هرمیون: اگه یه بخشی از وجود ولدمورت، به هر حالتی، زنده مونده باشه، باید آماده باشیم. من میترسم.
جینی: منم میترسم.
رون: من از هیچی نمیترسم، به جز مامانم.
booklover
دریکو: میدونی چیِ مادرت رو بیشتر از همه دوست داشتم؟ همیشه میتونست بهم کمک کنه توی تاریکی، نور رو پیدا کنم.
seyed
برافروز!
کاغذِ مچالهشده شعلهور میشود و روی صحنه بالا میرود.
هری: عجب کار احمقانهای!
آلبوس: تازه میدونی چی خندهداره؟ اینکه اصلاً فکر نمیکردم بتونم آتیشش بزنم. تو این طلسم خیلی ضعیفم.
=o
آلبوس سِوِروس؛ ما اسم دوتا از مدیران هاگوارتز رو برای تو انتخاب کردیم که یکیشون از خونهٔ اسلیترین بود و میتونم بگم شجاعترین مردی بود که به عمرم شناختهم
Urania
درِیکو مالفوی بودن یعنی تنهاییِ ابدی
امیرحسین رئوف نیا
آلبوس سِوِروس؛ ما اسم دوتا از مدیران هاگوارتز رو برای تو انتخاب کردیم که یکیشون از خونهٔ اسلیترین بود و میتونم بگم شجاعترین مردی بود که به عمرم شناختهم.
سورملینا؛
آلبوس: سبز، رنگ آرامشبخشیه. نیست؟ منظورم اینه که اتاقهای گریفیندور هم خوبان، اما مشکلِرنگ قرمز اینه که... میگن قرمز آدم رو عصبانی میکنه... البته قصد ندارم توهین کنم...
seyed
رون: منظورت اینه که کلِ تاریخ وابسته به... نِویل لانگباتمه؟ این خیلی عجیبه!
هرمیون: حقیقت داره رون.
seyed
درِیکو: مادرت کاری میکرد که شجاعبودن خیلی آسون بشه.
seyed
هری: باید از پسرم محافظت کنم...
درِیکو: پدر من هم بیشترِ وقتها خیال میکرد داره ازم محافظت میکنه. ولی به نظر من، آدم به یه جایی میرسه که باید انتخاب کنه که میخواد چهجور انسانی باشه. و اون موقع است که به پدر و مادر یا به دوستانش احتیاج داره. و اگه پدر و مادرش رو دوست نداشته باشه و دوستی هم نداشته باشه... اون وقت تنهای تنها میمونه. و تنها بودن... خیلی سخته. من تنها بودم و به همین خاطر به راهی کشیده شدم که تاریکی محض بود و مدتها اونجا باقی موندم.
seyed