بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب متفکران بزرگ | صفحه ۲ | طاقچه
۴٫۱
(۵۹)
ذات فلسفه به این فرمان ختم می‌شود: ــ «خود را بشناس
rain_88
وقتی ماکیاولی به این پرسش برخورد که آیا بهتر است شهریار دوست داشته شود یا از او بترسند نوشت، درحالی که به لحاظ نظری عالی است که رهبر بتواند هم دوست داشته شود و هم از او اطاعت شود، اما همیشه باید به جانب القای ترس برود، زیرا در نهایت وحشت است که مردم را مهار می‌کند.
Ahmad
وظیفهٔ انسان دانا این است که هیچ وقت پیشکش تقدیر را باور نکند: شهرت، ثروت، قدرت، سلامت، آن‌ها هرگز از آنِ ما نیستند. به چنگ آوردن آن‌ها باید همیشه آرام و عمیقاً محتاطانه باشد.
محمدرضا
ما فقط زمانی از زندگی کردن برای دیگران دست می‌کشیم که می‌فهمیم دیگران نمی‌توانند از نیستی نجاتمان دهند؛ آن موقع است که از نگرانی دربارهٔ اینکه دیگران چه فکر می‌کنند دست بر می‌داریم و از اختصاص دادن بخش عمدهٔ زندگی و انرژی‌مان برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران دست می‌کشیم؛ دیگرانی که اساساً برای ما اهمیتی قائل نیستند. «اضطرابِ» «نیستی» هرچند آزاردهنده است اما می‌تواند نجاتمان دهد: آمادگی به سوی مرگ Sein-Zum-Tode راهی به سوی زندگی است.
esrafil aslani
مسیر ساختن جامعهٔ بهتر از اتاق کودک آغاز می‌شود.
محمد
جهان ــ یا خدا ــ برنامه‌های خاص خودش را دارد و وظیفهٔ ما است که به جای گله کردن، آن‌ها را بفهمیم. انسان آزاد کسی است که به ضرورت‌هایی که ناگزیرمان می‌کند، آگاه است.
فرهاد
لائو تزو نوشت «وقتی آنچه را که هستم رها کنم، آن چیزی می‌شوم که می‌توانم باشم».
SaNaZ
عشق باید عبارت از دو انسان باشد که تلاش می‌کنند با همراهی هم رشد کنند ــ و به هم در این مسیر کمک کنند. این به آن معنا است که شما نیاز دارید با کسی درآمیزید که یک جزءِ مفقودهٔ مهم از تکامل شما را دارد: فضایلی که فاقد آن‌هایید.
SaNaZ
افلاطون مدعی بود که زندگی‌های ما اغلب موارد به این دلیل با مشکل مواجه می‌شود که به خود فرصت کافی برای اندیشهٔ دقیق و منطقی دربارهٔ طرح‌هایمان نمی‌دهیم. و در نتیجه به دام ارزش‌ها، مسیرها و روابط غلط می‌افتیم. افلاطون می‌خواست نظم و وضوح را به اذهان ما برگرداند. او می‌دید که چه بخش اعظمی از ایده‌های ما از آنچه توده فکر می‌کنند آمده است، از آنچه یونانیان «دوکسا» می‌نامیدند و ما «فهم عرفی» می‌نامیم. و با وجود این، افلاطون به کرات در طول ۳۶ کتابی که نوشت، نشان داد که این فهم عرفی گرفتار خطاها، پیش‌داوری و خرافه است. ایده‌های عرفی دربارهٔ عشق، شهرت، پول یا خیر به سادگی در برابر عقل تاب نمی‌آورند.
lordartan
لائو تزو می‌گفت: «کل جهان تسلیم ذهنی است که آرام است». باید برنامه‌ها، نگرانی‌ها و افکار پیچیده‌مان را مدتی رها کنیم و صرفاً جهان را تجربه کنیم.
mehdi
پدر و مادرهایی هستند که آنقدرها تحمل رفتارهای بد را ندارند و از کودک می‌خواهند دقیقاً و فوراً از آن‌ها اطاعت کند. به عقیدهٔ وینیکوت، این باعث به وجود آمدن یک «خود دروغین» در کودک می‌شود، چهرهٔ ساختگی‌ای که ظاهراً فرمانبردار و خوب است، اما همیشه مهمترین غرایزش را سرکوب‌کرده و هرگز نتوانسته جنبه‌های اجتماعی وجودش را با جنبه‌های ویرانگرش میزان کند؛ نتوانسته عمیقاً سخاوتمند باشد یا واقعاً عشق بورزد، چون هرگز اجازه نداشته خودخواهی و نفرت را در وجودش کشف کند. کودک تنها به کمک تربیتی مناسب و دقیق می‌تواند «خود حقیقی» اش را بسازد.
محمد
«عدم همکاری با شر، درست به اندازهٔ همکاری با خیر، تعهد اخلاقی ما است».
BiNam
از منظر مارکس، همهٔ ما از درون همه فن حریف هستیم. ما صرفاً برای انجام یک کار به خصوص به دنیا نیامده‌ایم. این اقتصاد است که ــ به دلیل اهداف طماعانه‌اش ــ ما را به قربانی کردن خودمان در یک ساختار خاص مجبور می‌کند. (به تعبیر مارکس) اقتصاد ما را تسلیم «تک بعدی بودن و وابستگی» می‌کند و «از لحاظ روحی افسرده‌مان می‌کند و از نظر جسمی ما را به موقعیت ماشین تنزل می‌دهد». در دست نوشته‌های ۱۸۴۴، مارکس برای اولین بار گفت که کار مدرن به «بیگانگی» ــ در آلمانی انتفرمدونگ Entfremudung ــ می‌انجامد. ما ذاتاً چند بعدی‌تر و بی قاعده‌تر از آنچه اقتصاد مدرن اجازه می‌دهد هستیم: زیر ظاهرسازی بیرونی یک حسابدار شاید فردی باشد که دلش برای ساختن فضای سبز لک زده است. چه بسیار شاعرانی که باید سال‌ها در صنعت مشغول به کار باشند. مارکس پتانسیل‌های بالقوهٔ ما را شناخت. تخصصی سازی شاید به لحاظ اقتصادی اجتناب ناپذیر باشد، اما می‌تواند خیانتی به انسانیت باشد.
BiNam
هگل می‌پرسد چه ایدهٔ خوب یا نیاز مهمی ممکن است در پس تاریخ خونین ملیت گرایی قرار داشته باشد ــ نیازی که در انتظار بازشناسی و تفسیر است. او گفت که این نیاز این است که مردم احتیاج دارند به تاریخ خود افتخار کنند، اینکه به چیزی فراتر از دستاوردهای شخصی‌شان شناخته شوند، اینکه هویتشان را جایی فراسوی خود تثبیت کنند. او ادعا کرد که ملیت گرایی لازمه‌ای اجتناب ناپذیر و مفید است ــ چیزی که ارزشمند باقی می‌ماند، حتی زمانی که برخی جنبش‌ها و سیاست مدارانی مخوف از این نیاز سوء استفاده کنند و آن را به مسیرهای فاجعه بار بکشند. هگل قهرمان این اندیشه است که ایده‌های واقعاً مهم ممکن است در دستان افرادی باشد که شما بی ارزش می‌دانید.
BiNam
هاپر متوجه شد که ــ حتی اگر دیگران واقعاً عاشقمان باشند ــ قسمت‌های مهمی از وجود ما همواره تنها باقی می‌مانند.
SaNaZ
امرسون می‌گفت: «انسان متمدن کالسکه ساخته اما طرز استفاده از پاهایش را فراموش کرده است»
SaNaZ
تبلیغ ــ که رکن اصلی نظام سرمایه داری است  بر گیج کردن هوشمندانهٔ افراد استوار است؛ گیج کردن آن‌ها دربارهٔ آنچه برای سعادت به آن نیاز دارند.
Navid Mojir
تراژدی از نظر دورکیم این بود که ما دین را درست زمانی کنار گذاشتیم که بیش از همیشه به وجوه آرام بخشِ جمعی آن نیاز داریم و چیزی هم نداریم که جایگزین آن کنیم.
mehdi
گرایش‌ها، امیدها و احساسات ملت‌ها دربارهٔ زندگی است که مشکلات یا رونق اقتصادی را به بار می‌آورد. بنابراین راه اصلاح اقتصادی نه کمک مادی، بلکه کمک فرهنگی است. آنچه امروز سرنوشت یک اقتصاد را تعیین می‌کند نرخ تورم نیست، بلکه برنامه‌ای است که امشب قرار است از تلویزیون پخش شود.
mehdi
در تمدن چه بود که روسو فکر می‌کرد انسان را تباه کرده و موجب انحطاط اخلاقی می‌شود؟ در بنیاد این خصومت این ادعا نهفته بود که پیش رفتن به سوی تمدن در انسان نوعی «خود دوستی» ــ عشق حقیقی ــ بیدار کرده که تصنعی و بر محور غرور، حسادت و خودبینی است. او استدلال کرد که این شکل مخرب از خوددوستی نتیجهٔ مهاجرت مردم به اقامتگاه‌ها و شهرهای بزرگ‌تر است، جایی که آن‌ها به تدریج یاد می‌گیرند که احساساتشان دربارهٔ خود را از دیگران بگیرند. مردم متمدن از فکر کردن دربارهٔ آنچه می‌خواهند و احساس می‌کنند دست می‌کشند و صرفاً از دیگران تقلید می‌کنند، و وارد رقابت‌های ویرانگر بر سر موقعیت و پول می‌شوند.
محمدرضا

حجم

۱۵٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۶۴ صفحه

حجم

۱۵٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۶۴ صفحه

قیمت:
۱۶۹,۰۰۰
۸۴,۵۰۰
۵۰%
تومان