دنبال حد و معیار باش، تا دنیا بهت زهرمار بشه.
ChaD
کتک بزنم، یا بخورم، فرقی نداره، اشک تو یکی
دَم مَشکته.
(میخندد.) خب، بیخیال مادر، اخماتو واکن...
محمد جواد اخباری
ن سبزپوش: پدرم اگه از خشم بغره، کوها از هم میشکافن.
پِر: مادرم اگه دهن واکنه، بهمن کوها سرازیر میشن.
زن سبزپوش: پدرم اگه یهوقت برقصه، پاهاش به تیرای سقف میخورن.
پِر: وقتی سیل میآد، مادرم روی آب مث ماه راه میره.
زن سبزپوش: غیر این پارهپورهها که تنته بازم لباس داری؟
پِر: اُوو، تو باید یکشنبهها منو ببینی!
زن سبزپوش: لباسای من از ابریشمن، با یه عالَم طلا.
پِر: الان که لباست حصیر و خزهس.
زن سبزپوش: آره، ولی باید رسمورسوم ما رو توی رُونده بدونی: اینجا هرچیزو باید دو جور دید.
اگه بری قصر پدرم با خودت میگی: اینکه یه غار سنگیه.
پِر: خب، مال مام تو همین مایههاس.
طلای ماها بهنظرت عین برنزه،
پنجرههامون به هر طرفی نور میپاشن،
ولی بهنظرت میآد جای شیشهها کهنه و جوراب چپوندهن.
valencia
سولوَی: راحتم بذار.
پِر: نه! (با صدایی زیر، نیشدار و تهدیدکننده.)
میتونم خودمو شکل جن درآرم.
اونوقت با اون شکل و قیافه، نصفهشب میآم اتاقت،
حالا میبینی.
اگه یه شب فشفشی یا خُرخُری شنیدی، با خودت نگی چیزی نیست، گربهته.
اون منم، جونم!
خونِتو میریزم توی یه جام؛
خواهرکوچولوتم درسته میبلعم؛
آره، آخه میدونی... من شبا گرگ میشم...
پکوپهلوتو با نیشام میجوم...
ناگهان لحنش را تغییر میدهد و به التماس میافتد، انگار
عذاب بکشد.
باهام برقص، سولوَی!
valencia
درسته، توی زندگی وقتایی بوده که بختواقبال یاری نکرده،
ولی باز برگشته، با رویی باز و دستودلبازتر، مث همیشه.
آسه: آره، به همین خیال باش...
محمد جواد اخباری