بریدههایی از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده
۴٫۳
(۵۳)
رون: منظورت اینه که کلِ تاریخ وابسته به... نِویل لانگباتمه؟ این خیلی عجیبه!
هرمیون: حقیقت داره رون.
seyed
درِیکو: مادرت کاری میکرد که شجاعبودن خیلی آسون بشه.
seyed
هری: باید از پسرم محافظت کنم...
درِیکو: پدر من هم بیشترِ وقتها خیال میکرد داره ازم محافظت میکنه. ولی به نظر من، آدم به یه جایی میرسه که باید انتخاب کنه که میخواد چهجور انسانی باشه. و اون موقع است که به پدر و مادر یا به دوستانش احتیاج داره. و اگه پدر و مادرش رو دوست نداشته باشه و دوستی هم نداشته باشه... اون وقت تنهای تنها میمونه. و تنها بودن... خیلی سخته. من تنها بودم و به همین خاطر به راهی کشیده شدم که تاریکی محض بود و مدتها اونجا باقی موندم.
seyed
درِیکو: من همیشه به خاطر اونها بهت حسودی میکردم، میدونی که... ویزلی و گرنجر. من خودم هیچ دوستی...
جینی: کرَب و گویْل.
درِیکو: دو تا موجود خرفت که سر و ته جارو رو تشخیص نمیدادند. میدونی؟ شما... سه نفر... میدرخشیدید. همدیگه رو دوست داشتید. خوش میگذروندید. بیشتر از هر چیز دیگهای به خاطر اون رفاقت، بهت حسودیام میشد.
seyed
توی این دنیای بههمریخته و احساساتی، هیچوقت به پاسخ کاملی نمیرسیم. کمال، خارج از دسترس بشره، خارج از دسترس جادوئه. توی هر لحظهٔ درخشانِ خوشبختی، یه قطره سَم وجود داره: دانشِ اینکه غم هم به زودی از راه میرسه. نسبت به کسانی که دوستشون داری، صادق باش، غمِت رو بهشون نشون بده. رنجکشیدن هم به اندازهٔ نفسکشیدن، طبیعی و انسانیه.
Fateme
پدر من هم بیشترِ وقتها خیال میکرد داره ازم محافظت میکنه. ولی به نظر من، آدم به یه جایی میرسه که باید انتخاب کنه که میخواد چهجور انسانی باشه. و اون موقع است که به پدر و مادر یا به دوستانش احتیاج داره. و اگه پدر و مادرش رو دوست نداشته باشه و دوستی هم نداشته باشه... اون وقت تنهای تنها میمونه. و تنها بودن... خیلی سخته. من تنها بودم و به همین خاطر به راهی کشیده شدم که تاریکی محض بود و مدتها اونجا باقی موندم.
Fateme
نکتهٔ مهم همینه دیگه، مگه نه؟ اینکه تو نمیدونی دوستت به چی احتیاج داره. فقط میدونی به چیزی احتیاج داره. برو پیداش کن، اسکورپیوس. شما دو تا... برای هم ساخته شدید.
Fateme
«حقیقت، پدیدهای زیبا و دِهشتناک است و باید با احتیاط با آن رفتار کنیم».
نورا
هری: آدمهای بزرگی بودن، و عیبهای بزرگی هم داشتن و میدونی چیه... به خاطر اون عیبها به آدمهای بینظیری تبدیل شدن.
mobina
هری: آدمهای بزرگی بودن، و عیبهای بزرگی هم داشتن و میدونی چیه... به خاطر اون عیبها به آدمهای بینظیری تبدیل شدن.
mobina
اسکورپیوس/ هری: نمیدونم باید بهت تبریک بگم یا واسه این که حدود پونصد دفعه قربون صدقهٔ زنداییات رفتی، بزنم تو سرت!
امیر مهدی دشتی
هرمیون: اگه یه بخشی از وجود ولدمورت، به هر حالتی، زنده مونده باشه، باید آماده باشیم. من میترسم.
جینی: منم میترسم.
رون: من از هیچی نمیترسم، به جز مامانم.
امیر مهدی دشتی
رون: شاید غولهای کوهی دارن میرن مهمونی، اون یکی غولها هم عروسی دعوتان، شاید تو به خاطر اینکه برای آلبوس نگرانی، کابوس میبینی و جای زخمت هم برای این درد میگیره که داری پیر میشی.
هری: دارم پیر میشم؟ دمت گرم رفیق.
رون: باور کن، من هر بار میخوام بشینم یه «آآآآخ» بلند میگم. آآآآآخ. و تازه پاهام... اونقدر پاهام درد میکنند که میتونم بشینم و برای دردشون شعر و غزل بگم... شاید جای زخم تو هم همینجوریه.
جینی: چهقدر مزخرف میگی.
رون: تو مزخرف گفتن تخصص دارم؛ هم مزخرف گفتن و هم شیرینیهای بیهوشی؛ و عشق ورزیدن به همهٔ شما. حتی به جینیِ مُردنی.
جینی: رونالد ویزلی، اگه مؤدب نباشی به مامان میگم.
امیر مهدی دشتی
کتاب را باز میکند. کتاب دوباره از دستش رها میشود و نور خیرهکنندهای از آن ساطع میشود. اینبار صدایی بَمتر از آنچه قبلاً شنیدهایم به گوش میرسد.
کتاب
من آنم که هرگز نمیبینی.
من توام. من منم. من آن روح ناپیدایم.
گاهی پیشِرو، گاهی پشتِسر، همراهِ همیشگی، پابهپای هم.
hanul✨💜🌙
شاسکولها تا حالا چیزی دربارهٔ فعالیتهای جادویی گزارش نکردن؟
ومبت بدعنق
هیچ راهی برای فرار از گذشته وجود نداره
امیرحسین رئوف نیا
ماجرای سِوِروس اسنیپ رو هم خودت میدونی...
آلبوس: آدمهای خوبی بودن.
هری: آدمهای بزرگی بودن، و عیبهای بزرگی هم داشتن و میدونی چیه... به خاطر اون عیبها به آدمهای بینظیری تبدیل شدن.
T.R
حجم
۲۰۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۲۰۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
قیمت:
۹۲,۰۰۰
تومان