بریدههایی از کتاب اکو؛ جلد سوم
۴٫۵
(۳۵)
«سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاهترین شبها هم ستارهای میدرخشد، زنگی به صدا درمیآید و راهی برایت آشکار میشود.»
daisy
واسه بعضی سؤالها جواب خوب وجود نداره.
vania
این موسیقی یکی از قطعههای آلبوم Blue Oyster Cult است
ن. عادل
اون همیشه به فکرمه. همیشه حواسش بهم هست، حتی وقتی دوره.
یك رهگذر
دنیا بدون موسیقی جای غمگینی خواهد بود.
یك رهگذر
قلب آدما بزرگتر از چیزیه که فکر میکنیم!
یك رهگذر
میخوام همیشه یادت بمونه که فرقی نمیکنه چقدر اَزَت دور باشم؛ همیشه مراقبت هستم.
یك رهگذر
همه باید برای چیزی بجنگن؛ چه تو میدونِ جنگ، چه توی جامعه.
somayeh.
من فکر میکنم موهبت یادگیریِ موسیقی چیزیه که حداقل باید یهبار نصیب آدم بشه؛ چه بخواد ادامهش بده و چه نه.
i_ihash
از پنجره به منظرهٔ پوشیده از درختهای پرتقال چشم دوخت.
i_ihash
«مردم چهشونه، بابا؟ چرا یکی باید همچین کاری بکنه؟ چرا هیشکی جلوشون رو نمیگیره؟»
«قلبشون شکسته. مردمی که یهوقتی باهم دوست بودن، حالا دیگه نیستن. همسایه همسایه نیست! دوران جنگ مردم فکر میکنن باید کسی رو سرزنش کنن و طرفِ کسی رو بگیرن. قلبها کوچیکتر میشن.»
رهگذر معمولی
تو بهاندازهٔ تموم رهبرای اُرکسترِ دیگه حق داری اینجا باشی. فقط یه قدم جلوی قدم قبلی بذار؛ و نگاه کن!»
B.A.H.A.R
آیا این استعداد تمام مدت در وجودش بود و منتظر بود کسی کشفش کند؟
B.A.H.A.R
«سؤال خوبیه، آیوی؛ ولی واسه بعضی سؤالها جواب خوب وجود نداره.»
somayeh.
«چرا همهش ازم قول میگیری؟»
سوزان شانه بالا انداخت؛ «آخه... بعضیوقتا آدما میگن دوباره میبینیشون... ولی دیگه اونا رو نمیبینی!»
somayeh.
«سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاهترین شبها هم ستارهای میدرخشد، زنگی به صدا درمیآید و راهی برایت آشکار میشود.»
somayeh.
وقتیکه مینواخت، به این فکر میکرد که گِرشْوین چگونه بیشتر قطعاتش را در قطار نوشته است. با آن تکانها، لرزشها و تَقتَقهای روی ریل قطار. گِرشْوین صدای موسیقی را بین آنهمه سروصدا میشنید. هر قطعه را مثلِ رژهای میدید مرکّب از مردمی با رنگهای مختلف، پولدار و فقیر، ساکت و شلوغ؛ آمیزهای از انسانیت.
B.A.H.A.R
کِنی رو به آیوی کرد و چشمک زد؛ «همه به کمی زیبایی احتیاج دارن، مخصوصاً توی این دورانِ سخت. مگه نه؟
B.A.H.A.R
تصمیم عاقلانه اینه؛ جایی بمونیم که واسه همهمون موقعیتای بیشتری هست و برای چیزی که فکر میکنیم درسته، بجنگیم.
B.A.H.A.R
ذهن آیوی از نورِ خانهها، آهنگ ملایم و صدای برخورد دانههای باران روی زمین، پُر شد. چشمهایش را بست و حس کرد در زمان مُعَلّق شده است
somayeh.
حجم
۱۱۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۱۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۶۸,۰۰۰
تومان