بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرزمین نابینایان | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرزمین نابینایان

بریده‌هایی از کتاب سرزمین نابینایان

نویسنده:اچ.جی. ولز
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۸از ۶ رأی
۳٫۸
(۶)
متوجه شد که این مورچه‌ها دارند کارهایی می‌کنند که تا آن لحظه هیچ‌گاه از مورچه‌ها ندیده بود. آن‌ها به هیچوجه آن کارهای کورکورانه مورچه‌های دیگر را نمی‌کردند، آن‌ها داشتند به او ـ به ستوان ـ نگاه می‌کردند، درست عین جمعیتی از آدمیان که ایستاده باشند و به هیولایی نگاه کنند که به سوی‌شان آمده است.
Dexter
برای والاس خیلی دشوار بود بتواند دربارهٔ آن باغی که واردش شده بود صحبت کند. در محیط یا هوای آن باغ چیزی بود که شادی و نشاط می‌آفرید، یعنی سَبُکی ویژه به آدمی می‌بخشید و شادمانی و تندرستی خاص. با دیدن آن احساسی به آدم دست می‌داد که می‌توانست رنگ‌ها را شفاف و کاملا درخشان و روشن ببیند. به مجرّدی که انسان پا به درون آن می‌گذاشت ناگهان و به شدت شادمان می‌شد حسی که کمتر برای انسان روی می‌دهد
Dexter
ـ من همیشه به چیزی می‌اندیشم، یعنی همیشه فکری در سرم جولان می‌دهد، فکری که دشواری می‌آفریند و حتا خواست‌ها و یا آرزوهایی در دلم می‌نشاند...»
Dexter

حجم

۱۴۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۴۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد