- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب تو
- بریدهها
بریدههایی از کتاب تو
۳٫۴
(۱۸۴)
مشکل کتابها این است که تمام میشوند. فریبت میدهند. تا اعماق فرومیروی و مالکیتها و روابطِ خود در دنیا را جلوی در رها میکنی و از درون خوشت میآید و مالکیتها یا روابطتت را نمیخواهی و سپس، کتاب دود میشود و به هوا میرود. ورق میزنی و چیزی نیست
hiba
باوجود این، لعنت به والدینش. اگر نمیتوانید عشق بیقیدوشرط نثار کنید، بچهدار نشوید.
لیلی مهدوی
باید آنقدر آدمها را نادیده بگیری که سر عقل بیایند، بهخصوص بچهپولدارهای لوس را.
ترنج
من از آن آدمهای عوضیِ دلرحم نیستم که هیچوقت جرئتِ در لحظه زندگی کردن را ندارند. من برای زندگی زندگی میکنم،
شهرزاد میرزاعابدینی
بله، میفهمم ما برای مصاحبت آفریده شدهایم. خداوند به ما کلمات را هدیه داده است. باید صحبت کنیم. باید گوش بدهیم
خیر کثیر
آنقدر برای دیدنت هیجانزدهام که اصلاً جهان برایم وجود ندارد.
علاقه بند
«همه همیشه دارن تلاش میکنن بهتر بشن، دوسه کیلو وزن کم کنن، پنج تا کتاب بخونن، برن موزه، یه صفحهٔ موسیقیِ کلاسیک بخرن و بهش گوش بدن و دوستش داشته باشن. اما کاری که درواقع دلشون میخواد انجام بدن، اینه که دونات بخورن، مجله بخونن، و آلبوم پاپ بخرن. و کتاب؟ گور پدر کتاب. بهجاش دستگاه کیندل رو میخرن.
شیلا در جستجوی خوشبختی
در کتابفروشی کار کنید تا بفهمید بیشترِ مردمِ این جهان از چیزی که هستند احساسِ گناه میکنند.
hamtaf
افرادی که در انتهای نظامِ سلسلهمراتبی قرار دارند تشنهٔ ارتباط با افرادِ دیگر میشوند.
میمی
اگر جایی در دنیا وجود داشته باشد که شما بتوانید بدون هیچ مزاحمی آرامش پیدا کنید، آنجا مدرسه است.
nia
مشکل کتابها این است که تمام میشوند. فریبت میدهند. تا اعماق فرومیروی و مالکیتها و روابطِ خود در دنیا را جلوی در رها میکنی و از درون خوشت میآید و مالکیتها یا روابطتت را نمیخواهی و سپس، کتاب دود میشود و به هوا میرود.
˼السـیِّدةَالشَهیدة˹
وضعیت احساسیِ تو مثل اقتصاد فصلیِ دیوانهکنندهای است که هر روزِ خدا در آن روز کارگر است.
شیلا در جستجوی خوشبختی
چقدر حیف است که آدم از چیزی که ندارد آنقدر برآشفته باشد که چیزهایی را که دارد اصلاً به حساب نیاورد.
parnian
دستهایم را زیر سرم جمع میکنم و همهچیز را دربارهٔ تو به کتابها میگویم. بک، آنها گوش میدهند. میدانم دیوانگی به نظر میرسد، اما آنها گوش میدهند.
samarium
اگر نمیتوانید عشق بیقیدوشرط نثار کنید، بچهدار نشوید.
رها
اگر تو اول به دنیا میآمدی، شاید ادامهٔ کسبوکارِ خانوادگی جزو انتخابهایت میبود. اما تو فرزند وسط بودی و در مدرسه کارت را بهخوبی انجام دادی و در تمام زندگیات به تو برچسب «امید خانواده» زده شد؛ کسی که میتواند از این شرایط فرار کند.
M.Taha
تو میدانی این لعنتی واقعاً به چهچیزی حساسیت دارد؟ زندگی واقعی
علاقه بند
دوست داشتم به او بگویم هم در کتابفروشی و هم در کافیشاپ درواقع «مؤدبانه» است که کتابخوانها و افرادی را که دنبال چیزی میگردند تنها گذاشت. وقتی به افراد فشار میآورید و پیشنهاد کمکِ بیشاز حد میدهید، احساس میکنند آنها را بهسمت درِ خروج هل میدهید.
شیلا در جستجوی خوشبختی
اگر نوجوان بودیم، با تو راحتتر بودم. اما من روی سکویی پشت پیشخوان ایستادهام و برچسب یک اسم دارم و ما برای نوجوانبودن زیادی پیریم.
Sara.iranne
در کتابفروشی کار کنید تا بفهمید بیشترِ مردمِ این جهان از چیزی که هستند احساسِ گناه میکنند.
مژده
حجم
۳۹۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۹۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۷۰%
تومان