بریدههایی از کتاب آواز کافه غمبار
۳٫۶
(۵۰)
تنها خود عاشق است که قدر و منزلت عشق را تعیین میکند.
محمد جواد اخباری
آدمی خیلی معمولی میتواند محرک عشقی دیوانهوار و پرشور شود، عشقی به زیبایی زنبقهای سمی مرداب.
محمد جواد اخباری
معشوق میتواند حقهبازی با سرووضعی ژولیده باشد و دست به هر کار بدی زده باشد. بله، عاشق هم مثل باقی آدمها اینها را میبیند، اما کارهای معشوق ذرهای در میزان عشقش اثر نمیکند
محمد جواد اخباری
کشیش ممکن است عاشق زنی گمراه شود.
محمد جواد اخباری
معشوق هم ممکن است از هر سنخی باشد. عجیبوغریبترین آدمها هم میتوانند محرکی برای عشق باشند.
محمد جواد اخباری
عاشق میتواند مرد، زن، کودک یا هر انسانی باشد که روی این کرهٔ خاکی زندگی میکند.
محمد جواد اخباری
بعضی آدمها خصوصیاتی دارند که آنها را از دیگران و آدمهای معمولی متمایز میکند.
محمد جواد اخباری
همه میگفتند اگر سر راه پایش به سنگی گیر کند، بهطور غریزی نگاهی به دوروبرش میاندازد تا چیزی برای شکایت پیدا کند.
محمد جواد اخباری
قلب بچههای کوچک عضو بسیار حساسی است. شروعی بیرحمانه در این جهان ممکن است قلب آنها را دگرگون کند و به شکلی غریب درآورد. قلب بچهای که آزار دیده بهقدری فشرده میشود که تا سالها بعد تا آخر عمر مثل هستهٔ هلو سخت و سوراخسوراخ میماند؛ یا که قلب چنین بچهای میگندد و متورم میشود تاآنجاکه باری سنگین میشود بر سینهاش و پیشپاافتادهترین چیزها هم میتواند بهسادگی بخراشدش و جریحهدارش کند
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
بیشتر وقتها معشوق صرفاً محرکی است برای اندوختهٔ عشقی که از مدتها قبل بهآرامی در دل عاشق انباشتشده است؛ و هر عاشقی یکجورهایی به این مسئله آگاه است. در دل، عشقش را چیزی یگانه میبیند. کمکم با تنهاییِ تازه و غریبی آشنا میشود و این آگاهی عذابش میدهد. پس در مواجهه با این عشق تنها یک کار از دستش ساخته است، اینکه عشقش را هرقدر که میتواند در دل خودش نگه دارد. باید برای خودش جهانی درونی بسازد، سراپا تازه، جهانی پرشور و شگرف که در درونش کامل میشود.
کاربر ۱۰۲۴۹۹۳
تقریباً همه میخواهند عاشق باشند. بیپرده اگر بگوییم، حقیقت این است که، درنهان، بسیاری تاب معشوقبودن را ندارند. معشوق از عاشق میترسد و از او بیزار است؛ و البته حق هم دارد، چراکه عاشق همواره بر آن است که معشوقش را بیدفاع کند. عاشق به هر شکلی در تمنای رابطه با معشوق است، حتی اگر این تجربه فقط برایش درد و رنج به همراه بیاورد.
niloufar.dh
عشق تجربهای است مشترک میان دو نفر، اما این موضوع به این معنا نیست که هردو طرف تجربهای مشابه را ازسر میگذرانند. یکی عاشق است و دیگری معشوق، اما از دو دیار متفاوت. بیشتر وقتها معشوق صرفاً محرکی است برای اندوختهٔ عشقی که از مدتها قبل بهآرامی در دل عاشق انباشتشده است؛ و هر عاشقی یکجورهایی به این مسئله آگاه است. در دل، عشقش را چیزی یگانه میبیند. کمکم با تنهاییِ تازه و غریبی آشنا میشود و این آگاهی عذابش میدهد. پس در مواجهه با این عشق تنها یک کار از دستش ساخته است، اینکه عشقش را هرقدر که میتواند در دل خودش نگه دارد. باید برای خودش جهانی درونی بسازد، سراپا تازه، جهانی پرشور و شگرف که در درونش کامل میشود. این را هم بدانید که این آدمِ عاشقی که دربارهاش گفتیم لزوماً نباید مردی جوان باشد در حال جمعکردن پول برای خرید حلقهٔ ازدواج؛ عاشق میتواند مرد، زن، کودک یا هر انسانی باشد که روی این کرهٔ خاکی زندگی میکند.
niloufar.dh
عشق تجربهای است مشترک میان دو نفر، اما این موضوع به این معنا نیست که هردو طرف تجربهای مشابه را ازسر میگذرانند.
Reza.golshan
اهالی آبادی احساس رضایت خاطر خاصی داشتند، همان حسی که باقی آدمها دارند وقتی کسی بهطریقی شرمآور و مفتضحانه به ته خط میرسد.
حسن
آدمی خیلی معمولی میتواند محرک عشقی دیوانهوار و پرشور شود، عشقی به زیبایی زنبقهای سمی مرداب.
حسن
پس در مواجهه با این عشق تنها یک کار از دستش ساخته است، اینکه عشقش را هرقدر که میتواند در دل خودش نگه دارد. باید برای خودش جهانی درونی بسازد، سراپا تازه، جهانی پرشور و شگرف که در درونش کامل میشود.
پورآزاد
به دست آوردن چیزهایی که زنده نگهمان میدارد. و اما مسئلهٔ بغرنج این است: هر چیز بهدردبخوری قیمتی دارد و فقط با پول میشود آن را خرید و جهان به این ترتیب اداره میشود. قیمت یک جوال پنبه یا نیم کیلو شیرهٔ چغندر را میدانید و به این فکر نمیکنید که چطور است که اینها بهایی دارند. اما روی جان انسان هیچ قیمتی گذاشته نشده؛ مجانی به ما دادهشده است و موقع گرفتنش هم چیزی بابتش نمیدهند. چقدر میارزد؟ اگر به دوروبرتان نگاهی بیندازید، میبینید که گاهی ارزش چندانی ندارد و گاهی بیارزش است. بیشتر وقتها با عرقریزی و جان کندن هم اوضاع زندگیتان بهتر نمیشود و جایی در اعماق روحتان احساس میکنید که ارزش چندانی ندارید.
hhvحسین
کمکم با تنهاییِ تازه و غریبی آشنا میشود و این آگاهی عذابش میدهد. پس در مواجهه با این عشق تنها یک کار از دستش ساخته است، اینکه عشقش را هرقدر که میتواند در دل خودش نگه دارد. باید برای خودش جهانی درونی بسازد، سراپا تازه، جهانی پرشور و شگرف که در درونش کامل میشود.
sajii
گاهی زندگی تبدیل میشود به تقلایی کشدار و غمبار برای به دست آوردن چیزهایی که زنده نگهمان میدارد. و اما مسئلهٔ بغرنج این است: هر چیز بهدردبخوری قیمتی دارد و فقط با پول میشود آن را خرید و جهان به این ترتیب اداره میشود.
فرشته علیجانی
گاهی زندگی تبدیل میشود به تقلایی کشدار و غمبار برای به دست آوردن چیزهایی که زنده نگهمان میدارد.
AS4438
حجم
۱۲۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۲۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۳۰%
تومان