بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد ششم | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد ششم

بریده‌هایی از کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد ششم

۴٫۷
(۸۱)
بی‌اختیار آرزو کردم کاش مردم کمی ساده‌تر بودند، مثل ریاضیات. توی ریاضی همیشه می‌دانی جواب چی می‌تواند باشد. عدد پی همیشه ۳.۱۴۱۵۹ است، ولی ممکن است یک حرف را در زمان‌های مختلف به یک نفر بزنی و دو واکنش کاملاً متفاوت دریافت کنی. ممکن است فکر کند خیلی بانمکی، یا فکر کند احمقی. یا ممکن است فکر کند عوضی‌ترین آدم دنیا هستی.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«چه جوریه که وقتی خودت چیزی از احساس و عاطفه سرت نمی‌شه، این‌قدر دربارهٔ احساسات بقیه اطلاعات داری؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
من اصول اخلاقی سرم نمی‌شه
𝐑𝐎𝐒𝐄
فقط ما در موقعیتی هستیم که می‌تونیم از کارشون سر دربیاریم.» مورِی غرغر کرد: «ما در موقعیتی هستیم که ممکنه کشته بشیم.» اریکا گفت: «نه. چون اسپایدر فکر می‌کنه ما مُردیم. واسه همین ما آخرین نفراتی هستیم که به فکر کشتنشون می‌افتن.» مورِی گفت: «مگه این‌که بفهمن دفعهٔ اول نتونستن ما رو بکشن. اون وقت می‌شیم اولین نفراتی که به فکر کشتنشون می‌افتن. دوباره و هر دقیقه‌ای که این‌جا بمونیم، بیشتر تو خطر می‌افتیم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
اریکا او را سر جایش چرخاند و بعد زانویش را روی سینهٔ او گذاشت و دست‌هایش را به پهلوهایش چسباند. «مورِی، یادته پارسال زدم دندونت رو از جا درآوردم؟» چشم‌های مورِی از وحشت گشاد شد. «آره.» «اگه بهم نگی اسپایدر کجا قایم شده، بقیهٔ دندون‌هات رو هم می‌ریزم توی حلقت.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
لای بوته‌ها فرود آمدم، افتادم روی زمین، بدنم را مثل توپ جمع کردم، غلت زدم و از جا بلند شدم. اگر کسی آن اطراف بود، صحنهٔ باحالی می‌شد. یک سوسمار شاهد کل این اتفاق بود، ولی زیاد تحت تأثیر قرار نگرفت.
𝐑𝐎𝐒𝐄
چه چیزی ممکن است به اندازهٔ پیدا کردن یک کپه اسکلت انسان توی یک غار زیرزمینی ترسناک باشد؟!
𝐑𝐎𝐒𝐄
«این نمی‌تونه تمام اطلاعاتی باشه که داری. تو احمق نیستی. پس بهتره هر چی می‌دونی بگی، وگرنه می‌دم این مورچه‌های آتشین دکور صورتت رو عوض کنن.» مورِی با فریاد جواب داد: «خیلی هم احمقم!»
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی تصمیم می‌گیری جاسوس شوی، همیشه جایی تهِ ذهنت می‌دانی احتمال دارد به وسیلهٔ چیزهای مختلفی کشته شوی: تفنگ، چاقو، بمب، موشک.
𝐑𝐎𝐒𝐄
به هر حال این‌طور که معلوم بود اریکا نقشه‌ای داشت و ما نداشتیم (خب، من یک نقشه داشتم، ولی نقشه‌ام این بود که تندتند شنا کنم و از کروکودیل‌ها فاصله بگیرم و امیدوار باشم آن‌ها قبل از من مورِی را بخورند. تازه، مطمئن هم نبودم نتیجه بدهد).
𝐑𝐎𝐒𝐄
مورِی با تعجب گفت: «کروکودیل؟» بعد چشم‌هایش را به آسمان دوخت. «مگه من چی کار کردم که همچین بلاهایی سرم می‌آد؟» زویی جواب داد: «یکی‌ش اقدام به قتله.» بعد بقیه را با انگشت‌هایش شمرد. «به‌علاوهٔ تروریسم، سوءقصد، تخریب اموال عمومی و یه عوضی به‌تمام‌معنا بودن. سؤال اصلی اینه که چی کار نکردی که این بلاها سرت بیاد؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
زنده بودیم. فقط سه ثانیه وقت داشتیم تا از این بابت شکرگزار باشیم. بعد هواپیما شروع کرد به غرق شدن.
𝐑𝐎𝐒𝐄
اکثر مردم وقتی می‌گفتند یک مشکل کوچک دارند، مثلاً نان تُست را سوزانده بودند، ولی وقتی اریکا این را می‌گفت، احتمالاً اتفاق وحشتناک‌تری افتاده بود. مثلاً حملهٔ موشکی.
𝐑𝐎𝐒𝐄
داشت ورزش می‌کرد، بدون این‌که کسی با اسلحه تهدیدش کرده باشد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«من یه رگم بریتانیاییه. علاقه به چای تو خونمه. تازه، قوری خیلی به درد دم کردن پادزهر می‌خوره. یه وقت می‌بینی زیادی زهر خوردم.» «زیادی؟ بهتر نیست بگی یه وقت می‌بینی زهر خوردم؟» اریکا طوری جوابم را داد که انگار من احمقم. «نه. اگه بخوای بدنت رو در برابر زهر مقاوم کنی، باید کمی زهر بخوری.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
اریکا به جای تابلوی مزاحم نشویدِ سادهٔ من، ده پانزده‌تا تهدید به در اتاقش چسبانده بود. اکثرشان هر کسی را که مزاحمش می‌شد، به آسیب جسمی تهدید می‌کردند.
𝐑𝐎𝐒𝐄
. تقدیر کیلویی چنده؟!
𝐑𝐎𝐒𝐄
چرا بهش پشت‌پا نزدی؟» «می‌خواستم وانمود کنم کار من نبوده! اگه به کسی پشت پا بزنی، متوجه می‌شه.» «نه، نمی‌شه.» «چرا، می‌ش...» نتوانستم جمله‌ام را تمام کنم، چون اریکا بهم پشت‌پا زد. لااقل فکر کنم کار او بود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
همین بداخلاق شدن مایک ثابت می‌کرد که اوضاعمان چقدر خراب بود. مایک معمولاً یک آدم خوش‌بین مأیوس‌نشدنی بود؛ یک بار شنیدم دربارهٔ لیوانی که یک چکه آب تهش بود، گفت: «تقریباً یه درصد پره.»
narges M
یه مشکل کوچولو داریم!» این حرفش نگران‌کننده بود. اکثر مردم وقتی می‌گفتند یک مشکل کوچک دارند، مثلاً نان تُست را سوزانده بودند، ولی وقتی اریکا این را می‌گفت، احتمالاً اتفاق وحشتناک‌تری افتاده بود. مثلاً حملهٔ موشکی. پسری به سن‌وسال من نباید می‌دانست موشکی که نزدیک می‌شود چه شکلی است. ولی متأسفانه تعداد دفعاتی که من موشک دیده بودم، از تماشای فیلم جنگ ستارگان هم بیشتر بود. برای همین فوری جسم نقره‌ای براقی را که بیرون پنجره‌ام با سرعت به سمتمان می‌آمد، شناختم.
yeganeh

حجم

۲۴۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲۴۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
۴۸,۰۰۰
۵۰%
تومان