بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیوان شهریار | صفحه ۶۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیوان شهریار

بریده‌هایی از کتاب دیوان شهریار

انتشارات:طاقچه
امتیاز:
۴.۶از ۷۷۱ رأی
۴٫۶
(۷۷۱)
دیدی که چه غافل گذرد قافله عمر بگذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت آهسته که اشگی به وداعت بفشانیم ای عمر که سیلت ببرد چیست شتابت
محمد
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
_SOMEONE_
ای گدای سرخوانت همه شاهان جهان شهریار آمده دربان در خانه تست
ادریس
خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی
Ali
نالد به حال زار من امشب سه تار من این مایه تسلی شب های تار من ای دل ز دوستان وفادار روزگار جز ساز من نبود کسی سازگار من در گوشه غمی که فراموش عالمی است من غمگسار سازم و او غمگسار من
Ali
سنین عمر به هفتاد میرسد ما را خدای من که به فریاد میرسد ما را گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند دگر چه فایده از یاد میرسد ما را
sar3ar
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید
کاظم حدیدی
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را
کاظم حدیدی
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
metud
نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند لاله از خاک جوانان می دمد بر دشت و هامون یا درفش سرخ بر سر انقلابیون گرفتند خرم آن مردان که روزی خائنین در خون کشیدند زان سپس آن روز را هر ساله عید خون گرفتند با دمی پنهان چو اخگر عشق را کانون بیفروز کوره افروزان غیرت کام از این کانون گرفتند
m.norouzi
گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب
my book
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
طاغی
شبست و چشم من و شمع اشکبارانند مگر به ماتم پروانه سوگوارانند چه می کند بدو چشم شب فراق تو ماه که این ستاره شماران ستاره بارانند مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد در این بهار که بر سبزه میگسارانند به رنگ لعل تو ای گل پیاله های شراب چو لاله بر لب نوشین جویبارانند بغیر من که بهارم به باغ عارض تست جهانیان همه سرگرم نوبهارانند
مهسا
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی شد آه منت بدرقه راه و خطا شد کز بعد مسافر نفرستند سیاهی
ka'mya'b
کسی که دین و دل از کف به باد غارت زلفت چو من نداده چه داند که غارت دل و دینی
ka'mya'b
زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی گر حیات جاودان بی عشق باشد مرگ باشد لیک مرگ عاشقان باشد حیات جاودانی
ka'mya'b
ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی آری آری نوجوانی می توان از سرگرفتن گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن من به جان خواهم ترا عشق ای بلای آسمانی
ka'mya'b
گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا
am rezvani
بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت شادکامم دگر از الفت ناکامیها
s.ahmad Mousavi
بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه
ka'mya'b

حجم

۲۷۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۲۷۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان