خیلی وقتا فکر میکنم توی این دنیا فقط یه چیز هست که براش ساخته شدهم.
برَک: (به او نزدیک میشود.) اونوقت، میشه بپرسم اون چیه؟
هدا: (ایستاده به بیرون نگاه میکند.) که از ملال زندگی به ستوه بیام، تا پای مرگ. همین.
☆Nostalgia☆
هدا: یعنی، با خودم میگم میشه از تسمان بخوام وارد سیاست بشه.
برَک: (میخندد.) تسمان؟ نه، میدونین چیه، زندگی سیاسی کار اون نیست... اصلاً راست کارش نیست.
هدا: آره، فکر کنم نیست... ولی بااینحال اگه بتونم وارد سیاستش کنم چی؟
برَک: خب، این کار چه لذتی داره براتون؟ اگه ایشون برای این کار مناسب نیست، چرا باید بخواین بندازینش تو این مسیر؟
هدا: آخه، گفتم بهتون که، حوصلهم سر میره!
علی دائمی
هدا: یعنی درک این نکته براتون مشکله که... که یه دختر جَوون... اگه فرصتی پیش بیاد... باید خوشحال بشه که...
لَوبُرگ: خب؟
هدا: ... که هرازگاهی، یواشکی و بیخبرِ کسی... به دنیایی سرک بکشه که...
لَوبُرگ: که...؟
هدا: ... که قدغن کردهن دربارهش چیزی بدونه؟
ali73
خیلی وقتا فکر میکنم توی این دنیا فقط یه چیز هست که براش ساخته شدهم.
برَک: (به او نزدیک میشود.) اونوقت، میشه بپرسم اون چیه؟
هدا: (ایستاده به بیرون نگاه میکند.) که از ملال زندگی به ستوه بیام، تا پای مرگ. همین.
ali73