسم حضرت زهرایی بود. خیلی جاها در جنگ و بعد از جنگ با توسل به حضرت زهراء (ع) مشکلات را حل می‌کرد. یک فاطمیه هم در روستای خود در کرمان ساختند که در آن مراسم می‌گیرند. از همه این‌ها بگذریم، باید به نماز شب‌های حاجی اشاره کنم. هر شب نماز شب می‌خواند، آن هم با ناله و گریه و نجوا. من خودم شاهدم؛ چون در همه مأموریت‌ها من با حاجی بودم. اگر خیلی خسته هم بود باز یک ساعت می‌خوابید، بیدار می‌شد و بعد شروع می‌کرد به نماز. واقعاً این صحنه عشق‌بازی و نجواهای حاجی در نماز شب‌هایش تماشایی بود. ما هم که می‌خواستیم نماز بخوانیم در مواجهه با این حال حاجی از خود بی‌خود می‌شدیم و دیگر نمی‌توانستیم نماز بخوانیم و فقط مبهوت حاجی بودیم. باید در آن صحنه باشید تا متوجّه حرف من بشوید!»
زهره.
در یک وصیت‌نامه‌ای خواندم که شهید می‌گوید: من بیقرارم، بیقرارم! آتشی در دل من است که مرا بیتاب کرده است؛ به هیچ چیز دیگر آرامش پیدا نمی‌کنم مگر به لقاء تو؛ ای خدای محبوبِ عزیز! این سخن یک جوان است! این همان چیزی است که یک سالک و یک عارف، بعد از سال‌ها مجاهدت و سال‌ها ریاضت ممکن است به آن‌جا برسد؛ اما یک جوان نوخاسته، در میدان نبرد و در میدان جهاد آن‌چنان مشمول تفضل الهی قرار می‌گیرد که این ره صد ساله را یک‌شبه می‌پیماید و این احساس بیقراری و شوق، از سوی پروردگار پاسخ مناسب می‌یابد. خود این شوق هم لطف خدا و جاذبهٔ حضرت حق متعال است. این شگفتی بزرگی است.
زهره.
«جهاد با نفس، جهاد در میدان‌های تیره [است]، نه میدان‌های شفّاف. در جنگ، میدان شفّاف است. دشمن در آن سو است، خودی در این سو. دشمن، شناخته شده است؛ خودی هم شناخته شده است. ابزار دشمن هم معلوم است؛ نقشه دشمن هم قابل حدس است. آسان‌ترین جنگ با دشمن، آن‌جاست. نگویید آن‌جا جان در خطر است. در همه جهادها، جان در خطر است. وانگهی، جان همیشه عزیزترین چیزی نیست که انسان می‌دهد. انسان‌هایی هستند که روزی صدر بار آرزوی مرگ می‌کنند. گذشته‌ایی وجود دارد، بالاتر از گذشت جان. زحمت‌هایی وجود دارد، بالاتر از زحمتِ دادنِ جان.
زهره.
ـ اساساً جهاد واقعی و شهادت در راه خدا جز با مقدمه‌ای از همین اخلاص و توجّه الی‌الله و جز با حرکت به سمت انقطاع الی الله حاصل نمی‌شود.
زهره.
این حرف من نیست، حرف یک رزمندهٔ همدانی است که اگر چنانچه از سیم خاردار می‌خواهی رد بشوی، اوّل باید از سیم خاردار نفْست عبور کنی. وقتی گرفتار خودمان هستیم، نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم؛ این را آن‌ها به ما یاد دادند؛ این را آن جوان ۲۰ ساله یا ۲۵ سالهٔ رزمنده به ما تعلیم داد، از آن‌ها یاد گرفتیم؛ این یک ثروت عظیم است.
زهره.
وظیفهٔ ما در شرایط فعلی چند چیز است: ۱. باید همواره از خداوند تقاضا کنیم که بر ما منّت بگذارد و خاتمهٔ کار ما را با شهادت (به‌معنای کشته‌شدن در راه الله) قرار بدهد. ۲. از او تقاضا کنیم که ما را در این شهادت، با اخلاص تام و تمام همراه بفرماید. ۳. از او تقاضا کنیم خدایا عمر طولانی به ما ارزانی کن و توفیق مبارزه وجهاد و تلاش بیشتر در راه خودت را به ما ببخش. ۴. باید تمام تلاش‌مان را به کار ببریم تا هنگامی‌که خداوند نعمت شهادت را به ما عطا نکرده، در عرصهٔ جنگ نرم با دسیسه‌های دشمنان بجنگیم. ۵. و اگر توانایی جهاد در این عرصه را نداریم، در هر صورت جهاد اکبر را از دست ندهیم. جهاد اکبر در هر روز و در هر مکانی ممکن است
زهره.
در روایت دیگری امام صادق (ع) به ابوبصیر فرمودند: «یا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ اَلْمَیتَ مِنْکمْ عَلَی هَذَا اَلْأَمْرِ شَهِیدٌ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ مَاتَ عَلَی فِرَاشِهِ قَالَ إِی وَ اَللَّهِ وَ إِنْ مَاتَ عَلَی فِرَاشِهِ حَیٌّ عِنْدَ رَبِّهِ یرْزَقُ» (ای ابامحمّد! مردهٔ شما در این مسیر ولایت شهید است. عرض کردم: اگر چه بر بستر بمیرد؟ فرمود: آری، به خدا سوگند اگر چه بر بستر هم بمیرد زنده‌ای است که نزد خدا روزی می‌خورد). در روایت دیگری آمده است که در خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: «ادْعُ اللَّهَ لِی بِالشَّهَادَةِ فَقَالَ الْمُؤْمِنُ لَشَهِیدٌ حَیثُ مَاتَ» (دعا کنید که شهید شوم. حضرت فرمودند: مؤمن هرجا بمیرد شهید محسوب می‌شود).
زهره.
در روایتی حضرت فرمودند: اگر کسی از شیعیان ما باشد، یعنی تقوای الهی پیشه کند و در زندگی به‌دنبال رضای خداوند بگردد و از اهل‌بیت (ع) پیروی کند و شیعه به‌معنای واقعی باشد؛ چنین کسی حتماً شهید محسوب می‌شود. و چه دلنواز است جمله مقام معظم رهبری خطاب به سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی که فرمودند: خود شما هم که آقای سلیمانی باشید، در نظر ما شهید زنده‌اید.
زهره.
جاذبهٔ ملکوتی امام شهداء، تأثیر بسیار مهمی در تحولات و سلوک معنوی شهدا داشت و این عشق و محبّتی که در بین آن‌ها بود خود را در حالت‌های مختلف نشان می‌داد؛ علاوه بر این اصل کلی، کسانی که در زندگی خود، پیش از مرحلهٔ شهادت، با برخی از صاحب‌نفَسان در گوشه و کنار مرتبط بودند و در سایهٔ تربیت و هدایت آنان نیز عمل می‌کردند یا عده‌ای که ارتباط حضوری با برخی دیگر از اولیاء خدا داشتند و یا از کتاب‌ها و آثار و معارف آن‌ها استفاده می‌کردند وجود معنوی خاص‌تری را در جبهه‌ها به دست آوردند.
زهره.
جبهه محل تجلّی جذبات الهی بوده و هست و لذا کسانی که در آن محیط قرار می‌گرفتند گاهی به‌سرعت در وادی اخلاص پیش می‌رفتند و گاهی با اینکه در زندگی عادی خود چندان حالات معنوی خوبی نداشتند یا مراتب عالی تقوا را طی نکرده بودند، در جبهه به‌سرعت از نردبان ترقی بالا می‌رفتند و به‌واسطهٔ همین جذبات و عشقی که به وجود می‌آمد اخلاصشان آن‌چنان اشتداد پیدا می‌کرد که چه بسا بعضاً با شهادتشان به همان مقام خلوص و طهارت دست می‌یافتند.
زهره.
در ادبیات پیامبر اکرم و اهل‌بیت (ع) نداریم که انسان از خداوند تقاضای مرگ زودرس کند ولو با شهادت. همیشه سفارش شده است که از خدا تقاضا کنید عمر طولانی به شما عطا شود زیرا دنیا مزرعهٔ آخرت است و انسان هرچه بیشتر عمر کند بیشتر در مسیر طاعت خدا قدم برمی‌دارد و برای آخرتش کاسبی می‌کند و بیشتر در جهاد اکبر پیش می‌رود و در نهایت ان‌شاءالله که خداوند خاتمهٔ کارش را شهادت قرار بدهد و زمانی که قرار است از این عالم سفر کند سفرش با شهادت باشد و چه بهتر که در هنگام شهادت با دستی پر از اخلاص سفر کند تا شهادتش بیشترین اثر را در تحول وجودی او داشته باشد.
زهره.
باید تلاش کنیم در رفتار و گفتارمان برای هر چیزی به همان مقدار وزن و قیمت قائل شویم که اهل‌بیت (ع) وزن و قیمت قائل بودند. آن‌ها از خداوند متعال تقاضای شهادت می‌کردند و در ضمن ادعیه‌شان عرض می‌کردند: «أَسْأَلُک أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِی قَتْلاً فِی سَبِیلِک تَحْتَ رَایَةِ نَبِیِّک مَعَ أَوْلِیَائِک» (خدایا! از تو می‌خواهم که مرگ مرا کشته‌شدن در راهت قرار دهی که در زیر پرچم پیغمبرت با دوستانت کشته شوم). ولیکن محور و هدف اصلی در ادعیه‌شان «قتل فی سبیل الله» نبوده است. محور ادعیه توحید، عبودیّت و خلوص و رسیدن به درجهٔ توکل و توسل و چشم‌بستن از غیر خدا است و دیگر چیزها به‌عنوان طریق و راه مطرح می‌باشند. البته همان‌طور که گذشت شهادت بهترین اسباب در بین انواع ایثار و گذشت است.
زهره.
شهید عزیز حسینعلی عالی(رض) از شهیدان بسیار نورانی و خوش قلب در تاریخ دفاع مقدس است. او در همان جوانی مکاشفه‌های عجیبی داشت و زمین با او سخن می‌گفت و اسراری را بیان می‌کرد. در خاطرات این شهید عزیز آمده است شب‌های عملیات بعضی دعا می‌کردند که در همین عملیات شهید بشوند ایشان به بچه‌ها می‌گفت که: «دعا کنید اول کامل شویم و بعد شهید شویم».
زهره.

حجم

۱۷۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۱۷۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان