بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب المپیک در کتابخانه آقای لمونچلو | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب المپیک در کتابخانه آقای لمونچلو

بریده‌هایی از کتاب المپیک در کتابخانه آقای لمونچلو

۴٫۶
(۳۷)
فناوری پیشرفتهٔ بیوفیدبَک، نمایشگرهای ضربان قلب و الگوریتم‌های پیچیده‌ای استفاده می‌کرد تا نوع داستان‌هایی که ممکن است خوشتان بیاید را تشخیص بدهد و شما را در میان قفسه‌ها بگرداند.
المپیان؟:)
باز کردن کتاب، فکرتان هم باز می‌شود.
vania
قهرمان‌بودن، حس خوبی برایش داشت. مخصوصاً وقتی تنها کاری که باید می‌کرد، بازی بود.
Book
گوگل می‌تواند شما را به صدها هزار پاسخ برساند، اما کتابدار شما را به پاسخ درست می‌رساند.
ستیا
دانشی که به دیگران منتقل نشود، ناشناخته خواهد ماند
ش‌،ح
گاهی وقتا می‌بری، گاهی وقتا می‌بازی... اما مهم اینه که چه‌جوری بازی کنی
ش‌،ح
اونی که برنده‌ست،‌ هیچ‌وقت جا نمی‌زنه و اونی که جا می‌زنه، هیچ‌وقت برنده نمی‌شه.
Elahe
«کتابخونهٔ بدون کتاب؟! واقعاً مایهٔ بی‌آبروییه؛ بی‌آبرویی محض.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«این پرتابی کوچک برای یک تکه کاغذ و جهشی بزرگ برای تمام کاغذهاست.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
می‌دانست که چاپلوس‌بودن، بهترین راه برای وادارکردن بزرگ‌ترها به انجام همان کاری است که او دلش می‌خواهد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«اما یه برتری ناعادلانه‌ست!» آکیمی گفت: «درسته... اما من بعضی وقتا از این‌جور برتری خوشم میاد.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
هر وقت سرگرم کتاب‌خواندن بود، واقعاً توی آن غرق می‌شد؛ انگار راستی‌راستی وارد صفحه‌های کتاب می‌شد تا با شخصیت‌های آن زندگی کند
𝐑𝐎𝐒𝐄
بعد، دوتایی مُشت‌هایشان را به هم زدند و با ریتم آهنگ راک قدیمی موردعلاقه‌شان آواز خواندند. «ما قهرمانیم، دوست من...»
hasti
فروسُرخِ نردبان او هم درست مثل نردبان مارجوری عمل کردند.
المپیان؟:)
«می‌دونم، اما لمونچِلو می‌گفت کتابایی که تمیز و مرتب توی قفسه‌ها بمونن و یه دونه خش هم روشون نیفته، به هیچ‌کس کمک نمی‌کنن! می‌گفت باید قولنج کتابا رو شکست! باید جلدشون باز بشه و ورق بخورن تا مثلاً زنده بشن!»
المپیان؟:)
سمت راست کایل، آنگوس هارپِر و سمت چپش هم دختری از تیم شمال شرقی که حجاب داشت، ایستاده بودند. دختر به او خیره شده بود. «اِممم... سلام! من کایل هستم.» «بله، در جریانم!» «خُب، اسم تو چیه؟» «من آبیا سلیمان هستم و تو هم قراره تا چند لحظهٔ دیگه پشت سرم دود اگزوز بخوری!» کایل سر تکان داد. «خوب شد گفتی!»
المپیان؟:)
«هیچی! گشت‌وگذار من تموم شد. منو بیار پایین کاپیتان زیرشلواری!»
المپیان؟:)
کایل به یاد اساطیر و الهه‌های یونانی افتاد که انگار صاف از کتاب‌های پِرسی جکسون بیرون آمده بودند. میگوئل گفت: «چه باحال! به نظرتون خودِ ریک ریوردن هم اینجاست؟ اگه بیاد خیلی باحال می‌شه!»
المپیان؟:)
اونی که برنده‌ست،‌ هیچ‌وقت جا نمی‌زنه و اونی که جا می‌زنه، هیچ‌وقت برنده نمی‌شه.
vania
«دانشی که به دیگران منتقل نشود، ناشناخته خواهد ماند»
n.m🎻Violin

حجم

۲۹۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۹۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۹۳,۰۰۰
تومان