بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بازمانده | طاقچه
تصویر جلد کتاب بازمانده

بریده‌هایی از کتاب بازمانده

نویسنده:پریمو لوی
انتشارات:نشر سیفتال
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأی
۳٫۰
(۲)
چیزی غم‌بارتر از قطار هم مگر هست؟ سرِ وقت مجبور به ترک ایستگاه است، فقط یک صدا می‌دهد و به‌یک مسیر می‌رود. هیچ‌چیز غمین‌تر از قطار نیست... به‌جز اسب گاری‌کش؛ که میان دو الوار بسته شده و نگاهی به‌اطراف هم نمی‌تواند کند و زندگانی‌اش سراسر حمالی‌ست... آدمی چه؟ آیا آدمی پرِ اندوه نیست؟ اگر زیادی تنها سَر کند، اگر خیال کند همه‌چیز به‌سر رسیده، آدمی هم چیز غم‌باری‌ست.
negar
«بگذار خورشید بارها برآید و فرو رود. روشنایی روز گذرای‌مان که تمام شود، به‌وسعت شبی بی‌انتها خواب خواهیم بود.»
negar
برای زیستن و عشق‌ورزیدن دیر شده‌ست، برای تماشای آسمان و اندیشیدن در کار جهان. وقت آن است به‌پایین برویم سوی آن درّه، با چهره‌هایی خاموش و بسته تا در سایهٔ مصیبت‌های خویش بیارامیم.
negar
میلم است بتوانم شرح دهم حسرت آن ایام‌مان را برای قدم‌زدنی دوباره باهم، آزاد و رها زیر نور آفتاب.
negar

حجم

۴۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

حجم

۴۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد